#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_آخرهفتاد _ و نهم
#_قسمت_آخر
تلفن از دستش روي زمين ميوفته و صداي گريه زينب بلند ميشه. حانيه روي زمين ميوفته. گريه نميكنه. حرفي نميزنه فقط به گوشه اي خيره ميشه. تمام خاطرات براش مرور ميشه. ازاولين روز تو دربند... از اون شب و اون كوچه. جداييشون . عقدشون. سفر كربلا. مشهد و عهدي كه بسته بود. نه اشك ميريزه نه بغض ميكنه نه جيغ و داد.
همون لحظه اميرعلي و فاطمه ميان تا سري بهش بزنن. در ورودي اصلي ساختمون باز بوده و وارد ميشن پشت در واحد حانيه كه ميرسن فقط و فقط صداي گريه زينب سادات به گوش ميرسه. اين سمت در اميرعلي و فاطمه هرچقدر در ميزنن جوابي نميگيرن و طرف ديگه حانيه نه چيزي ميشنوه نه چيزي ميبينه. تنها خاطرات اميرحسينش جلوش جولون ميدن.
اميرعلي كه نگران خواهرش ميشه با هر بدبختي كه هست در رو باز ميكنه و وقتي با حانيه اي كه وسط پذيرايي روي زمين نشسته و به گوشه اي خيره شده ، تلفني كه روي زمين افتاده و زينبي كه فقط گريه ميكنه نگرانيشون بيشتر ميشه.
فاطمه سريع زينب رو بغل ميكنه و سعي در آروم كردنش داره و اميرعلي هم سراغ خواهرش ميره.
اولين فكري كه به ذهن هردو رسيده شهادت اميرحسينه . با اينكه از دوستي اميرعلي و اميرحسين چند ماه بيشتر نميگذشت و هنوز حتي به سال نرسيده بود ، حسابي رفقاي خوبي براي هم بودن و دل كندن سخت بود. از طرفي شوهر خواهرش بود. همه از عشق اميرحسين و حانيه به هم خبر داشتن عشقي كه نمونش كم پيدا ميشد ، عشقي كه چندماه شكل گرفته بود ولي فوق العاده تو قلبشون ريشه كرده بود.
اميرعلي ميدونست الان بهترين چيز براي خواهرش گريهس. پس یه سيلي به صورتش ميزنه تا از این بهت بیرون بیاد و اشک بریزه . اما جواب نميده.
فاطمه گوشي رو سر جاش ميزاره تا شايد دوباره خبري بشه. به محض گذاشتن تلفن صداي زنگش بلند ميشه.
سريع جواب ميده _ بله؟
+ سلام مجدد خانوم موسوي. عذر ميخوام ظاهرا قطع شد متوجه حرفم شديد؟
فاطمه با بهت بريده بريده زمزمه ميكنه_ شهيد شدن ؟
+بله.
تلفن ازدست فاطمه هم ميوفته و اشك روي صورتش جاري ميشه.
اميرعلي سرش رو تكون ميده و نفس نفس ميزنه. با صداي باز شدن در هردو به سمت در برميگردن و با ديدن اميرحسين هردو تعجب ميكنن. فاطمه زينب و اميرعلي بدون هيچ حرفي از خونه بيرون ميرن و بيشترباعث تعجب اميرحسين ميشن ، اميرحسين وارد ميشه و با ديدن حانيه تو اون اوضاع فوق العاده متعجب و نگران ميشه.
اميرحسين _ حا.....ن....يه
حانيه با شنيدن صداي اميرحسين به اين دنيا برميگرده و تازه متوجه حضور اميرحسين ميشه ، فكر ميكنه رويا و خوابه. دستش رو ميز تلفن ميگيره و به زور از جاش بلند ميشه ، اما اميرحسين به قدري متعجب شده كه فرصت نميكنه به كمك حانيه بره. حانيه بلند ميشه و دستش رو به طرف اميرحسين دراز ميكنه ، دو قدم برميداره و دوباره روي زمين ميوفته. اميرحسين بالاخره مغزش كار ميكنه و سريع به طرف حانيه مياد. دستش تير خورده و حسابي درد ميكنه اما توجهي بهش نميكنه. فقط به حانيه نگاه ميكنه تا دليل بي قراري هاش رو پيدا كنه. هردو در سكوت محض به چشماي همديگه زل ميزنن.
