الگوی مصرف در زندگی روزمره.mp3
1.68M
#کلیپ_صوتی
🎤بشنوید/ بیانات #اخلاقی_تربیتی آیت الله تحریری در رابطه با:
#الگوی_مصرف در زندگی روزمره
💐با ما همراه باشید...
https://eitaa.com/seratemostaghim_ir
🌺🍀🌺☘🌺☘🌺🍀🌺☘🌺
:
🦋•
•
اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاع اِلَیکَ
پایان ماه شعبان رسیده ؛
مرا پاک کن...
این دل برای ماه خدا ؛
رو به راه نیست💔
#مناجات_شعبانیه
💠آیت الله فاطمی نیا حفظه الله
🔸خداوند اصلا نمیخواهد بنده اش گناهی را که مرتکب شده است به کسی بگوید، بعضی ها می آیند به مردم میگویند که من یک وقتی فلان گناه را مرتکب شده ام!
چرا می آیی گناهت را میگویی!؟
اگر گناهی کردی وپشیمانی، توبه کن! خداوند می بخشد.
🔸اصلا خدا دوست ندارد مومنین لکه دار شوند! شیوه ی خدا این است که همیشه زیبایی ها را ظاهر میکند؛ ازدعاهای خیلی عظیم القدر است که میفرماید : "یامن اظهرالجمیل و ستر القبیح" ای خدایی که زیبا راظاهر میکنی و قبیح را میپوشانی
الان اگر ما در اجتماع آبرویی هم داریم ، برای این است که خداوند زیبایی های ما را ظاهر کرده است! اگر خداوند بدی های ما را ظاهر میکرد، آیا دیگر آبرویی داشتیم!؟
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 ﷽💥
💥 نقس خود را تربیت کن!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
#سخنرانی
📢 در سال جديد سعی کنیم که در باطن و در ظاهر و در معنوياتمان و در همه عرصهها عيبهای گذشته مرتفع شود و سال آیندهمان بهتر از سال گذشتهمان باشد.
«وقتي سال نو میشود و بهار میشود، يك سال جديد آمده است و يك سال هم رفته است.
در روايات آمده: هر شب و روزی كه میآيد، ندا میدهد و میگويد: من ديگر تكرارشدنی نيستم. بهره خودت را از من ببر. فردا شب، فردا شب است. نگو من فردا شب، نمازشب میخوانم! من ديگر نيستم! من روز قيامت كه شهادت میدهم، صفحه وجود من از نور نافلهٔ شبِ تو خالی است.
سال بهطريقاولی وقتی كه رفت ديگر برنمیگردد. امسال هم كه آمد ديگر برگشتنی نيست.
بنابراين همانطور كه دستور دادهاند که هر شبانهروز، خودتان را به حساب و كتاب بكشيد، باید يك مراقبهای هم نسبت به سال گذشته داشته باشيد. اين بوتهای كه من در خانهام داشتم، خشك شد، دوباره الآن گل داده است. من در اين يك سال چه كردهام؟ حساب و كتابی از خودش بكشد و نسبت به امسالش با خدای متعال عهدها و قرارهایی ببندد و از نفْس خودش تعهداتی بگيرد. امسال بايد در وادی حق يك قدم جلو برويم؛ عالمتر و متقیتر و خداشناستر و خدومتر شويم و عيبهای ما كم شود. فرمود: كسی كه دو روزش مساوی است ضرر كرده است. حالا كسی كه دو سالش مساوی است، چطور؟ فرمود: كسی كه امروزش از دیروزش بدتر است، ملعون است و از رحمت خدا دور است. كسی كه امسالش از پارسالش بدتر شود، چه؟
يك محاسبهای از خودمان بكنيم ببينيم پارسالمان بهتر از سال قبل بوده و عيبهای ما كجا بوده است؟ اگر انسان، اهل مراقبه و محاسبه نباشد، همه عالم هم معلم شوند، هيچ چيز دست او را نمیگيرد. معلم مثل طبيب است، نسخه را میدهد، بايد خود شما دارو را مصرف كنی و خودت مراقب احوال خودت باشی.
بنابراين در امسال که سال جديدی است، بايد برای خودمان برنامهريزی جديدي داشته باشيم و برنامهريزیهای ما خيالی هم نباشد، با واقعيت منطبق باشد؛ ولی برنامه روبهپيش باشد. در باطن، ظاهر و در معنوياتمان و در همه چيزمان بايد تصميم بگيريم عيبهای گذشته مرتفع شود، در سال آينده انشاءالله اين عيبها برطرف شود. سعی كنيم امسال ما بهتر از سال گذشته ما باشد. صحيح نيست انسان دوسالش مثل هم باشد؛ نماز ، روزه و شبزندهداری امسال با سال قبل بايد فرق داشته باشد؛ زبانش و گوشش باید فرق کند».
🌸 @rkhanjani
"زن، بایـد شـادی آفریـن خانه باشد...!"
