رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا
خدایا!نور مارا زیاد کن.
#تحریم۸
———🌻⃟————
@rkhanjani
💝💝
———🌻⃟————
@rkhanjani
اغلب شما جوان هستید شب های ماه رمضان وضو بگیرید، نماز بخوانید ، کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلوزیون نشان میدهد یا برای تفریح است یا برای بچه هاست؛ شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید، کمی به کارهایتان برسید ، به کار نفس خود بپردازید. نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدارا یاد کنید.افطار که کردید بدنتان که آرام گرفت؛ به دعایی، به ثنایی یک دقیقه خدارا یاد کنید. با خودتان خلوت کنید این خیلی قیمتی است. افطار حقیقی که خوردن نیست، ابعثُ حیا آن افطار است.
- حاج اسماعیل دولابی -
———🌻⃟————
@rkhanjani
Part45_جان شیعه اهل سنت.mp3
4.62M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(45)
♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@rkhanjani
1_523766299.mp3
1.62M
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
📌آیا درسته بگیم امام حسن مجتبی علیه السلام امام صلح بود ؟
🎙 استاد حامد کاشانی
#صوتی #امام_حسن علیه السلام
🌸 @rkhanjani
🌹🌹رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت نهم
🌺 تا خواستم سوار ماشین بشم بابام گفت : _تو چرا هنوز چادر سرته؟
چون سید هم کنارمون بود بیشتر استرس گرفتم به سختی تونستم بگم _تو ماشین درمیارم._
بابام گفت : یعنی چی معلوم هست چت شده؟
🍃به سمتم اومد و چادر رو برداشت اون هم مقابل چشمایی که همین چند ساعت پیش از چادرم تعریف کرد این یعنی نابودی قلبم. رو صندلی که نشستم اشکام جاری شد به جای خالیش نگاه کردم دلم می خواست از ته دل زار بزنم .
⭐تو فضای مجازی با یه دختر مذهبی اشنا شدم چون غریبه بود راحت می تونستم درد و دل کنم. از عشقی که تو دلم بود براش گفتم و اینکه مقابل چشماش بابام چادر از سرم برداشت!
نوشته هاش دل غمگینم رو آروم می کرد و برام جدید و جالب بود
💐_خدا تو رو خیلی دوست داره که ذره ذره با خودش و حجاب آشنات کرده، اما در مورد چادر باید بدونی چرا سر می کنی. اگه فقط بخاطر اونی که دوستش داری باشه فایده ای نداره چون ممکنه عشق و احساست یک طرفه باشه بعدش از روی لجبازی میذاری کنار! تو این زمینه به عشق بالاتر فکر کن که تحت هیچ شرایطی تنهات نمیذاره اگه برای خدا باشه حتی شکست عشقی هم نمی تونه تو رو از حجاب دور کنه. بیشتر تحقیق کن تو دنیای واقعی با دوستای مذهبی رفت و آمد کن تا جواب سوالات رو پیدا کنی، چون عشق و تحولت یکدفعه پیش اومد مراقب باش به همون سرعت از بین نره...
🍀پیام های مختلفی برام می فرستاد کلی کتاب بهم معرفی کرد یا ادرس سایتی رومی فرستاد تا دانلود کنم...
دریچه جدیدی از زندگی به روم باز شده بود با چیزهایی اشنا میشدم که تا قبل از این هیچ شناختی نداشتم
اولین قدمی که برداشتم رابطه ام رو با دوستام محدود کردم مخصوصا مجازی که گروه های مختلط داشتم.
🌾 گیتاری که عاشقش بودم رو تو انباری گذاشتم به قول بهار ؛ همین دوست جدیدم ؛ باید از منیت و علاقه های پوچ دل می کندم تا راه درست برام هموار بشه.
ولی هنوز خیلی از سوالام بی جواب مونده بود. بهار پایگاه بسیج رو بهم پیشنهاد داد.
تو اینترنت سرچ کردم اطراف ما که نبود ولی یکم دورتر پایگاه داشت شمارش رو تو گوشیم سیو کردم نمی خواستم بسیجی بشم فقط احتیاج به کمک داشتم تا درست تصمیم بگیرم
🌻یک هفته ای از ثبت نامم می گذشت موقعی که رفتم فکر نمی کردم اینقدر برخورد خوبی داشته باشند. مانتوی بلندی که نداشتم ولی همون رو با شلوار پارچه ای مشکی پوشیدم و مقنعه سر کردم ارایشی هم نداشتم یعنی اینطوری هم خوشگل بودم البته دیگه مثل قبل زیاد قربون صدقه خودم نمی رفتم.
🌷هفته ای دوبار جلسه داشتند چیزی که نظرم رو جلب کرد سخنران جوانشون بود. همون دو بار کلی به اطلاعاتم اضافه شد بیچاره رو با سوالام خسته می کردم اما با محبت و لبخند جوابم رو میداد.
🌿نامزدی سارا نزدیک بود مامانم تو این مدت با خاله ام رفته بود ترکیه! و کلی هم خرید کرده بود وقتی هم چهره بی ذوقم رو دید گفت: _خوشت نیومد؟! بهترین مارکه ؛ برندش خیلی معروفه ، کلی هزینه کردم براش هاا!.
🍂فقط به لبخند اکتفا کردم ؛ دیگه این چیزها منو سر ذوق نمی اورد مثل همه مهمونی ها این جشن هم مختلط بود برای اولین بار دلم نمی خواست مثل گذشته ظاهر بشم تا نگاه خریدارانه دیگران رو به جون بخرم.
🌹حس می کردم این کارم خیانت به سید محسوب میشه باید خودم دست به کار می شدم حتما تو این شهر لباس پوشیده و در عین حال شیک و رسمی پیدا می شد...
ادامه دارد...
🌹 @rkhanjani