eitaa logo
کانال اختصاصی غلامرضارضازاده(خانواده آسمانی)
8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
547 فایل
بیوگرافی: سطح ۳ حوزه ، کارشناسی ارشد دانشگاه ، استاد حوزه و دانشگاه ،۲۰سال سابقه مشاوره وآموزش خانواده دراستانهای: تهران ،همدان ،کرمان ،فارس ،مرکزی، کردستان،سیستان وبلوچستان و ... سوالتون وخلاصه بنویسیدو اینجا👇بفرستیداسرع وقت پاسخ بدم🙏 @Gh_rzd
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀وسایلت روجمع کن و برو!!💼 🔹در خانه مشکلی برایم پیش آمده بود؛ بـا ناراحتی رفتـم سرکار، حـاج احمد بلافاصله گفـت: چی شده چرا ناراحتی؟ مـن هـم گفتم با مادرم حرفم شده! .... جزئیات ماجرا را نیز توضیـح دادم. 🔸خیلی از دستم عصبانی شد و گفـت وسـایلت را جمـع کن و بـرو! کسی کـه بـا مادرش دعوا کرده ،کار خیرش در مسجد هم قبول نیست.بعد هم گفت من هر چه دارم به برکت دعای مادرم دارم. 🔹واقعا هـم همین طور بود. خیلی به مادرش ارادت داشـت و با احترام خاصی بـا او برخورد می کرد. می گفـت: برای جـذب در سپاه در روند کار اداری ام بـه مشکل برخوردم و کلا ناامید شدم. اگر مادرم دعا نمی کرد پاسدار نمی شدم. به من سفارش کرد : اگر می خواهی در دنیا و آخرت عاقبت‌به‌خیر شوی حتما باید دم مـادرت را ببینـی!! • شهید مدافع حرم احمدعطایی🌷 • منبع: پروانه های شهر دمشق 📚 🔷@rezazadehgh
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🌿 🔹وقتـی بـه خانـه مـی آمـد، مـن دیگـر حـق نداشـتم كار كنم!بچـه راعـوض مـی كرد،شـیر برایـش درســت مــی كــرد، ســفره را مــی انداخــت و جمــع مــی كــرد، پــا بــه پــای مــن مــی نشســت لباسهـا را مـی شسـت، پهـن مـی كـرد، خشـك مـی كـرد و جمـع مـی كـرد! 🔹آن قـدر محبـت بـه پــای زندگــی مــی ریخــت كــه همیشــه بــه او میگفتم:درســته كــه كــم میآیــی خانــه، ولــی مــن تـا محبـت هـای تـو را جمـع كنـم، بـرای یـك مـاه دیگروقـت دارم! نگاهـم مـی كـرد و مـی گفـت: تـو بیـش تـر از ایـن هـا بـه گـردن مـن حـق داری! 🔹برشی از زندگی↯ شهیدحاج محمدابراهیم همت 🕊 راوی :همسرشهید🌷 🔷@rezazadehgh
شهدا🍃 🎀دست مرا گرفت‌ و بوسید❤️ 🔹یـادم هسـت روزی کـه مصطفـی آمـد دنبالـم ، قبـل از آن کـه ماشـین را روشـن کنـد دسـت مـرا گرفـت و بوسـید ، مـی بوسـید و همـان طـور بـا گریـه از مـن تشـکر مـی کـرد. مـن گفتـم: بـرای چـه مصطفـی؟ گفـت: ایـن دسـتی کـه ایـن همـه روزهـا بـه مـادرش خدمـت کـرده بـرای مـن مقـدس اسـت و بایـد آن را بوسـید. گفتـم: از مـن تشـکر مـی کنید؟خـب ، ایـن کـه مـن خدمـت کــردم مــادر مــن بــود، مــادر شــما نبــود، کــه ایــن همــه تشــکر میکنیــد. گفت:دســتی کــه بــه مـادرش خدمـت کنـد مقـدس اسـت و کسـی کـه بـه مـادرش خیـر نـدارد بـه هیـچ کـس خیـر نـدارد . مـن از شـما ممنونـم کـه بـا ایـن همـه محبـت وعشـق بـه مادرتـان خدمـت کردیـد. 📚برشی از زندگی ‌شهید مصطفی‌ چمران 🗣 به روایت همسرش غاده🌷 🔷@rezazadehgh