🍃 سنگ صبور خانه، زن است و همیشه بایستی نبض عواطف و جو اخلاقی خانه را معتدل نگاه دارد.🌸
👈 پس گره از ابرو باز کنید و با استقبال گرم و صورت خندان،☺️ گلهای محبت را در زندگی شکوفا کنید... 🌺
🌿👈 حضرت علی(ع) فرمودند: زن گل است؛ پس باید همچون گل شکفته در گلستان خانواده، شادی آفرین باشید.🌺
🌸@rkhanjani
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو روي سرم مرتب ميكنم قدمي برميدارم اما پاهام سست ميشن
" با رفتن و ملاقاتش فقط جدايي سخت تر و وابستگي بيشتر ميشه ، اصلا معلوم نيست خانوادش راهم بدن يا نه. واي خدا. چرا اومدم. سريع به ماشين برميگردم ، سوار ميشم و حركت ميكنم ، بايد برم به همونجايي كه اميرحسين رو از خدا خواستم و همون مرداي ناب خدايي رو واسطه قرار بدم.
. گل هاي نرگس رو تو دستم جا به جا ميكنم و آروم قدم ميزنم ، با دقت كه يه وقت پام روي قبري نره. قطعه 40 . سرداران بي پلاك . از ورودي كه وارد ميشم گل هاي نرگس رو روي قبور شهداي گمنام ميزارم ودر اولين قطعه روبه روي فانوسي سر قبر يكي از شهدا ميشينم. با ولع بو ميكشم اين عطر مقدس رو ، اين آرامش رو ، اين عشق رو. چه حس و حال خوبي داشت رفاقت با شهدا. زيارت عاشوراي كوچيكي رو از تو كيفم در ميارم و شروع ميكنم به خوندن.
_ السلام و عليك يا اباعبدالله
السلام و عليك يابن الرسول الله
به سجده كه ميرسم ، سرم رو روي سنگ قبر روبه روم ميزارم و سجده ميرم ، يه سجده طولاني ، با اشك ، آه و حسرت و يا شايد التماس . براي برگردوندن همه زندگيم. سرم رو از سجده بلند ميكنم. به رو به روم خيره ميشم و به اشتباهاتم فكر ميكنم از همون بچگي تا الان. تا اینکه میرسم به حال. اولین اشتباه ، چقدر زود از رحمت خدا ناامید شدم. چرا به امیرحسین نگفتم. خدااااایااااا ناامیدی گناهه ولی خستم. دیگه نمیکشم......
خودم رو روی قبر میندازم و گریه که نه ضجه میزنم _ خدایا چرا ؟ چرا محکوم شدیم به این جدایی؟ چرا امیرحسینم رو ازم گرفتی ؟ چرا؟ چرا انقدر اشتباه کردم ؟............
هوا تاریک شده ، فانوسای روشن سر قبر شهدا فضا رو خاص کرده و زیبایی فوق العاده ای به فضا میبخشن.
با وجود فانوس ها باز هم محیط حالت سایه روشن و کمی تاریکه.
حتما تا الان مامان اینا حسابی نگران شدن ، هنوز سیر نشده بودم ولی باید میرفتم ، با همون هق هق گریه از جام بلند میشم ، آروم آروم به سمت ماشین حرکت میکنم که صدایی میخکوبم میکنه_ حانیه ساداتم؟
چشمام رو میبندم ، مطمئنا توهمی بیش نیست ولی کاش این توهم دوباره تکرار بشه ، کاش دوباره صداش رو بشنوم حتی تو خیال. بگو بگو . چشمام رو باز میکنم و با چشمای سرخ و پف کرده امیرحسین روبه رو میشم ، با بهت بهش خیره میشم. یه دفعه جلوی پام زانو میزنه ، گوشه چادرم رو میگیره و روی صورتش میزاره و با صدای گرفته ای که همه دنیای من بود میگه _ چرا خودت و منو اذیت میکنی؟ حانیه چرا؟ فقط دلیلش رو بگو ؟ چرااااااا؟
"چرا صداش میلرزه؟ چرا صداش گرفته؟ چرا چشماش سرخه؟ چرا شونه هاش میلرزه؟ چرا داره گریه میکنه ؟ به خاطر منه؟ به خاطر کارای منه؟ "
کنارش روی زمین زانو میزنم ، سرش رو بالا میاره و زل میزنه تو چشمام .
با صدای لرزون و بریده بریده بدون مقدمه براش تعریف میکنم ، از آشناییم با آرمان ، از رفتنش ، از برگشتش ، از تهدیدش.
و امیرحسین تمام مدت سکوت کرده بود و گوش میداد.
