┄┅◈⚜◈┅┄
آدمها به قدر نگاهشان، به قدر وسعت روحشان، شاد میشوند.
بعضی را حتی چیزهای کوچک مست میکند؛ آنقدر که آرزوهای بزرگشان را فراموش میکنند.
اما بعضیها خوب جان سپردهاند به کلام مولای متقیان که: «جانتان ارزش بهشت دارد. به کمترش نفروشید!»
بعضی خوب دانستهاند دنیا چیز زیادی برای شادی ندارد. بعضی خوب دانستهاند تا تو نباشی؛ شادی همان غم است که نقاب زده!
ای اصل شادی دنیا! تو بیا!
┄┅◈⚜◈┅┄
#صبحی_که_با_سلام_تو_آغاز_می_شود
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه
╔═⚜◈═════╗
@rkhanjani
╚═════⚜◈═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨چه زیباست
كه چون صبح پیام ظفر آریم
گل سرخ، گل نور ز باغ سحر آریم
#فریدون_مشیری
سلام صبحتون بخیر
روزتون سرشار
از انرژی های مثبت
و اتفاق های بی نظیر
و پر از خیر و برکت...
#انگیزشی
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
🔥مستندداستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت دهم👇
💐 قسمت 10
این جمله رو به نظرم آقایون هیچ وقت نمیتونن درک کنن!
چه بسا بهشون بگی یه سری دری وری هم بهت بگن!
البته حق دارن.
توقعی هم نیست.
چون نکشیدن درک نمیکنن!
ولی مطمئنم خانم ها با تک تک سلول ها و مویرگ ها و حتی دونه دونه الکترون ها و اتم هاشون تاییدم میکنن!
سخت تر از مهمونی دادن و مهمونی رفتن و کار توی معدن و کوه کندن و جون کندن و خلاصه هر بدبختی بیچاره گی که فکرش رو بکنی همینه که ندونی و کلافه بشی و مدام از خودت بپرسی...
" الان من چی بپوشم؟!!
یعنی اینقدری که ما خانم ها سر همین یه مورد توی زندگی سختی میکشیم انیشتین توی تموم عمرش سختی نکشیده!
به نظرم همین مساله به ظاهر ساده، سخت تر از همه سختی هاست.
باز صد رحمت به وقتی مهمون بخواد بیاد!
این یه کمی بگی نگی قابل تحمل تره!
اما امان از وقتی که بخوای مهمونی بری!
اونوقته که کل کمدت رو باید بریزی بیرون و یکی یکی لباسا رو تست کنی و هزار بار جلوی آینه بری و مدام روی ماهت رو ببینی!
حالا این همه سختی رو بذارید کنار اینکه زیاد وقت هم نداشته باشی و هر لحظه قرار باشه مهمونا از راه برسن!
سریع چند دست لباس انتخاب کردم و ریختم روی تخت.
یکی دوتاشون رو تست کردم و دیگه وسواس به خرج ندادم و رفتم سراغ سر و صورت.
کمی جلوی آینه به خودم رسیدم و ژیگول میگول تر که شدم از شدت خستگی روی تخت ولو شدم.
کاش میشد یه کمی میخوابیدم... ولی خب با این سر و وضع که نمیشد خوابید!
اینکه نگفتم چی پوشیدم و چی نپوشیدم علت داره...!
آخه کاری کردن که به شدت ازش بدم میاد!
یک ساعت.. دوساعت...
نخیر! خبری نشد که نشد!
بدجوری خونم قُل قُل میکرد!
اینقده جوشیده بود که مثل رب غلیظ شده بود!
حالا تو بیا کارد بزن! مگه چیزی در میاد!
آقا با یه عالم فیس و افاده با کلی تاخیر بالاخره تشریف آوردن!
خب الان چی باید بهشون بگم!
حیف نون واقعا!
حتی اون نون های لواشی که سوخته یا خمیره!
طرف دیر اومده دو قورت و نیمشونم باقیه!
لابد خودشم مرد زندگی میدونه!
حالا کاش مثلا عذر خاصی میداشت!
نخیر! خواهرشون از مسافرت اومده بودن دلشون تنگ شده بوده وایستادن ایشون رو ملاقات کنن!
لا اله الا الله!
حیف دور از شخصیتمه و الا جا داشت هر چی فحش بلدم روی کاغذ بنویسم موشک کنم بفرستم بره دم خونشون...
اصلا چون خیلی ناراحتم ماجرای این یکی خواستگار رو حتی در حد و اندازه قبلی هم تعریف نمیکنم!
اینجوری قضاوتم نکنین...! حق دارم ناراحت باشم!
واقعا بعضی آدما بیشعورتر از بیشعورین!
یکی اونقده تبش تنده که دو ساعت زودتر میاد!
یکی هم انگار نه انگار قراری داره و یه عده منتظرشن و بوق سگ پا میشه میاد!
مگه نمیگن مرد سرش بره قولش نمیره!
پس چرا اینا..!
واقعا چه طور میشه به این آدما اعتماد کرد!
سالی که نکوست از بهارش پیداست!
مجتبی مختاری
🌸@rkhanjani