🍃 🦋 مجبور شدم 🍃مادر شهید: ســید مهــدی هیچــگاه پاهــاش رو جلــوم دراز نکــرد. جلــوی پــام تمــام قــدی ایســتاد و تــا مــن نمینشســتم، او هــم نمــی نشســت. فقــط یــه جــا پاهــاش رو جلــوم دراز کــرد اونــم وقتــی کــه شـهید شـد. بهـش گفتـم: سـید تـو هیچوقـت پاهـات رو جلـو مـن دراز نمـی کـردی، حـال چـی شــده مــادر؟! یهــو دیــدم چشــمای پســرم بــه اذن خــدا بــرا چنــد لحظــه بــاز شــد و یــک قطــره اشـک از چشـاش اومـد... شـاید مـی خواسـته بگـه: مـادر! اگـه مجبـور نبـودم جلـو پاهـات تمـام قــد میایســتادم... 🎀خاطره ای از زندگی روحانی شهید سید مهدی اسالمی خواه 📚منبع: کتاب رموز موفقیت شهیدان،جلد 1 🔷@rezazadehgh
📚 🎀 غبطه 🔶پــدر ســید محمــد بیمارســتان بســتری شــده بود.اونــم وقتــی میومــد تــوی بیمارســتان، نســخه بیمــاران رو مــی گرفــت و مــی رفــت داروخونه.وقتــی بــر مــی گشــت تــوی دســتش چنــد تــا پلاسـتیک دارو بـود. اونهـا رو مـی بـرد و مـی گذاشـت کتـار تخـت مریـض ها.هرچـه هـم صـداش مـی زدنـد کـه بیـاد پـول داروهـا رو ازشـون بگیـره، قبـول نمـی کـرد....از نـگاه مریـض هامیشـد فهمیــد کــه چــه غبطــه ای مــی خــورن بــه پــدر و مــادر ســید محمــد، بــه خاطــر داشــتن چنیــن پســری... •خاطره ای ازشهید سید محمد علوی 📚منبع: ستارگان حرم کریمه29، کتاب شهید سید محمد علوی🕊 🔷@rezazadehgh
‌' 🌿 🦋 دوری ازاختلافات خانوادگی! 🍃معمــولا صــورت بشاشــی داشــت.یک بــار ســر مســئله ای بــا هــم بــه توافــق نرســیدیم.هر کــدام روی حـرف خودمـان ایسـتاده بودیـم کـه او عصبانـی شـد، اخـم روی صورتـش افتـاده بـود و لحـن مختصـر تنـدی بـه خـود گرفـت، بعـد از خانـه زد بیرون...وقتـی برگشـت دوبـاره همـان طـور بـا روحیــه بــاز و لبخنــد آمد . بهــم گفــت: بابــت امــروز ظهــر معــذرت مــی خواهم. مــی گفــت نبایــد گذاشــت اختالفــات خانوادگــی بیــش از یــک روز ادامــه پیــدا کنــد.. 🦋 برشی از زندگی ↯ سردار شهید اسماعیل دقایقی🕊 📚منبع کتاب:۳٦٥خاطره،برای‌۳٦٥روز 🔷@rezazadehgh
