eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
650 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت 30 (بخش اول) زیاد فکر نکنین و بی معطلی پاسخ بدین. اوووم.. نهایت 2 ثانیه برای پاسخ به این سوال زمان دارید. یعنی از لحظه ای که سوال رو خوندید فقط تا 2 ثانیه باید بتونید جواب بدید. علت اینکه زمان رو میگم محدوده اینه که واقعا توی آزمون هم همینطوری بود. یعنی اگر زیاد برای یه سوال میخواستیم وقت بذاریم به پاسخ نصف سوالا نمیرسیدیم. همه دقت و تمرکزتون رو جمع کنید. بریم برا سوال.... سوال دوم : پدر ماری، پنج دختر دارد 1. Nana 2. Nene 3. Nini 4. Nono. به نظرتون پنجمین دختر این خانواده اسمش چیست؟ سوال تموم شده. اول جواب بدید. بعد ادامه متن رو بخونید. اینکه چه جوابی دادین نمیدونم! شاید اصلا نتونستین جواب بدین و زودتر اومدین دنبال جواب! شایدم این سوال روی مختون بوده که خب حالا اسم پنجمی رو من از کجا باید بدونم چیه! این سوال چه ربطی به دقت و هوش و تمرکز داره! شایدم گفتید Nunu یا یه چیزی توی این مایه ها! اگه جوابتون Nunu یا چیزی توی این وادیاست، ضمن عرض عذرخواهی و رسوندن مراتب ارادت، باید عرض کنم اینطور نیست. اسم دختر پنجم ماری هست. کافیه یک بار دیگه سوال رو بخونین! میبینین که سوالات سخت نیستن و در عین حال که مسخره به نظر میان، برای پاسخ درست، نیاز به هوش، دقت و تمرکز دارن. 👇
نسیم فقاهت و توحید
قسمت 30 (بخش اول) زیاد فکر نکنین و بی معطلی پاسخ بدین. اوووم.. نهایت 2 ثانیه برای پاسخ به این س
💐 قسمت 30 (بخش دوم) بعضیاتون به این سوال درست پاسخ دادید. اما شنیده شده قبلا شبیه این سوال رو شنیده بودید! اگر اینطور بوده و درست جواب دادنتون واسه خاطر اینه، که پس چاق شدن نداره! اما اگر واقعا بدون سابقه قبلی و وقت اضافه و تقلب به هر دو سوال درست پاسخ دادین دمتون گرم. دیگه الان وقتشه تا جلوی آینه برید و یه کم قربون صدقه خودتون بشید! این نکته رو هم روی حساب معرفت بهتون بگم. خواهرانه پیشنهاد میکنم همینجا توی اوج خداحفظی کنین و بیشتر از این ریسک نکنین. اینجوری لااقل در نظر خودتون قهرمان باقی میمونید! خخخ عزیزانی که اشتباه جواب دادید. فدای سرتون. نگران نباشید. این باخت هیچی از ارزش های شما کم نمیکنه! بابت دلگرمی حال کردید؟ نه انصافا خوب نبود؟ یاد این مسابقات ورزشی تلویزیون افتادم که هر وقت باخت میدیم همینو میگه! یعنی به بدترین شکل ممکن ضایع شدیم و اصلا ارزشی نمونده ولی بازم حرفش همینه که این باخت هیچی از ارزش های ما کم نمیکنه! کلا توی تشویق خودمون کم نمیاریم...! بریم سوال بعدی؟ بالاخره آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب. همه تلاشتون رو بکنید شاید بتونین سوال آخر رو درست جواب بدین و آبروی رفته رو پس بگیرین! این سوال هم زمانش محدوده ولی اگر دو سوال قبلی رو اشتباه جواب دادید توی این سوال زمانتون نامحدوده.. اگر فقط یکی رو درست جواب دادید 4 ثانیه زمان دارید تا به اوج برگردید. اگرم هر دو رو درست جواب دادید بازم 4 ثانیه زمان دارید به امید اینکه در اوج بمونید. بحث آبرو در میونه ها! بریم ببینیم چه کار میکنید. سوال سوم : هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو کشور سقوط می کند، بازمانده ها را کجا دفن می کنند؟! سوال تموم شد. ادامه متن رو نخونید. اگر جواب ندادید برگردید جواب بدید. اینطور که معلومه روی این سوال بیشتر تمرکز کردین که رو سفید بشین و لااقل شرمنده خودتون نباشین! یعنی عمرا کسی زیر 4 ثانیه فکر کرده باشه! مگر کسایی که همینطور تند تند میخونن بره و اصلا انگار نه انگار که قراره خودشون رو محک بزنن! دم شما هم گرم هم میهن! قبل اینکه جواب رو بگم لازمه بدونید اصلا مهم نیست درست جواب دادید یا نه! چون در هر صورت چیزی از ارزش هاتون کم نمیشه..