حرفام تموم میشه ، سرم رو بالا میارم تا عکس العملش رو ببینم که با صورت سرخ ، چشمای بسته و لب هایی که روی هم فشار داده بود مواجه میشم ، میدونستم دلیلش غیرته. غیرتی که این روزها کم پیدا میشد. دوباره بهش خیره میشم چیزی رو زیر لب زمزمه میکنه . بعد از چند ثانیه چشماش رو باز میکنه و با آرامش و لبخند میگه _ خب؟ همین؟
با تعجب بهش نگاه میکنم. خودش ادامه میده _ روز خاستگاری هم گفتم ، من با گذشتت زندگی نمیکنم بلکه میخوام ایندت رو بسازم. مهم حاله نه گذشته. درسته ؟
نمیدونستم چیزی بگم ، چقدر این مرد بزرگ بود ، چقدر با گذشت و فداکار بود .
_ یع....یعنی..... تو....تو....هنوزم....حاضری با من ازدواج کنی ؟
از جاش بلند میشه و به سمت قسمت خروجی حرکت میکنه و میگه:
امیرحسین _ دروغ گناهه ولی مصلحتیش نه. دروغی که از تفرقه جلوگیری کنه مصلحته.
کلافه دستش رو تو موهاش میبره و آروم جوری که سعی داشت من نشنوم میگه البته کلاه شرعی
بعد دوباره ادامه میده ، یکی با من سر مسئله کاری لج بوده و بعد تو رو تهدید میکنه تو هم ناچار به پذیرش این میشی که به من اینجوری بگی و از هم جدا بشیم.
بعد به سمت من برمیگرده و با لبخند میگه _ شما نمیاید؟
با تعجب بهش خیره میشم ، با بهت و بدون هیچ حرفی بلند میشم و به طرفش میرم.
امیرحسین _ ماشین اوردی؟
سرم رو تکون میدم.
امیرحسین _ خانوم افتخار میدن منم برسونن؟
دوباره سرم رو تکون میدم. تازه فرصت میکنم براندازش کنم، چقدر لاغر شده بود ، دوباره بغض و بغض.
نمیتونستم انقدر مهربونی ، گذشت و بزرگی رو درک کنم. حقا که بنده خدا بود، حقا که پیامبر حضرت محمد ، مولاش امام علی و اربابش امام حسین بود.
ادامه 👇
🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_پنجم دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو
ادامه رمان👇👇👇
حقا كه الگوش اماماي بزرگوار و شهدا بودن ، امیرحسین نمونه بارز و کامل یه مسلمون شیعه بود.......
_ میشه بشینی پشت فرمون.
امیرحسین _ چه عجب لب باز کردی ، فکر کردم زبونتو موش خورده.
_ امیرحسین . تو خیلی خوبی
با ذوق بهم نگاه میکنه و میگه
امیرحسین _ واقعاااا؟ قدرمو بدون پس
بعد هم یه لبخند دندون نما تحویلم میده و ادامه میده_ خوبی از بانوئه که مارو خوب میبینه.
چقدر دلم میخواست همونجا سجده شکر برم ، برای این عشق ، برای این زیبایی ، برای این مرد ، برای این لطف خدا.......
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ؛
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟
ادامه دارد...
🌸 @rkhanjani
Part38_جان شیعه اهل سنت.mp3
5.11M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(38)
♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@rkhanjani
💎قالَ عَلی عَلَیهالسَلام:
🌸إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.
💎امام علی علیهالسلام:
🌺دلها گاهی نشاط دارند و گاهی ملامت، اگر نشاط داشت آن را به مستحبات وادارید؛ و اگر ملامت دست داد، به واجبات بسنده کنید.
📚حکمت ۳۱۲نهج البلاغه
#حدیث
#امام_علی_علیهالسلام
@rkhanjani
💠زمانِ حال، هدیهای از طرف خداست که گذشتهات را جبران، و آیندهات را بسازی.
#گذشته
#حال
#آینده
#هدیه
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـلام ای حجت خــدا بر روی زمین...
السلام علیـک یا اباصالح المــــهدی(عج)
ســـلام آقا جان روزمان را با سلام بر تو آغاز میکنیم"
@rkhanjani
إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي..
اى خدا اگر در مقابل طاعتت عملم اندك است، در مقابل رجاء و اميد به كرمت آرزويم بسيار است..
#مناجات_شعبانیه
@rkhanjani
حدود فصل بهار بود.
در جادهاى حركت مىكردم و درختان دو طرف آن را كه از شكوفه پُر شده بودند، مىديدم.
احساس شرمندگى مىكردم كه بهارها از عمرم گذشته، ولى هنوز شكوفهاى ندادهام! هنوز عقيم و خسته و مفلوك ماندهام!
پس كجاست بارِ من؟
- اخبات
@rkhanjani
💠 آقامجتبیتہرانۍ:
روزی ۷۰بار استغفار کنید تا آماده رمضان شوید.
در روایت داریم هفتادبار استغفار در هر روز ماه شعبان، معادل با هزارمرتبه استغفار در ماههای دیگر است. چه بسا دلیلش مثلا مربوط به این باشد که ماه مبارک شعبان، ماه آمادگی برای ورود به ماه رمضان است.
#ماه_شعبان
@rkhanjani