‌' 🌿 🎀 فداکاری ! 🍃امــام خمینــی (ره) و خانومشــون شــب رو تقســیم کــرده بودنــد. دوســاعت امــام میخوابیــد و خانــم حواســش بــه بچههــا بـود. دوسـاعت خانـوم مـی خوابیـد و امـام بچـه داری مـی کرد...روزهـا هم بعـد از درس یـک سـاعت رو مخصـوص بـازی با بچه هــا قــرارداده بود...یکــی از نــوادگان دختــر حضـرت امـام (ره) از ایشـون پرسـیدند: آقـا! مـا چـه کنیـم کـه شـوهرمان رفتارشـون بـا مـا مثـل رفتـار شـما بـا خانـم شـود؟حضرت امــام فرمودند: شــما هــم فــداکاری کنیــد... 🎀برشی از سیره‌ی رفتاری↯ حضرت امام راحل 🕊 📚منبع کتاب:۳٦٥خاطره،برای‌۳٦٥روز ‌ 🔷@rezazadehgh
‌🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🌿 🎀صحنه دیدنی ! 🔹 ازدواجمـون بـود. بـرا خریـد بـا سـید مجتبـی رفتیـم بازارچـه. بیـن راه بـا پـدر و مـادر آقـا سـید برخـورد کردیـم سـید مجتبـی بـه محـض اینکـه پـدر و مـادرش رو دیـد، در نهایـت تواضـع و فروتنـی خـم شـد؛ روی زمیـن زانـو زد و پاهـای والدینشـو بوسـید. ایـن صحنـه بـرا مـن بسـیار دیدنـی بـود. آقـا سـید بـا اون هیـکل تنومنـد و قامـت رشـید، در مقابـل والدینـش اینطـور فروتـن بـود و احتـرام آنهـا را تـا حـد بالایـی نگـه مـی داشـت... 🎀خاطره ای از زندگی↯ سردار شهید سید مجتبی هاشمی 🕊 📚منبع: سالنامه یاران ناب 1393 🗣 راوی: همسر شهید ‌ 🔷@rezazadehgh
‌🍁🍁🍁🍁 🌿 🍀 بوسیدن دست پدر و مادر 🍃`بـرای دیـدن پـدر و مـادر میرفتم؛ بیـن راه نیـت کـردم بـرای خشـنودی قلـب امـام زمان(عـج) دسـت پــدر و مــادرم را ببوســم. تپش قلــب گرفتم، رســیدم و خــم شــدم و دســت مــادرم را بوسیدم. دســت پــدر را هــم بوســیدم... چقدر گســتاخانه منتظــر پــاداش الهــی بودم. شــب در عالــم خــواب رویایــی دیدم... آنچـه در ذهنـم مانـد پیراهـن مشـکی نوکـری ام بـود کـه مـادرم در عالـم خـواب بـه مـن گفت: انشــاء الله شــهید شــدی ایــن پیراهــن را برایــم میآورند. مــن هــم گفتــم ان شــاءالله 🎀برشی از سیره‌ی رفتاری↯ شهید محسن حججی🕊 📚منبع خاطره:دست نوشته شهیدحججی در صفحه ۶ الی ۱۹ 🔷@rezazadehgh
🌿 🦋عروسی 🔸آقا مصطفــی وقتــی مــی خواســت بــرا عروســی اش کارت دعــوت بنویســه، بــرای اهــل بیــت علیهم السلام هــم کارت فرســتاد. یــه کارت دعــوت نوشــت بــرای امــام رضــا، مشــهد. یــه کارت بــرای امــام زمان (عــج)، مســجد جمکران. یــه کارت هــم بــه نیــت دعــوت کــردن حضــرت زهرا (س) نوشــت و انداخــت تــوی ضریــح حضــرت معصومــه(س) قبــل از عروســی حضــرت زهــرا(س) اومدنــد بــه خوابـش و فرمودند: چـرا دعـوت شـما رو رد کنیم؟ چـرا بـه عروسـی شـما نیایم؟ کـی بهتـر از شـما؟ ببین همــه اومدیم. شــما عزیــز مــا هســتی... خاطره ای از زندگی↯ روحانی شهید مصطفی ردانی پور🕊 منبع: یادگاران 8 کتاب ردانی‌پور، ص84 🔷@rezazadehgh