می نشینم چو گدا بر سر راهت ای دوست
شاید افتد به من خسته نگاهت ای دوست
به امیدی که ببینم رخ زیبای تو را
می نشینم همه شب بر سر راهت ای دوست
#نسیمی_از_کوی_یار
🔰رهبر معظم انقلاب:
آن چیزی که امنیت را برای یک کشور حفظ میکند #قدرت_ملی آن کشور است، قوی بودن آن کشور است، قوی بودن از همه جهت؛ قوی بودن در علم، قوی بودن در اقتصاد، قوی بودن در امکان دفاع، قوی بودن در #تسلیحات، اینهاست که امنیّت کشور را حفظ میکند و تأمین میکند.
🆔 @rezvaneh_info
🌹 #به_وقت_نیایش
ساعت ۱۱:۵۱ اذان ظهر به افق البرز💫
حکمت شماره۴۰۳
فرمود (ع): كسى كه به كارهاى گوناگون مى پردازد، چاره سازيهايش كارسازش نتواند بود.
#نهجالبلاغه
🌱✨️
╭─━─━🍃🌸🍃━─━─╮
@rezvaneh_info
╰─━─━🍃🌸🍃━─━─╯
با سلام
❌توجه کنید❌
آخرین فرصت برای ثبت نام در کلاس های تقویتی پنجشنبه ۸ آبان ماه میباشد.
هر چه سریع تر برای ثبت نام در کلاس ها اقدام بفرمایید.!
اينقدر قوى باش
كه بدونى بايد بعضى چيزها رو رها كنى،
و اينقدر صبور باش
كه بدونى بايد براى اون چيزى كه لياقتت هست، صبر كنى...🌱
با سختىها مُبارزه كن،
تا روياهاتو عملى كنى...
بعضی قدمها رو بايد تنهایی برداری
باختنی وجود نداره
بعضی وقتا میبری، بعضی وقتا یاد میگیری . . :)☘'️
🌹 #به_وقت_نیایش
ساعت ۱۷:۳۴ اذان مغرب به وقت البرز🪸
امام رضا عليه السلام:
رحمت خدا بر بنده اى كه امر ما را زنده كند ... دانش هاى ما را فرا گيرد و به مردم بياموزد. اگر مردم، زيبايى هاى سخنان ما را مى دانستند، از ما پيروى مى كردند.
🌱✨️
╭─━─━🍃🌸🍃━─━─╮
@rezvaneh_info
╰─━─━🍃🌸🍃━─━─╯
امام حسن علیه السلام فرمودند:
«إنّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ وَ شِفاءُ الصُّدُورِ؛ همانا در این قرآن، چراغ های هدایت به سوی نور و سعادت موجود است و این قرآن شفای دل ها و سینه هاست
به نیت امام حسن علیه السلام که دوشنبه ها به نام ایشان شده است همگی باهم پنج صلوات هدیه میکنم به محضر ایشون
اللهم صل علی محمد و آل محمد
_پنجمرتبه
#رسم_بیقراری
#هدیه
#صلوات
#امام_روز
#رضوانه
@rezvaneh_info
•به نام خدا•
#رویای_کلمات
رمان برزخ اما.....
#پارت۴۲۵
من –این خونواده از اون دسته آدم هایی هستن که هر روز به آدم تلنگر ميزنن . مهربونیشون همیشگیه و تو
ذاتشون جریان داره ، سرمشق همه ی حرفاشون احترامه،وقتی در مقابلشون جبهه گیری ميکنی اخم نميکنن، توهین نميکنن تو صحبتاشون ، حرف از به اوج رفتن
دسته جمعیه نه اینكه یكی دیگری رو پلی کنه برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهاش . هدفشون رضای خداست . نه کسی رو به کسی ميفروشن و نه به خاطر کسی پا روی عدالت میذارن . هیچوقت دست و پای کسی رو
نبستن و خدا رو به زور به حلقش سرازیر نكردن ، فقط خدا رو اونجور که شناختن معرفی میکنن و بقیه ش رو ميذارن به عهده ی خود شخص نه خودشون رو برتر از کسی ميدونن و نه کسی رو پایین تر از خودشون . هر حرکت و عملی رو با حرف خدا میسنجن و اونجایی که مغایرتی نباشه هیچ اصراری روی نظرات خودشون ندارن چند لحظه ای سكوت کردم و خیره شدم به چشمای تنگ شده ش.
یعنی من با یه مارال دیگه رو به رو بودم ؟نفس عمیقی کشیدم و آروم تر از قبل گفتم:
من –وقتی این آدما و خدا رو خوب بشناسین ، راضی نمیشین لحظه ای بدون اونا بگذرونین . خدا گاهی زیبایی هاش رو تو بنده هاش به معرض دید ميذاره . کافیه درست و با دقت نگاه کنیم.