بالاخره حال حانيه كمي رو به راه ميشه و جريان رو تعريف ميكنه ، اميرحسين سرش رو پايين ميندازه و ميگه_علي آقا ، باباي زينب سادات شهيد شده.
اين حرف اميرحسين آوار ميشه رو سر حانيه .
زينب تازه يك سال و نيم و فاطمه خانوم هم بچه دومش رو باردار بود.
اشكاش جاري ميشن و خودش رو تو بغل اميرحسين ميندازه.
فاطمه همون لحظه از راه ميرسه. زنگ واحد حانيه رو ميزنه تا زينب رو تحویل بگيره. باز هم مثل بقيه روزها خبري از همسرش بهش نميرسه. حانيه با ديدن زينب هق هق گريهش بلند ميشه... زينب بويي از قضيه ميبره و نگران ميشه. بريده بريده زمزمه ميكنه _ ع..ل..ي؟
بعد از دو هفته كه در گير مراسم تشييع و .....بودن ،فرصت ميكنن كمي باهم خلوت كنن. روي نيمكت فلزي سرد پارك ميشينن، اواخر پاييز بود و هوا سرد. نم نم بارون هوارو خواستني تر و دونفره ميكنه.
اميرحسين كمي خم ميشه آرنجش رو روي زانوش ميزاره سرش رو با دستاش ميگيره. _ ديدي لياقت شهادت نداشتم؟
حانيه_ نه. لياقتت شهادت در ركاب امام زمان بوده ، ماموريتت ياري امام زمانته.
اميرحسين سرش رو بالا مياره و با عشق به چشماي حانيه خيره ميشه و بوسه اي به پيشونيش ميزنه
.
.
.
حانيه_ زينب سادات. ندو مامان ميوفتي خب.
دختر سه ساله اي كه حاصل عشق اميرحسين و حانيه بود ، با لباس عروس سفيدي كه براي عروسي پوشيده بود خواستني تر شده بود. با مزه بدو بدو خودش رو به محمد جواد كه تو لباس دومادي خودنمايي ميكرد ميرسونه و خودش رو تو بغلش ميندازه. اميرحسين شاد و خندون از قسمت مردونه خارج ميشه و به باغ كوچيكي كه جلوي تالار بود ميرسه با ديدن حانيه لبخندش عميق تر ميشه .
ادامه👇👇👇
🌸 @rkhanjani
گوشيش رو به امير ميده تا ازشون عكس بگيره و خودش هم زينب رو از محمد جواد كه منتظر بيرون اومدن عروس بود ميگيره و كنار حانيه وايميسته . دستش رو پشت كمر حانيه ميزاره و براي چند ثانيه نگاهشون تو نگاه هم قفل ميشه. امير هم از همين فرصت استفاده ميكنه و اين لحظه رو ثبت ميكنه......
لحظه اي كه توش عشق موج ميزنه و شايد همون لحظه كه درحال تشكر از خدا بابت اين زندگي بودن.....
🔚 پايان.....
والسلام🌱
🌸 @rkhanjani
مداحی_آنلاین_آثار_عصبی_بودن_در_حالت_روزه_حجت_الاسلام_عالی.mp3
3M
# کلیپ - صوتی
🌙 ماه رمضان
عصبی شدن در حال روزه
حجت الاسلام عالی
⊰ • ⃟♥️྅ @rkhanjani ❤️
🌷🌿 #یا_اباعبدالله_ع🌷🌿
در بدو ورود #رمضانيم هنوز
حسرت بہ دليم و نگرانيم هنوز
گويند: ڪہ آرزو بما عيبے نيسٺ
يك #ڪرببلا ڪہ ما جوانيم هنوز
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا🌷
#صل_الله_علیک_یا_ابا_عبد_الله
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاترین عمل در ماه رمضان
استاد عالی
@rkhanjani
🍃🌼🍃🌼
◻️ یکی از مهمترین مراقبههای ماه رجب، ماه شعبان و ماه رمضان این است که انسان در این ماهها مرتکب معصیت؛ چه صغیره چه کبیره، نشود.
