💠 *راهکار زندگی خوش داشتن*
🔆 «طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ»
🔆 «خوشا كسي كه نفسش رام شد.»
📗نهج البلاغه،حکمت ۱۱۸
✅ راهکار حضرت برای داشتن زندگی خوش آن است که نفس انسان رام حق باشد. «ذلیل» یعنی تحت تسخیر.
*اگر خود را به خدا بسپاریم، هر کمالی که برای ما مقدر شده است، در اختیارمان قرار میگیرد.*
💢 وقتی تکبر و خودبزرگبینی داریم، بسیاری از خیرات را از دست میدهیم؛
✅ اما وقتی خود را در مقابل خدا ذلیل بدانیم و نفس ما رام و اسیر و تسلیم حق باشد، برکات بیشماری را دریافت خواهیم کرد و همین امر خوشی را در زندگی ما به ارمغان میآورد.
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما شرمنده شماییم!!!!
@rkhanjani
🔳وصیت دل
🔻خواهر گرانقدرم امیدوارم با اعمال زينب گونه ات حافظ و پاسدار خون من و ديگر شهدای انقلاب و جنگ تحميلي باشی و بتوانی همانند حضرت زينب(س) پيغام شهيدان را به گوش يزيديان(منافقين) زمان برسانی.
🔻شهیدمحمد کاظم عباسی
🇮🇷 @rkhanjani
1617619292_U3yO5.mp3
6.9M
مناجات با خدا: #ماه_رمضان مهمان خدا
🎙سید مجید بنیفاطمه
💐 قسمت 9
با پدر و مادرم تو یه خونه ویلایی هفتصد متری سمت شمال تهران زندگی میکنیم.
هیی... آب و هواش نسبت به آلودگی افتضاح مناطق دیگه تهران میشه گفت بهتره.
قبل رسیدن ریموت رو زدم تا معطل باز شدن در نشم.
به محض رسیدن ماشین رو توی حیاط کنار شاسی بلند بابا پارک کردم و به سمت در ورودی رفتم
بعد سلام و خوش و بش و چشم چشم گفتن به سفارشات مامانم، سریع لباسا رو از تنم کندم و خسته و کوفته روی کاناپه ولو شدم.
به لطف مامان خوبم و البته شاید کوکب خانم که این احتمال دومی خیلی قوی تر و معقول تره، یک شکلات داغ روی میز منتظرم بود.
چه قدر لم دادن روی راحتی حال میده! مخصوصا اگه یه پریز هم نزدیکش باشه.
اگه سیم شارژرت هم بلند که دیگه زندگی توی خود بهشته!
اگر فکر میکنید دارم چرت و پرت میگم بدونید که درد کشیده نیستید!
اونی که سختی کشیده باشه با اشاره من خودش تا تهش میره و چه بسا الان خنده رو لباش باشه!
توی حال خودم بودم و پیام های گوشیم رو چک میکردم که با صدای ترکیدن بمبی از جا پریدم.
از این بمب صوتی ها که توی فیلما نشون میده گوش آدما کر میشه و تا مدت ها صوت میزنه!
- هاااانیه! تو چرا دراز کشیدی!
یعنی کافیه یه بار دیگه مامانم اینطوری صدام کنه..
مطمئنا تا مدت ها دیگه موهام نیاز به اتو نداره!
تا چند ثانیه که کامل کپ کرده بودم..
انصافا فکر کردم بمبی چیزی ترکید..
به خودم که اومدم دیدم مامانم دست به کمر، با چشایی که ازش آتش میباره داره منو نگاه میکنه...
- مامااان...! ترسیدم...!
بین دو ابروی پهن مامانم پر چین شده بود!
- الان مهمونا میرسن...
دیر اومدی درازم کشیدی!
گاهی ما دخترا واقعا نمیدونیم باید به مامانامون چی بگیم!
- یه کمی توی ترافیک موندم..
حالا چرا این همه خشونت!
تربیتم خراب میشه ها...
کاملا معلوم بود که با اعصابش کنار نیومده و از هم جدا شدن!
خواستم بگم "اینهمه خواستگار راه دادین خسته نشدین؟!
اصلا چرا هر کی زنگ میزنه راهش میدین!
باید برا یه بارم که شده تکلیفم رو مامانم روشن میکردم!
فیلم اکشن که تماشا نمیکنید! من خودم رو بندازم توی هچل بعد چی؟!
تا همینجاش هم چپ چپ نگاه کردنای مامانم داد میزد که چند ثانیه دیگه اینجا بمونم هر چی دیدم از چشم خودم دیدم
و البته حتما شروعش با چپه شدن همین شکلات داغ روی سرم بود!
پس خیلی محترمانه و بدون هیچ حرف اضافی و تحریک کلامی قبل از بروز هر حادثه ای سریع چشمی گفتم و روی مامیم رو بوسیدم و سرپایی قهوه رو خوردم و رفتم تا حاضر بشم!
ببخشید منظورم شکلات داغ بود. حواس برا آدم نمیذارن که!
✍ مجتبی مختاری
🌸@rkhanjani