✅پرسش:
تفاوت سني بين زن ومرد آيا مهم است
🌺پاسخ:
معمولا توصيه مي شود پسر 3 الي 6 سال بزرگتر باشد[1] البته اين نسخه كلي نيست و نمي توان گفت اگر مثلا جايي هم سن بودند يا دختر يكسال بزرگتر بود الزاما زندگي خوبي نخواهند داشت. بلكه چون اين موارد با پژوهش هاي متداول ازدواج همخواني ندارد بايد حساب شده تر معيارها و تناسب ها را بررسي كرد. و براي شناخت عميق تر و بررسي دقيق هر دو حتما زير نظر به صورت حضوري زير نظر #مشاور ازدواج حاذق باشيد.
تذكر:
موارد زيادي هم بوده اند كه با تأييد مشاور و آموزشهاي لازم با اين كه دختر همسن يا حتي بزرگتر بوده ازدواج موفقي داشته اند
سخن دكتر افروز
https://t.me/drafrooz/819
تفاوت سنی زیاد
پیامدهای احتمالی تفاوت سنی زیاد در ازدواج چیست؟
دکتر الیس به شما پاسخ می دهد:
تفاوت سنی زیاد بین زن و شوهر می تواند برای هر دو نفر مشکلات جدی ایجاد کند. البته معمولاً در اوایل ازدواج این مشکلات چندان زیاد به نظر نمی رسد اما پس از گذشت چند سال به طور جدی خود را نشان می دهد.
❌ اگر بیش از اندازه از همسر خود بزرگتر باشید:
• این امکان وجود دارد که حوصله او را نداشته باشید و نتوانید خامی ها، بی تجربگی ها و کندی او در باره مسائل زندگی را تحمل کنید. در واقع ممکن است از این که شاهد هستید همسرتان با مسائلی دست به گریبان است که شما مدتها پیش آنها را پشت سر گذاشته اید، خسته شوید.
• تمایل دارید بیشتر اوقات نقش والد را بازی کنید، زیرا تجربه بیشتری دارید. تقریباً غیرممکن است که بتوانید از پند و اندرز دادن و نصیحت کردن همسرتان چشم بپوشید. همین باعث می شود که همیشه با همسرتان مانند یک کودک رفتار کنید و در دام ارتباط مداوم والد- کودک بیفتید. این ارتباط باعث خشم و انزجار همسرتان نسبت به شما و عصبانیت متقابل شما نسبت به او می شود و تاثیر مخربی بر رابطه تان می گذارد.
• در رابطه قدرت بیشتری پیدا می کنید و وسوسه می شوید که همسرتان را کنترل کنید. به دلیل بالاتر بودن سن، تجربه های بیشتر و احتمالاً موفقیت های مالی بیشتر ممکن است همسر خود را کنترل کنید تا دست به کارهای ناپخته و حساب نشده نزند.
• 4ممکن است بخواهید خود را جوان تر از سن واقعی تان نشان دهید. افراد در هر سنی نیازهای خاصی دارند اما وقتی فردی با همسری بسیار جوان تر از خودش ازدواج می کند ممکن است از اینکه به نیازهای سنی خودش پاسخ دهد دست بردارد و برای رضایت خاطر همسرش سعی کند که رفتارهای سنین پایین تر را انجام دهد.
❌ اگر بیش از اندازه از همسر خود جوان تر باشید:
• این امکان وجود دارد که به او به عنوان یک الگو و آموزگار نگاه کنید و در مقابل او احساس ضعف و حقارت کنید. وقتی همسرتان به مراتب از شما بزرگتر باشد طبیعی است که موفق تر، باتجربه تر و از لحاظ اقتصادی با ثبات تر باشد. این موضوع می تواند فرد را به طور ناخودآگاه تحت تاثیر قرار دهد به طوری که احساس کند همسرش از او بهتر است.
• ممکن است همیشه برای همسرتان نقش کودک را بازی کنید. وقتی که تجربه کمتری دارید و مشاهده می کنید که همسرتان با تجربه تر است ممکن است به طور ناخودآگاه در مقابل او در اکثر مواقع نقش یک کودک را بازی کنید.