🔸 هیچ چیزی مثل #معصیت، #مانع_حرکت نیست.
ممکن است انسان یک عمر زحمت و ریاضت بکشد ولی واقعاً بهخاطر معصیتها و غفلتهایی که دارد درها بهسوی او باز نشود. طبق روایات، گاهی انسان معصیتی میکند که مثلاً تا چهل روز توفیق عبادت و بندگی از او گرفته میشود.
🌷 در این ماه فرق داشته باشیم با سایر ماه ها...
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
🌸@rkhanjani
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
☁️🌥⛅️🌤☀️🌤⛅️🌥☁️
✨چندࢪوزےآسماننزدیڪاسٺ🌜
✨لحـــــــــــــــظہهـاࢪادࢪیاب...
✨چشمبرهمزدنےمےگذرد...
✨قـــــــــدربدانیمایام...
✨التماسدعاےفرج
🌸 @rkhanjani
📢 از ماه رمضان با احترام یاد کنیم.
«در روایات فرمودهاند: ماه رمضان حَیّ است، زنده است، از اسماء الله است، لذا نگویید "رمضان"، بلکه بگویید "شهر رمضان". یعنی با احترام یاد کنید. آن شهر اقبال میکند و ما هم اگر با اخلاص به سمت خدا برویم، شهرُالله و اهلُالله با هم تلاقی میکنند».
🌸@rkhanjani
🔉🔊🔉🔊🔉🔊🔉🔊🔉🔊🔉🔊
📖 رمــــــــــان جذاب و پرماجراے
《سجـــــــــده عشــــ♥ــــق》
🖌نوشته عذرا خوئینے
بزودے از ڪانال نسیم معنویت
🌸 @rkhanjani
هدایت شده از بسوی خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبان روزه
در حال خدمت به محرومین
در نزد علی بن موسی الرضا
خوشا به سعادتان
https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0
#سلام_امام_زمانم
🌱 ای رهگذر کوچه احساس کجایی؟
محبوب ترین عابر شبهای رهایی...
🌱ای خوب ترین منظره در چشم ملائک
بر روی زمین ناب ترین عکس خدایی...
🌱دلتنگ تو این بار گل و باغ و بهارند،
ای کاش گل نرگس من زود بیایی...
#اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ
تعجیل در ظهور و سلامتی مولامون صلوات
✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها✨
Part40_جان شیعه اهل سنت.mp3
5.91M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(40)
♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@rkhanjani
🌜✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌛
⚜پیامبر خدا فرمودند:
برترین اعمال در ماه رمضان پرهیز از محرمات است. سپس گریست........
❓❓ای پیامبر خدا! سبب گریه شما چیست؟
_ بر این میگریم که حرمت علی علیه السلام را در این ماه میشکنند و اورا شهید میکنند....
🔰
⚠️خیلیها (درست یا اشتباه)اعمال و رفتار و ظاهر منِ بچه شیعه رو به علی علیه السلام نسبت میدهند....
‼️حالا اگر من ظاهرم،حجابم،نگاهم،رفتارم،...جنبش شیعه رو زیر سوال ببره،آیا حرمت علی علیه السلام را نگه داشتهام⁉️
👌بهترین عمل در ماه رمضان،حفظ حرمت علی علیه السلام است...
حواسمون به رفتارهای غیرِعلویمون باشه
اللهم الرزقنا توفیقِ اعمال حسنه🤲🏼
📚رک:منبع: کتاب اقبال الاعمال، جلد ۱
#دوریازگناهانبرترینعملماهمبارکرمضان
#ماه_رمضان🌙
🌸 @rkhanjani