5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #روزشمار ؛ ۹ روز تا انتخابات
صحنه انتخابات، صحنه عزت و حماسه است.
صحنه رقابت برای خدمت است.
🔹بیانات مقام معظم رهبری
🆔 @rezvaneh_info
💕💞مؤسسه رضوانه💞💕
سلام سلام گُل دخترا امیدوارم که حال دلتون عالی باشه😃 همراهان همیشگیِ رضوانه!🍃 ✅ توی این روز هایی ک
اینم از جوابای شما دخترای گُل🥰
ممنون از همراهیتون❤️
با ما همراه باشید تا در ادامه به پاسخ تکمیلی سوال اشاره کنیم
#پاسخ_شما
#شگفتانه_سوال
@rezvaneh_info
توجه ♨️ توجه ♨️
دختران رضوانه ای
برای ترم تابستان نیاز به ثبت نام مجدد ندارند
با مربی خود هماهنگ کنند.
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #روزشمار؛ ۶ روز تا عید غدیر
پیروان غدیر؛
در مسیر آموختن هستند...
🔹حدیثی از #امیرالمومنین
📚 والعلم إمام العقل والعقل تابعه
📻 @rezvaneh_info
13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگیت رنگی می شود
وقتی که تو
شادی را در قلب دیگران نقاشی کنی❤️…
🎥 #گزارش_ویدئویی
+قسمتاول
لحظاتیازخندههایازتهدل🥹🫶🏻
🌹 #به_وقت_نیایش
#روایت
ساعت ۱۹:۴۸ اذان مغرب به وقت البرز🪸
امام رضا عليه السلام:
رحمت خدا بر بنده اى را كه امر ما را زنده كند... دانش هاى ما را فرا گيرد و به مردمبياموزد. اگر مردم زيبايى هاى سخنان ما را مى دانستند، از ما پيروى مى كردند.
🌱✨️
╭─━─━🍃🌸🍃━─━─╮
@rezvaneh_info
╰─━─━🍃🌸🍃━─━─╯
1_11808348013 (1).mp3
951K
کاش بطلبی بیهیچ حاجتی
یک بار بایستیم
رو به روی گنبدت و بگوئیم:
یا امام رضا، خودت را به ما بده!
حاجتی نداری
صلوات خاصه آقا امام رضا (ع)🥹
التماس دعا🤲
#رسم_بیقراری
#امام_رضای_قلبم
#صلوات_خاصه
🆔 @rezvaneh_info
•به نام خدا•
#رویای_کلمات
رمان برزخ اما.....
#پارت۲۹۶
لبخند زد . که کاش پوزخند رو جایگزینش می کرد که کمتر از اون لبخند خاص دل می سوزوند.
حین ابرو بالا انداختن گفت:
-می خوامت!
و برای بار چندم حالت تهوع پیشی گرفت بر تموم حس هام.
چرا بالا نمی اوردم ؟
برای هضم اون حال خراب به نفس نفس افتادم.
می دونست با بیان پر از شهوت اون فعل چی به روزم میاره یا ندونسته تیشه میزد ؟
نفس نفس ميزدم و تو هر نفس حس میکردم هوا کمه . پس نفس ها منقطع شد و تند و بی وقفه.
توانایی ایستادن و شنیدن سه باره ی اون فعل رو نداشتم . هوای اونجا برای من زیادی سنگین و برای ریه هام زیادی نا مآنوس بود.راه خروج رو در پی گرفتم.
صدام زد:
-مگه نمی خواستی شوهرت رو ببینی؟
و "شوهرت "رو کشیده و با تمسخر گفت.
حق نداشت امیرمهدی من رو به باد تمسخر بگیره . خون به چشمام هجوم اورد.
پر حرص برگشتم و با بدترین حالت گفتم:
-اینجا بوی تعفن آشغالی مثل تو جایی برای نفس کشیدن نذاشته.
و پا تند کردم برای اینكه حرفی باقی نمونه.
حالم خراب بود و می دونستم تنها جایی که ميتونه آرومم کنه خونه ست . همون اتاق خودم و روی همون تشكی
که یک شب تا صبح با امیرمهدی بودم.
همون تشک که به نظرم هنوز بوی امیرمهدی رو ميداد و من چقدر معتاد بودم به اون شمیم برای آرامش.چقدر دردناک بود که سهم من از مَردم ، یه تشک بود و
رایحه ای که تو مرور روزها کم و کم تر ميشد.
بغض کردم از تلخی بختم . از روزگاری که می دونست من مرد میدون نبرد نیستم و من رو به اجبار وارد این وادی
کرد.
اشک هام زودتر از اینكه بخوام براشون سدی درست کنم ، سیل وار راه گرفتن به هوایی که عطر نفس های
امیرمهدی رو کم داشت. تاکسی دربست گرفتم و خودم رو رسوندم خونه.
بی توجه به مامان و بابا که با دیدنم تو اون حال و چشمای به اشک نشسته م مبهوت نگاهم می کردن وارد اتاق
شدم و اهمیتی به پرسش هاشون ندادم.
لباس هام رو با انزجار از تنم بیرون آوردم . حس ميکردم بوی تعفن اون مرد به لباس هام سرایت کرده و باعث تهوع بیشتر ميشه!اشک بی محابا جولون ميداد و من اسیر قطره به قطره ش ، هق ميزدم.
شروع کردم به راه رفتن و حرف زدن ، با خودم .. با خدا .. با امیرمهدی:.
-به من ميگه بیا .. بیا مثل این زنا ....... ميگه بی خیال اون فرشته ی خوابیده ی رو تخت شو .... تو بودی چیكار
می کردی ؟ ...هان ؟ ..... تو بودی چی می گفتی ؟دستی به بینیم کشیدم و حین چرخیدن دور خودم بلند گفتم:
-من انقدر بی لیاقتم ؟ ... من ؟ ....
و با انگشت اشاره به قفسه ی سینه م زدم.
-من ؟ ... دارم تاوان کدوم گناهمو ميدم ؟ ... این تاوانه یا امتحان ؟....
بلندتر داد زدم:
-من چیكار کردم که نتیجه ش شد این ؟ ... تو که تا خودت رو بهم نشون دادی خوب شدم ! راه درست رو اومدم....
نویسنده:گیسوی پاییز
❌اطلاعیه کلاس فن بیان ❌
هنرجویان ترم بهار ساعت همیشگی ۱۰ الی ۱۱
هنرجویان جدیدالورود که جلسه اول و دوم شون هست ساعت ۹ الی ۱۰ تشریف بیارین.
🌸خدایخوبم در این شب زیبا
⭐درهای رحمتت را به روی ما بگشای
🌸بهترین احوال و روحیه و بهترین
⭐موفقیت ها و بهترین لبخندها و بهترین
🌸نعمت ها و بهترین فرصت ها و بهترین
⭐عاقبت را نصیبمان بگردان
🌸خير و بركات خودت را در زندگی
⭐من و مردم سرزمینم جاری بفرما
🌸و آرامش را بر ما ارزانی بدار
⭐و دل ما را به نور خودت روشن كن
🌷شبــتـون غرق در عطر خــدا
@rezvaneh_info
شهید سید هاشم حسینی❤️
محل تولد نهاوند
محل دفن بهشت زهرا
شما ای پدران و مادران شهدا و شما ای برادر و خواهر عزیزم سعی کنید فرزندی تربیت کنید و به جهان بشریت تحویل دهید که دارای دو بال علم و ایمان باشند .
خانواده عزیزم گر چه می دانم فقدان من در بین شما تحملش بسیار.
سر انجام این شهید والا مقام در عملیات ولفجر چهار به شهادت رسید.
#پیغام_یاران_سفر_کرده
#شهدای_شهر_خود_را_بشناسیم
#شهید
#ساوجبلاغ
#رضوانه
🆔 @rezvaneh_info