• ممکن است بخواهید خود را مسن تر از سن واقعی خود نشان دهید. برای این که تفاهم بین خود و همسرتان را بیشتر کنید، احتمال دارد رفتارهای مطابق با سن خود را کنار بگذارید و مطابق میل او رفتارهای سنین بالاتر را نشان دهید. [2]
در پناه حق
........................
1. دانش خانواده، محموديان، دكتر حسين، شرفي دكتر محمد رضا و ...، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها، 1383، ص 101
2. راهنمای ازدواج موفق، دکتر آلبرت الیس، دکتر رابرت هارپر
@rkhanjani
┄┅══✼ *✨﷽✨*✼══┅┄
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِه
سلام بر تو ای حجت خدا بر روی زمینش✋🏻
ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای
در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای
آقا سرت سلامت از اینکه به دوشِ خود
بارِ بزرگ ماتم مادر کشیده ای
سلام آقای من💚
سلام بر تو و بر آن روزیکه انتقام حرمت شکسته مادر را خواهی ستاند.🥀
یا رَبَّ الزَّهرا، بِحَقِّ الزَّهرا، إِشْفِ صَدْرَ الزَّهرا، بِظُهورِ الْحُجَّة 🤲🏻 🕊
@rkhanjani
🔴 آثار و برکات دعا برای فرج
🔵 کسی که برای فرج امام زمان عجل الله فرجه بسیار دعا میکند ، شفاعت حضرت زهرا سلاماللهعلیها در صحرای محشر شامل حالش خواهد شد.
📚 مکیال المکارم جلد ۱ صفحه۵۵۳
@rkhanjani
#حجاب_استایل
⚠️ هر چقدر عکسای حجاباستایلها رو بالا و پایین میکنم، نمیتونم خودمو قانع کنم که تو پیجاشون "حجاب" رو تبلیغ میکنن!!!!
حس میکنم به اسم #حجاب، دارن خودشونو تبلیغ میکنن... ✅
بنظرم خانمایی هم که همچین پیجایی رو دنبال میکنن عاشق حجاب نیستن، عاشق جلب توجهن اونم از نوع محجبه بودن... 😑
📌پ.ن:
واقعا آرایشهای آنچنانی و پوشیدن لباسای جذاب(ولو پوشیده) مقابل نامحرم جزء فرهنگ دینی ماست؟؟
قضاوت با خودتون✋
🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#حجاب_استایل ⚠️ هر چقدر عکسای حجاباستایلها رو بالا و پایین میکنم، نمیتونم خودمو قانع کنم ک
*با «حجاب» هم ميتوان خودنمايي كرد*!
گاهي فراموش ميكنيم «حجاب» من، تنها از نوعِ «داشتن» نيست:
🔸 داشتن چادر؛
🔸 داشتن مقنعه؛
🔸 داشتن روسری؛
🔸 داشتن پوشش؛
🔸 داشتن هر آنچه افزودنی و بیرونی است...
*مهمتر از تمام اين داشتهها و افزودنيها، اصل «حجاب» از نوع نداشتن است:*
🔹 نداشتن خودنمایی
🔹 نداشتن جلوهگری؛
🔹 نداشتن امیال نفسانی؛
🔹 نداشتن عشوههای آنچنانی؛
🔹 نداشتن انتظار تعريف و تحسين و لايك!
...و در یک کلام، نداشتن آنچه نامش را «تبرّج» گذاشتهاند.
از همین روست که امروز، در نظر خيليها، ملاك حجاب فقط برخی «داشتههای بیرونی» من است؛
...حتّي اگر به خاطر «نداشتههای درونی» بيحجاب باشيم.
چشمان خيلي از ما فقط به همان «داشتهها» عادت کرده و فقط هر که به اينها مزیّن نبود را بیحجاب دانستهایم.
امان از اين تناقضها!
⭕️حواسمان باشد!
*شيطان هميشه از راه حرام به سراغمان نميآيد .....نماز و روضه و صدقه و «حجاب» هم ، ميتواند ابزارهاي شيطنتش باشد!*
#فاطمیه_فرصتی_برای_فاطمی_شدن #حجاب_حرمت #غیرت_علوی #حجاب_فاطمی #تقوای_مجازی #قدر_خودتو_بدون
🏴 @rkhanjani
🔊توجه‼️توجه🔊
👇📖کتاب صوتی🎙👇
📚رمان “جان شیعه اهل سنت” به قلم خانم فاطمه ولی نژاد داستان دختر و پسریست که یکی شیعه و دیگری سنی است و علی رغم تفاوت های عقیدتی به هم دل می بازند. این دوعاشق در نهایت با یکدیگر ازدواج می کنند. الهه که دختری سنی است بعد از این ازدواج به شدت دنبال سنی کردنِ مجید است و به خاطرهمین قضیه، ماجراهای جالب و مناظره های جذابی پیش می آید..