خخخخخ خب اما جواب... اگه پاسختون این هست که: "هر کدوم رو توی کشور خودشون دفن میکنن" درست نیست. یا اگه گفتین: "اونا که پودر شدن و دیگه جسدی نیست که بخواد دفن بشه" بازم درست نیست. جواب درست اینه: بازمانده یعنی اونایی که نمردن. بازمانده رو که دفن نمیکنن! حالا 4 نفرم که زنده موندن و جون سالم در بردن، شما میخواید دفنشون کنین؟! خب! از پشت صحنه اشاره میکنن که خیلی ها الان به افق خیره شدن! بله درسته افق واقعا زیباست. مخصوصا دم غروبش! من که گفته بودم توی اوج خداحافظی کنید! بله خب بعضیا از اول شاهکار خلقت بودن و هستن و خواهند بود! اگر الان هم خنده روی لب هاتونه عیبی نداره. اینجور خنده ها از خجالت درونی هست! نشونه مریضی نیست. میگه خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است میگما خیلیا حسابی توی همین 3 سوال گل ها رو عمیقا آبیاری کردن! عیبی نداره... کسی که نفهمیده، شما هم به روی خودتون نیارین! حیف دسته گل های به این قشنگی که باید به آب بندازیم. میشه خشکش کرد و یادگاری نگهش داشت. البته خوب که فکر میکنم میبینم اینطور دسته گل ها رو همون بهتر که به آب بندازیم. خاطره نشه سنگین تره! خلاصه که همه سوالا به همین راحتی و به همین خوشمزگی بودن و یکی پس از دیگری دست از پا درازتر از امتحان بیرون اومدیم. نمیدونستم خودم چه گلی کاشتم. این وسط زیاد بودن کسایی که که کارشون از گل و دسته گل گذشته بود و گلخونه باز کرده بودن! بعضیا در مورد این صحبت میکردن که وقتی تعداد زیادی نفر اول شده باشن باید قرعه کشی کرد یا بین برنده ها دوباره امتحان برگزار میشه! فکر میکردن مغز کلن! روح انیشتین شاد! باید تا آخر پائیز صبر میکردیم تا جواب آزمون بیاد و بعد جوجه ها رو میشمردیم... مجتبی مختاری @rkhanjani
4_5764934434469972914.mp3
12.75M
🎧 باحجاب‌هایی که بی‌حجاب محشور میشن😱 استاد شجاعی @rkhanjani
عرضه و تقاضا
آرامش یعنی میان صدها مشکل خیالت نباشد لبخند بزنی ....🌺🌺 چون می دانی خدایی داری که هوایت را دارد که با بودنش همه چیز حل می شود ...🌺🌺 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠السَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ... 🌺سلام بر تو ای دروازه ارتباط با خدا که جز از درگاه تو به ساحت او راهی نیست! 🌺 سلام بر تو ای حکمفرمای دین، که نیکان و بدان را سزا خواهی داد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎امام حسین علیه السلام: القُنوعُ راحَةُ الأبدانِ؛ قناعت، مايه آسايش تن است 📗 [بحارالأنوار: ج78 ، ص128 ، ح11] @rkhanjani
