#سیاست
یکی از راه هایی که خیلی کمک میکنه همسرتون بیشتر به حرف تون باشه اینه که هر از گاهی در تصمیم گیری ها و یا موقعیت های مختلف بهش بگین:
"هرچی شما بگی"
"شما آقای خونه ای"
"هرچی خودت صلاح میدونی، بالاخره مردی گفتن ، زنی گفتن"
اگر به موقع و نه دائمی و با لحن مناسب این حرفها رو بزنید مطمیئن باشین که به اصطلاح عام، شوهرتون پر رو نمیشه!!!
یه وقت هایی بد نیست گفتن این حرفها
به جاش انرژی مثبته اون حس اعتماد به نفس و قدرتی که در شوهرتون ایجاد میشه غوغا میکنه😊
اونوقته که اگه شما هم یه چیزی بگین شوهرتون تمایل بیشتری به انجام حرف شما نشون میده.😇
خیلی بسته به موقعیت هم داره ...
💖🌟🌟💫⭐️⭐️💫💥💥
@rkhanjani
بیچاره ما که گرچه عزیزیم نزد خلق
چیزی که پیش دوست نداریم ، آبروست
———🌻⃟————
@rkhanjani 🌱
نسیم فقاهت و توحید
الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْدًا كَثِيرًا ...🍀
به خاطر ستارالعیوبیت💖
———🌻⃟————
@rkhanjani 🌱
#حاج_قاسم🙂
مۍگفتــ:
ازخـ💛ـداخواستمـ
اینقدربہمنمشغلہبدھ
ڪہحتۍفرصتفڪرگناھ
ـھمنکنمـ!
@rkhanjani
"أَزَالُ مُصِرّاً عَلَى مَعْصِيَتِكَ وَلَا تَزَالُ عَائِداً
عَلَيَّ بِحِلْمِكَ وَمَغْفِرَتِكَ يَاأَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ ..."
همیشهاصرارکردم به گناه؛ ولی تا به تو
پناه آوردم توبهام روقبولکردی وازمن گذشتی ...
"إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً ...(:🌱
@rkhanjani
🛑به روز باشیم
🔆 اگر حیوان درنده ای به کودکی بی پناه حمله ور شود شما از کودک دفاع میکنید یا حیوان وحشی؟
دوست مخالف من اگر
دین نداری؟
بقول خودت انسان که هستی؟
به مناسبت حملات این روزهای رژیم صهیونیستی به فلسطینیان و کشتار چندین فلسطینی از جمله چند کودک مظلوم...
🌸@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#دام_شیطان😈 #قسمت_دهم 🎬 بیژن میگفت اگر ارتباط برقرارکنی,میتونی فرادرمانی هم بکنی ,من سرم یه کم شوره
#دام_شیطان 🔥
#قسمت_یازدهم 🎬
بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینجورشدم ,برای همین مهربان تراز قبل نازم رامیکشید....
ولی غافل از این که عامل این حالتم ,اول بیژن وبعدش اعمال خودمه...
خداییش خودم خیلی وحشت کرده بودم ,اما بازهم درس نگرفتم وزنگ زدم به عامل جنایت یاهمون بیژن وبهش گفتم چی برام پیش اومده.
بیژن گفت:اتفاقا این حالت نشونه ی خوبیه,یک نوع برون ریزیه,تواتصالات بعدی بهترازاین میشی,اولشه, تواستعداد مسترشدن داری هماجان...
روزهای بعدی ,تلفنی با بیژن درتماس بودم.جالبه که شوره ی سرم به کلی ازبین رفته بود واین باعث شد من به کارهای بیژن اعتمادکنم.
یک روز بیژن زنگ زد وگفت:هما یک جلسه توخونه ی یکی از دوستان هست که بهت افتخارمیدم بیایی,جلسه ای استثنایی هست وهرکسی را راه
نمیدن ,آخه همه از مسترهای سرشناس وموفق هستند.
گفتم:بابا کنترلم میکنه ,نمیگذاره بیام.
گفت :جلسه طرف صبحه ,میام دانشگاه دنبالت وتاقبل ازاینکه بابات بیاد دنبالت ,برت میگردونم.
بااینکه یه کم میترسیدم اما خیلی دوست داشتم توهمچین جلسه ای باشم ومسترهای مهم راببینم.
به پیشنهاد بیژن مانتو قرمزم راپوشیدم,انگاررنگ قرمز یک تقدس خاصی براشون داشت
بعداز ساعتی انتظار بالاخره بیژن رسید.
نشستم توماشین.
بیژن دستم راگرفت وگفت قبل ازحرکت باید یک چیزی بهت بدهم.
ازتو داشبرد ماشین یک جعبه ی کوچک دراورد,یه انگشتر ظریف با نگینی که شکل یک چشم روش چسپانده شده بود.به انگشترنگاه میکردی ,انگاراون چشم داشت نگاهت میکرد.
انگشتررا کرد تو انگشتم وگفت اینم حلقه ی ازدواج برای همسرگلم...
از انگشتره خوشم اومد,بیژن میگفت این تک چشم ,نیروهای اهریمنی را ازت دور میکنه ومن نمیدونستم که این انگشتر باعث جذب شیاطین میشه.
حرکت کردیم به سمت مقصد....
#ادامه_دارد ...
#رمان
🌸 @rkhanjani