✍قلم روان و توانمند نویسنده به همراه شخصیت پردازی قوی از ویژگی های این رمان عاشقانه میباشد از طرفی نویسنده در جان شیعه اهل سنت، بدون مخدوش کردن تصویرِ رابطه ی بین شیعه و سنی ، شخصیت هایی معتقد به خدا و پیامبر اسلام(ص) را هم در شخصیت شیعه و هم در شخصیت سنی به خوبی پردازش کرده است.
🤝رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
🌺🌺🌺به زودی
🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
📝 درسهایی از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بویژه برای خانمها👇 🔰قسمت اول 1⃣ما باید تا اونجا که
🔰قسمت دوم:
4⃣خانم ها اگرچه ظاهرا از نظر بدنی ضعیف تر از مرد ها هستند ولی واقعیت اینه که بزرگ ترین اتفاقات تاریخ رو خانم ها رقم زدند.
🥀 سخت ترین و تلخ ترین لحظات بعد از شهادت پیامبر به یک بانوی 18 ساله رسید و ایشون صبورانه و عالمانه این سختی ها رو تحمل کردند و به شهادت رسیدند...
🌱خانم ها هم در فرزندآوری و تربیت فرزند و همسرداری و هم در صحنه های اجتماعی و سیاسی میتونن مهم ترین نقش ها رو داشته باشند. هیچ کسی نباید به حد کمی از رشد و پیشرفت قانع باشه.
5⃣در زمینه های سیاسی خیلی وقت ها مردم متوجه نیستند که اثر انتخاب یک آدم بد چقدر گسترده هست و چقدر ولایت به خاطر انتخاب های بد مردم اذیت میشه.
💢باید بدونیم که نتیجه برخی انتخاب ها اگرچه به ظاهر ممکنه زیاد مهم نباشه ولی اون انتخاب ممکنه کار رو به جایی برسونه که فرزند پیامبر در کربلا با فجیع ترین وضع ممکن به شهادت برسه...
🏴 @rkhanjani
#روانشناختی
♦️ دائما به شما گفتهاند: "تو نمیتونی"
♦️ کارهای نیمه کاره زیاد دارید؟
راهکارهای افزایش اعتماد بهنفس:
✅ اول:
❌گفتگوی منفی با خود ممنوع:
🔅او امروز من را کاملا نادیده گرفت.
🔅مطمئن هستم که او از من نفرت دارد.
🔅شاید از دوستی با من لذت نمی برند.
🔅رفتار امروز من باعث شد خیلی احمق به نظر بیایم.
🔅توانایی انجام این کار را ندارم!
🔅من هیچی نیستم!
🔅من نمیتونم! نکنه نشه!
✅ دوم:
♦️ اشتباهاتتان را ببخشید و جبران کنید.
📌حملکردن احساساتِ منفی، انرژی جسمی و روحی شما را میگیرد و بیشتر از کارِ نادرستی که انجام دادهاید، به شما آسیب میزند.
🔅با درس گرفتن از تجربههای منفی، و استفاده از آنها بعنوان پلههای ترقی و پیشرفت، این احساسات منفی را کم کرده، و با جبران بموقع و مناسب، آنها را رفع کنید.
#اعتماد_بهنفس
#راهکارها
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹نفس خود را تربیت کن!
🔸استاد مسعود عالی
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 السلام علیک یا بقیه الله
🌼عمری است که
✨پریشان و گرفتارِ تواَم من
🌼در فکرِ تو
✨ وُ دیدنِ رُخسارِ تواَم من
🌼ای شمسِ نهانْ
✨در پَسِ غیبت ، کجایی؟
🌼بی تابم و
✨مشتاقِ به دیدارِ تواَم من
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج
.🌼🍃
@rkhanjani
👌👌
———🌻⃟————
@rkhanjani
🍀بهار مومن از #شب_یلدا آغاز میشود
🌹پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :
♦️زمستان بهار مؤمن است، از شب های طولانی اش برای شب زنده داری، و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد.