🔴 ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود اما... ✍ پسرم از روی پله‌ها افتاد. دستش شکست. بیشتر از من، عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت به‌شدت گریه می‌کرد، بغل گرفت. از خانه دوید بیرون. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم. ماتم برد وقتی دیدم دارد می‌رود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش، یک تاکسی گرفت. در آن لحظه‌ها‌، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود. 👤 راوی: همسر 📚 برگرفته از کتاب ۲ «منزل برونسی» @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠مرگی شیرین💠 ✍ انسان مؤمن در دنیا به اطرافیان خودش تعلقاتی پیدا کرده و ممکنه هنگام مرگ جدایی از این تعلقات کمی آزارش بده خدا که هوای بنده مؤمنش رو داره، کمکش میکنه که دوری از اطرافیان اذیتش نکنه: امام سجاد (ع) فرمودند:خداوند عزوجل میفرماید: من در هیچ امری مانند قبض روح مومن تردید و درنگ نکردم،چون آن مؤمن از مرگ کراهت داشت و من هم کراهت داشتم به او ناراحتی برسانم. پس زمانی که اجل قطعی آن مؤمن رسید، من دو شاخه گل معطر از بهشت برای او فرستادم،یکی از آنها مسخیه نام داشت و دیگری منسیه. 1⃣ اما با بوییدن مسخیه، نسبت به مالش بی‌اعتنا شده و از همه آنها میگذرد؛ 2⃣و اما با بوییدن منسیه نسیان بر او غلبه می‌کند و دیگر تعلقات دنیا را فراموش می‌کند 📕الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، ص 626 @rkhanjani
خدا، معجزه هاشو از یه راه هایی یه جوری وارد زندگیت میکنه که حتی فکرشُ نمیکنی …🍃 @rkhanjani
🔻یه قانون هایی هست که برای همه ی مردهای نرمال جواب میده 🔸تایید کردنش در برابر دیگران 🔹تعریفش رو کردن در جمع 🔸خوردش نکنین به خاطر اشتباهش 🔹بگذارید فکر کنه مرد سالاریه تو خونتون. ولی ریز ریز مدیریت کنین 🔸مقایسشون نکنین با مردهای دیگه 🔹نرم باشید باهاشون لج نکنید 🔸نیازتون رو بدون وظیفه گذاری بیان کنی @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 31 بخش اول گاهی از هر چی درسه خسته میشم...! ده دوازده روزی از آزمون میگذشت و تا کمر توی کمد، دنبال یه لباس تک واسه مهمونی فامیلی آخر هفته بودم. اوج سختی یه مهمونی رفتن برای یه خانم انتخاب لباسه دیگه، حتما در جریانید! البته من خیلی مثل مامانم توی این زمینه 2 آتیشه نیستم! نه اینکه هر لباسی بپوشما نه! بالاخره اون ژن خانمانه رو دارم. ولی من میگم وقتی یه دنیا لباس تو کمدم ریخته چرا باید دوباره برم یه لباس بخرم! درسته اگه بخوام چند لذت عمیق این دنیا واسه یه خانم رو بگم حتما یکیش بازار رفتنه! ولی خب یه کم که زیاد بری خرید ، دیگه بازار رفتن برات خز میشه و اون لذت سابق رو نداره! منم که بر خلاف خیلی از خانم ها، اصلا از اون دسته ای نیستم که مثل مامانم بگم آاای اینو دیدن و الا و لابد همین الان برم یکی دیگه بخرم! لباس لباسه دیگه! دستمال یک بار مصرف که نیست! حالا دیده باشن! چی میشه مگه! فقط چند تا کمد لباسامه! همه جور لباسی دارم. شما حساب کن 100 120 دست! یعنی یه مغازه دار فقط میتونه اینقده لباس داشته باشه! از لباس های سنگین و رنگین واسه مهمونی های با کلاس گرفته تا لباس های ژیگول میگول واسه دورهمی های خز و خودمونی! دیگه راحتی و لباس های توی خونه رو حساب نکردم! از این کمد به اون کمد! کلی لباس روی تخت ریخته بودم! هر چی نگاه میکردم گیج تر میشدم. دنبال یه لباس تک بودم لباسی که هم خاص و گرون باشه! همم کسی توی تنم ندیده باشدش!! البته این دستور مامان خانم هست! 