هنوز خیره بود به من.
نه حرفی زد و نه عكس العملی نشون داد.برای دقایقی ایستادم تا اگر سوال دیگه ای داشت جواب بدم که با سكوتش فهمیدم انقدر با حرفام درگیر شده که
تمرکزی برای طرح سوال دیگه ای نمونده.
آروم برگشتم پیش نرگس و مائده و در مقابل سوالشون که دکتر چیكارم داشت حقیقت رو گفتم.حالا پورمند معلق شده بود بین تفكراتش . و اینكه به چه نتیجه ای میرسه بستگی به خودش داشت . به اینكه
بخواد بیشتر بدونه و یا بخواد به راه قبلش ادامه بده.
در خود و با خود درگیر شدن خیلی سخته و من بیشتر از
هر کسی درک ميکردم پورمند در حال طی کردن چه بستر پر پیچ و خمیه.
***
روز خسته کننده ای داشتم . بعد از برگشت از بیمارستان ، امیرمهدی رو به مامان طاهره و نرگس سپردم ؛ وخودم رفتم کلاس.
به هیچ عنوان کلاس ها آرومم نميکرد . دائم دنبال گذر زمان بودم تا بتونم خودم رو به امیرمهدی برسونم و این اصلا دلخواهم نبود ، چون نمی خواستم برای شاگردام کم بذارم . ولی دل بی تابم طاقت بی خبری از امیرمهدی رو
نداشت.
دو ساعت جون دادم تا کالس رو تموم کنم و به سمت خونه پر بكشم . از لحظه ای هم که وارد خونه شدم یه بند
کار کردم . نذاشتم مامان طاهره ظرفای غذامون رو بشوره .ظرفا رو شستم و خونه رو جمع و جور کردم.
قبل از برگشتم مهرداد و رضا اومده بودن دیدن امیرمهدی
و این خیلی خوب بود که تنهاش نميذاشتن . چقدر برادرانه های مهرداد رو دوست داشتم ، وقتی خونه نبودم نمیذاشت امیرمهدی تو تنهایی بمونه .مياومد و از هر دری باهاش حرف ميزد تا زمان برگشتم برسه و گاهی
هم رضا همراهیش ميکرد.کارام که تموم شد نفس عمیقی کشیدم و با اینكه خیلی
خسته بودم ولی ناخنگیر رو از داخل کشو برداشتم و به
سمت امیرمهدی رفتم . داشت تلویزیون تماشا می کرد ، مستند حیات وحش.کنارش روی تخت نشستم و دستش رو به طرف خودم کشیدم . برگشت و نگاهم کرد .لبخندی بهش زدم و شروع کردم به گرفتن ناخن هاش،سنگینی نگاهش رو حس میکردم ولی سر بلند نكردم
برای دیدنش می ترسیدم خستگی رو تو صورتم ببینه.اما حرفی که با آرامش زد باعث شد سربلند کنم و نگاه بدوزم به صورتش:
امیرمهدی –ننننمممممییي .. ددددوننننممم به .. هِ .. هِ
..ششش .. ت .. ت .. تِ یییاااا برر .. زز .. زَ .. خخخ ، ررو..
ز.. ز.. ز .. ه ..ه .. اااییییي كِ .. مممییی بیینننییی کس .. س .. ییی كِ دددو .. سس .. سِ .. ششش ددداااررییي ،
بررااااییی... آآآآرااا ..مممششش .. ت .. ، ددداااارره .. خ .. خ .. ودددششش ررو فففددداااا مممیی...کنهه نميدونم بهشته یا برزخ ، روزهایب که ميبیني کسی که دوسش داری برای آرامشت داره خودش رو فدا ميکنه
.معنای عمیق حرفش ضرباهنگی به قلبم داد که باعث شد
هم اشک به چشم بیارم و هم لبخند بزنم
نویسنده:گیسوی پاییز
شهید یاسر مامانی❤️
محل تولد کرج
محل دفن ینگی امام
هیچگاه هدف سپاه را که همان حراست از اسلام و ارزشهای اصیل آن و تثبیت انقلاب اسلامی و صدور و گسترش آن در همه ابعاد برای جهانی شدن مکتب نجات بخش اسلام د رجهت زمینه سازی برای ظهور حضرت مهدی (عج ) و شرط تحقق این اهداف تداوم حرکت سپاه در خط اسلام فقاهت و تبعیت از ولی فقیه است.
سر انجام این شهید والا مقام در یقابیه به شهادت رسید.
#پیغام_یاران_سفر_کرده
#شهدای_شهر_خود_را_بشناسیم
#شهید
#ساوجبلاغ
#رضوانه