📚 وسائل الشیعه،ج7،ص302
@rkhanjani
هر گاه عیبی در من دیدی،به خودم خبر بده نه کسی دیگری...
چون تغییر آن دست من است!!!
کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود اما گزینه دوم غیبت است و مرا در تاریکی نگه میدارد...
چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر میدهیم؟؟؟
جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد :
"اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو"
بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان از بین برود!!!
نصیحت کن اما رسوا نکن!!!
سرزنش کن اما جریحه دار نکن!!!
بهشت وعده دور از دسترسی نیست اگر بی بهانه خوب باشیم ...
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم انارها را دانه میکرد
تا در طولانی ترین شب سال
زیباترین و خوشمزه ترین خاطرات را برای ما رقم بزند
من اما آرزو میکردم
ای کاش عمرش همچون یلدا طولانی باشد
به یاد همه ی مادران
چه آنهایی که هستند
و چه آنهایی که سفر کردند
قبل از اینکه دیر شه قدرشون رو بدونیم
@rkhanjani
🔴🔵 یلدای منتظران چیز دیگری است!
🔹 میگویند که یلدا، برگرفته از واژه سریانی بهمعنای زایش،تولد و میلاد است(فرهنگ معین و دهخدا) که به آخرین شب ماه آذر گفته میشود.
🌕 اما نکته مهمی که باعث جشن ایرانیان قدیم شده و اکنون به آن توجه نمیشود آن است که این شب، پایان طولانیترین تاریکی سال و آغاز افول آن و بلند شدن روشنایی است به گونهای که از فردای آن روز، هر روز به طول زمان روز افزوده میشود. به همین جهت ابوریحان بیرونی آن را میلاد خورشید دانسته است
(جشنها و گردهماییها، ص ۴۷)
🔺 در یلدای منتظران، همه خوشحالند که زمان تاریکی غیبت خورشید امامت به نهایت خود رسیده و از این پس، خورشید امام عصر، روز به روز اشعه روشنگر خود را بر مردم بیشتر میتاباند. این امید، انگیزه را برای نبرد با تاریکی جهالت، مضاعف و قدرت اراده را برای درک ظهور خورشید مهدوی دوچندان خواهد کرد.
#یلدای_مهدوی
@rkhanjani
#رمان_مسیحا
#قسمت_چهلم_ویکم
﷽
حورا:
خبر نداشتم کیلومترها دورتر در غرب کرمانشاه یک تیم جستجو برای پیدا کردنم راه افتاده! نمیدانستم چه آتشی به جان خانم قدیریان و خانواده ام انداخته ام. از جمع همسفرهایم و دعای توسل خواندنشان برای پیدا شدنم، بیخبر بودم. به خیالم اصلا گم نشده ام که بخواهم پیدا شوم. آنقدر به خطر نزدیک بودم که موج آشوبی که بالای سرم بلند شده بود را نمیدیدم.
خسته از تماس ها و پیام های مکرر و بی جواب، پیامی برای ایلیا فرستادم و بعد تلفنم را خاموش کردم:
”کافرِ عشقم و تسلیم مسلمانی تو
آمدم اینهمه تا جاده ی طولانی تو
شهره ی عشق شدم تا دلِ خود را بِبَرم
مثل یوسف به رَهِ غربتِ کنعانی تو"
کمی در اطراف چرخیدم نزدیکای ظهر بود که یک سفره خانه سنتی پیدا کردم. رفتم گوشه ای نشستم و منتظر پیش خدمت شدم. وقتی پیش خدمت سفارش گرفت، پرسیدم: میگم برادرای... سپاه کدوم جاده رو دارن تعمیر میکنن؟ یعنی کجا؟»
پیش خدمت پس از مکث نسبتا طولانی با بهت گفت: «چرا میپرسی؟»
خودم را جمع و جور کردم و خیلی عادی با صدای بلندتری گفتم: «هیچی فقط شنیدم که...»
پیش خدمت سرش را کمی کج کرد و جلو تر آورد و گفت: «نمیدونم... »
بعد کمرش را راست کرد و درحالی که دور میشد گفت: «غذا تمام شده شرمنده. »
با اینکه تعجب کرده بودم نمی دانستم چرا ته دلم ترسیدم. احساس کردم نگاه بقیه به سمتم
چرخیده. صدای پچ پچ در گوشم پیچید. بلند شدم و بیرون رفتم. تا اذان ظهر، در بازارچه ماندم و خودم را مشغول نشان داد.