💐 قسمت 31 (بخش دوم) بالاخره یکی پیدا کردم. فکر نمیکنم اصلا مامانم اینو یادش باشه! یک کت دامن بلوطی حریر خوشرنگ سرمه دوزی شده. یادمه اون زمان که خالم اینو از ترکیه برام آورده بود خیلی باهاش حال کردم مدت ها هم بود فراموشم شده بود و فکر کنم کلا 1 بار بیشتر پوشیده باشمش. لباس به دست تا آشپزخونه دنبال مامانم رفتم... اگر مامی قبول میکرد با همین لباس بیام دیگه نمیخواست برم خرید. و الا هلک و هلک باید ارابه برقی رو روشن میکردم و توی این شلوغیا میرفتم توی خرید! - مامان گلم....! میشه این دفعه رو کوتاه بیاین؟! - چه قدر حرف میزنی دختر! کاری دیگه نداری؟! - آخه عزیزمن! آدم باید برا دل خودش لباس بپوشه نه واسه مهمونای توی مهمونی! حالا این لباس رو قبلا تنم دیده باشن چی میشه؟! مامااان! حواستون پیش منه؟! اصلا شما از کجا یادتونه که من این لباس رو پوشیدم! خودم یادم نیست! همینطور که بشقاب ها رو توی کابینت میذاشت برای لحظاتی سرشو طرف من چرخوند: وااای یعنی میشه، این سری مامان کوتاه بیاد! چند لحظه ای توی چشم هم خیره شدیم! یه نگاه عاشقانه بین مادر و دختر.. چند قطره اشک توی چشمام الان جاش بود! بالاخره مامی سکوت رو شکست...: - رو مخمی هانیه! نمیدونم سر تو چی خوردم که اینجوری شدی و یه ریز حرف میزنی! کودن هم خودتی. تو یه جورابت رو دوبار بپوشی من میفهمم چه برسه به لباسی که خواهرم واست آورده الان هم برو از جلو چشام دور شو اینقده رو مخم راه نرو! چه کنیم که مرغ مامانم فقط یک پا داره! ولی این بار هانیه دست بردار نیست! ضرر که نداره، تیر توی تاریکی میزنیم بره. خدا رو چه دیدی شاید خورد این دل رحم اومد! دو تا آرنجم رو روی کابینت گذاشتم و سرم رو کج کردم سمت مامانم! مامانمم که ارتباط چشمیش فقط همون یک لحظه بود که با بردزل از روم رد شد و دیگه مشغول کاراش بود. میدونست چی میخوام بگم محلم نمیذاشت! انگار نه انگار دارم نگاهش میکنم! آخه اشتباه میگم؟! عیبش چیه؟! همین که لباس تنم شیک و خوشگل باشه کافیه دیگه. جملات مامانم توی گوشمه! و البته این دعوای هر دفعه مونه. دعوا که نه! همین بحث دختر و مامانی که سر دراز داره! مامانم میگه از قدیم گفتن: آدم غذا رو واسه دل خودش میخوره ولی لباس رو واسه چشم دیگران میپوشه. حالا مگه هر چی قدیمیا گفتن حتما درسته؟! اصلا به من چه که قدیمیا چی گفتن! - مامانم میشه این سری حرف قدیمیا رو بیخیال شی؟ - میذاری کارام رو بکنم یا نه؟ خیر سرت دم بختته، قد و قوارت بلنده ولی عقلت... - وااا! مااامااااان! - درست لباس بپوش ترشیده نشی توی خونه بمونی! همینجوریش چند دبه ترشی توی یخچال هست که داره خراب میشه! حالا خوبه این همه خواستگار داشتما! مامانم وقتی به یه چیزی گیر میده، دیگه هیچکی حریفش نیست. لازم باشه آسمون و زمین رو هم بهم میبافه. - همه جوونا آرزوشونه پول داشته باشن هر روز یه لباس جدید بپوشن اما تو مغزت عیب داره! نمیدونم اصلا چه جوری پزشکی قبول شدی! اشتباه نشده بوده؟ عجب دور و زمونه ای شده! تخریب شخصیتی هم زیاد شده! اون از دوستام! اینم از مامانم! قبل اینکه همه حیثیتم به باد بره و مامانم وارد تشبیهات بدتر از شلغم و بادمجون بشه، از خودشیرینی های دخترونه استفاده کردم تا حرفمو به کرسی بنشونم. البته این لوس بازی ها برا باباها بیشتر جواب میده. انگاری مامانا توی ا
ین زمینه ضد نفوذن! اما ناگفته نمونه این هانیه خانم این بار دست مامان رو بست و بر سکوی قهرمانی ایستاد! از بخت بلندم اینبار استثناءا و در کمال تعجب مامانم کوتاه اومد و نخواست برم لباس بخرم... مجتبی مختاری @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عقربه های ساعت هم ... بی قرار آمدنت هستند❗️... اگر ساعت آمدنت را می دانستند ... لحظه های بی تـ❤️ـو بودن را ... نمی شمردند❗ ... سلام موعود مهـ❤️ـربانم ...