موقع نماز از مردم محل مسجد را پرسیدم. وقتی به مسجد رسیدم، ترس و اضطرابم فروریخت. آنچه باید از نشانه ها میفهمیدم ماندن در آن مکان مقدس بود. اما پس از آنکه در صف یکدست جماعت کنار دست های بسته و باز، نماز خواندم، از مسجد بیرون رفتم و برای کامل شدن تقدیر، خطرناک ترین راه را
انتخاب کردم.
از صحبتهای مردم فهمیده بودم جاده تعمیری نزدیک مرز است. اینبار دیگر ذره ذره وجودم ترس را به مغزم مخابره میکردند اما زده بود به سرم و دست بردار نبودم!
شکمم از گرسنگی درد گرفته بود، تا از کنار خانه ها عبور کنم، بوی غذای خانگی سرمستم کرده بود. دهانم هنوز از مشت آبی که در مسجد خورده بودم، خنک بود. در سرم صدا های مختلف چرخ میزدند.
مثل بچه هایی که قهر میکنند، راهم را کشیدم و رفتم. فکر میکردم راه را درست پرسیدم اما از ویرانه ای شبیه قبرستان سردرآوردم. آنجا بود که تازه به خودم آمدم. زیر لب به خدا التماس میکردم که فقط از آنجا بیرونم ببرد. صدای پارس سگ های ولگرد باعث شد پاهایم خشک شوند.
می خواستم فرار کنم اما نمی توانستم حرکت کنم. خودم را به طرف تپه هایی که نزدیک بودند، کشیدم و موبایلم را بیرون آوردم.
روشنش کردم اما آنتن نمی داد. یکدفعه نجوای آرامی به گوشهایم نشتر زد، شنیدم دو نفر باهم حرف میزنند یکی با لهجه کُردی و دیگری به فارسی:
-بازم از دستور تمرد کردی
×چه کار کنم در خانه نبود فقط یک بچه...
-خب همون بچه رو میکشتی بلاخره ضربه ای زده بودیم بهشون
×جبران میکنم
-حالا وقت جبرانه باید تونلو تموم کنین
×به من شک کردن...
-فرق ما با مجاهدیای ترسو چیه پس، باید تونلو امشب تموم کنین به هرقیمتی انفجار باید سه صبح انجام بشه...
زیرزانوانم سست شد. سینه خیز چند قدمی از تپه دور شدم هنوز خیلی دور نشده بودم که تلفنم زنگ خورد. برگشتن و دیدن چهره هاشان لازم نبود، همینکه صدای پریدن دو نفر از
روی تپه را شنیدم، بلند شدم و با همه توان به جلو دویدم. صدای نفس نفس زدن ها و قدمهای سنگین لحظه به لحظه به گوشم نزدیکتر میشد. آنجا زمان انتخاب بود، همان چیزی که مدتها در مورد چگونه ممکن بودنش فکر کرده بودم. به هرحال گرفتار میشدم اما برای نجات بقیه چه کاری از من برمی آمد؟!
همانطور که میدویدم گوشی ام بیرون آوردم به ناچار سرعتم را کمتر کردم تا قفل صفحه را باز کنم. آخرین تماس بی پاسخم را گرفتم. شماره ایلیا این بار برخلاف قبلخاموش نبود و بوق آزاد میخورد. به محض اینکه تلفن جواب داده شد. همزمان دردی را پشت کتف راستم احساس کردم، چیزی شبیه برق گرفتگی. دستم داغ کرده بود. گوشی را با دست چپ
گرفتم و همه توانم را در زبانم به کار گرفتم و گفتم:
«میخوان خونه های مردمو منفجر کنن ساعت سه صب... یه تونل دارن.... »
یک گلوله دیگر به طرف شلیک شد و به زانوی چپم خورد. افتادم روی زمین گوشی ام دورتر افتاد. رسیدند بالای سرم. تیر خلاص نزدند، نمی خواستند درجا بمیرم میخواستند زنده بگیردنم و این وحشتناک ترین چیزی بود که ممکن بود اتفاق بیفتد...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani