eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
673 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #استاد_رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ایلیا: چند ساعت بعد رسیدیم به یک مدرسه بین روستا و شهر، راننده ماشین کمی با طاها حرف زد و معطل کرد. جلوتر از بقیه پیاده شدم و گشتی در اطراف زدم تا میثم کوله هارا بیاورد.  تقریبا دیوار سالمی برای کلاسهای مدرسه باقی نمانده بود. رفتم سراغ طاها بسیجی های اطرافش را کنار زدم و پرسیدم: اینجا که همش پوکیده تو این یه سال نساختنش؟ طاها سری با تاسف تکان داد و گفت: دیگه هرچی بچه های بسیجی و سپاهی رسیدن، اولویتشون خونه های مردم بوده... پریدم وسط حرفش: ما باید شب تو این خرابه بمونیم؟ طاها نگاهی به جمع انداخت و گفت:نه یه حسینیه توی روستا هست... بعد دستهایش را بهم کوبید و باانرژی گفت: یه یاعلی (ع) بگید تا شب نشده لااقل آجر و بلوکارو ببریم بیرون. جمع سی نفره یکصدا یاعلی(ع) بلندی گفتند و آستین بالا زدند. میثم را پیدا کردم و پرسیدم: تو هم داری حمالی میکنی ؟ شانه ای بالا انداخت بلوک شکسته ای را داخل فرغون گذاشت. رفتم پی سعید. اما پیدایش نکردم. گوشی ام را چک کردم ولی اینترنت آنتن نمیداد. بی حوصله مانده بودم نگاهشان میکردم که طاها آمد سمتم: +سلام علیکم برادر😊 _خدابخیرکنه باز😐 +ماشاالله زور بازو داری یه کمکی میکنی به این بچه ها تیرآهنارو جابه جا کنن؟ _بعدتو چیکار میکنی اونوقت؟ کمک فکری؟ 😒 چیزی نگفت و رفت. بلند شدم رفتم سمت تیر آهن ها گفتم:کسی دست نزنه😎 اول فکر کردم میلگرد های هفت، هشت کیلویی را آنجا خالی کرده اند اما یکدفعه دیدم با تیرآهن های شاخه ای صد کیلویی طرفم😳 ادعا کرده بودم ولی نمیشد تنهایی بلندش کرد. مانده بودم چکار کنم که طاها بی آنکه چیزی بگوید آمد آن طرف تیر آهن را گرفت و گفت: شرمنده برادر عجله داریم. تیرآهن ها را که جابه جاکردیم. خسته و کوفته گوشه ای نشسته بودم که یکی داد زد: تدارکات دلاور رسید. گردنم را راست گرفتم و سوت بلندی زدم. میثم که جلوتر ایستاده بود برگشت طرفم پرسیدم: چی هست حالا؟ دستانش را دور دهانش حلقه کرد و صدابلند کرد: نون و ماست. گفتم:ماست؟ 🙄 یکدفعه نمیدانم سعید از کجا پیدایش شد و گفت: په نه په ژله شیش طبقه😒 نگاهی به او انداختم و از ذهن گذراندم: ببین خودت مرض داری جوجو😏 کمی که جلوتر رفت. بلند شدم آهسته رفتم دنبالش. تا به سطل های بزرگ ماست برسد یک پشت پای حسابی نثارش کردم و با سر رفت وسط ماست ها🤣 طاها دوید سمتش و پرسید: چیشد؟ چیه؟ داد زدم: ماست بندیه😁 سعید از کوره در رفت با سر و صورت ماستی آمد طرفم. سینه ستبر ایستادم و گفتم: _هان جوجه تا ریش سیبیلت  دراومده فکر کردی مرد شدی؟ +نه مرد تویی  حتما که صورتت عین دخترا بی مو... به طرفش خیز برداشتم و مشتم را پر کردم که به صورتش بکوبم که دستی، دستم را گرفت. سرم را چرخاندم. طاها بود. با خشم در نگاه عمیقش دویدم و سعی کردم دستم را از دستش آزاد کنم اما نشد. زیادی دست کم گرفته بودمش. دستش زور عجیبی داشت.  با کف دست دیگرم محکم به سینه اش کوبیدم و رفتم طرف دیگر. میثم آمد طرف من، و طاها رفت سمت سعید. نمی دانم در گوشش چه گفت که صدای آن بچه بلند شد: همین هیچی بهش نمیگی سید که اینقدر پرور شده... یکدفعه دلم ریخت. از روی بهت زیر لب تکرار کردم: سید؟! طاها آرام با او حرف میزد اما سعید صدایش را بالاتر می برد: کدوم صبر اگر صبر یعنی تحمل این جماعت و هیچی نگفتن میخوام که صبور نباشم... سرم را انداختم پایین و رفتم سمت جاده. به میثم گفتم دنبالم نیاید. دقایقی بعد قدم میزدم که صدای طاها از پشت سرم آمد: ایلیا اولین باری بود که به جای برادر، برادر گفتن، اسمم را صدا میزد. برگشتم طرفش. همانطور که سرم پایین بود گفتم: _نمیدونستم سیدی وگرنه دست روت بلند نمیکردم +ایرادی نداره _چرا داره.... مادرم منو از بچگی با عشق امام حسین(ع) بزرگ کرده من نمی... چرا او مدی جلو؟ برا چی دخالت کردی؟ +اگه مشتت میخورد تو صورت این بچه حتما دندوناش میشکست _درعوض یاد میگرفت جلو دهنشو بگیره و هرچی... برای اولین بار طاها پرید وسط کلامم: +فکر میکنی هم سن و سالاش الان کجان؟ نگاهش کردم. یک جاذبه دل قرص کنی در  چشم هایش بود. همانطور آرام و با متانت ادامه داد: +هم سن و سالای سعید الان مشغول تفریح و خوشگذرونی و وقت تلف کردنن ولی اون اومده اینجا بخاطر کمک به همین روستاییا آستین بالازده پابه پای ما داره کار جهادی میکنه. میدونی وظیفه من و شما چیه درقبالش؟! _چه میدونم +اینکه کمکش کنیم رشد کنه لای همین خرابه ها  وسط همین دیوار چینی ها و دود و خاک خوردنا، مرد بشه ببینه مفیده برا بقیه، رشد کنه و ماهم پابه پاش رشد کنیم. نه اینکه کاری کنیم از بسیج و جهاد بدش بیاد و  بزنیم دهنشو سرویس کنیم. هان؟ _تو هم بلدی ها سید . . به قلم سین کاف غفاری 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مغز من هر روز: وقتی میشه غصه ی فردا رو خورد چرا از امروز لذت ببرم😫😂😂😂 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
شکر🤲😊 @rkhanjani
اولین بار که شروع به خواندن کتاب کردم، جذابیتی داشت که مرا وادار به دانستن ادامه آن می کرد. انگار وجه تشابهی میان من و شخصیت داستان بود که دوست داشتم زودتر، از عاقبت ماجرا سردربیاورم. تا همان روز حتی فکر نمی کردم بیرون گذاشتن چند تار مو از روسری بتواند دردسرساز باشد و <<نمی دانستم>> در سایه ی حجاب زیبایی ام پایدارتر است.✨ انگار که تلنگری خورده باشم، مسیر زندگی ام تغییر کرد. انگار دیگر آن <<من قبلی>> نبودم... _حسنا....حسنا باتوام..کجایی تو دختر😬 با صدای دوستم ترنم، از فکر گذشته بیرون آمدم. نگاهش کردم. لبخندی رو لبم نشست. کتاب را گرفتم سمتش. _بخونش، برای تو آوردم. مطمئنم خوشت میاد..😉 در دل ادامه دادم: شاید تو هم مثل من مسیرت رو تغییر بدی.💚 🌸 @rkhanjani
📚 📔عنوان: نمی دانستم ✍نویسنده: حسن محمودی 📇ناشر: شهاب الدین 👤مخاطب: دختران نوجوان «»، زیبایی هایی و رو بیان می کنه😃 و در قالب داستانی هایی جذاب و خوندنی شبهه ها رو از بین می بره🤗 نقش آفرینان داستان هم خود نوجوانان و دانش اموزا هستن🤓 و این کتاب، در 90 صفحه منتشر شده📑 از جمله داستان های کتاب👇 🌼تار مو 🌼سختی چادر 🌼مردان حریص 🌼حجاب، مانع کار 🌼حراجی 🌼حداقل حجاب 🌼حصار عفت و... راستی اینم بگم که این کتاب در 90 صفحه منتشر شده📑و در پایانش، سوالاتی تستی و تشریحی هست که مولف از متن کتاب اماده کردن و ازش می تونید برای کار فرهنگی و مسابقه هم استفاده کنید🤩🎁 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جهان نیوز
📖 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📖 @jahaannews jahannews.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺قال الامام علی عليه‌السلام: 🍃غايَةُ المَكارِمِ الإِيثارُ 💫نقطه اوجِ خصلتهاى اخلاقى، ايثار است. 📚 ميزان الحكمه، جلد اوّل، صفحه ۲۳ ┄┄┅═@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# کلیپ - تصویری توصیه ویژه امام حسن عسکری (ع) به شیعیان حجت‌الاسلام پناهیان @rkhanjani
🌱قال الصادق علیه السلام ✨تامل یا مفضل ما انعم الله تقد ست اسماوه به علی الا نسان من ...الکتابه التی بها تقید اخبار الما ضمین للباقین للا تین و بها تخلد الکتب فی العلوم و الاداب و غیرها ⚜ای مفضل در نعمت‌هایی که خداوند به انسان ارزانی داشته است بیندیش ...از جمله این نعمتها نویسندگی است که اخبار گذشتگان را به باز ماندگان و از بازماندگان به آیندگان می رساند .به سبب آن است که دانشها و آداب و جزآنها در کتابها جاویدان می ماند. بحارالانوار ج60؛ص257 @rkhanjani
هفته کتاب و کتابخوانی مبارک📚🍁🍳 @rkhanjani
📢 وقتی حق و باطل ممزوج می‌شود، شیطان فرصت استیلا پیدا می‌کند. 🔹 «وجود مقدس امیرالمومنین در خطبه پنجاه نهج‌البلاغه فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ إ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى». هیچ وقت باطل، خودش را به صورت خالص عرضه نمی‌کند. آغاز فتنه‌ها از پیروی از اهواء است و بدعت‌ها از همین‌جا شروع می‌شود. اگر حق، خالص از آمیختگی با باطل عرضه بشود آنهایی که دنبال حق هستند هیچ وقت اشتباه نمی‌کنند و اگر لباس باطل را از پیکره حق بردارید، زبان معاندین قطع می‌شود و نمی‌توانند بر علیه حق حرف بزنند. 🔹 کار جبهه باطل در تاریخ همیشه این است که باطل را با حق آمیخته می‌کند و سعی می‌کند یک لباس باطلی بر آن بپوشاند که با هم خلط و ممزوج می‌شوند. دستگاه باطل با این کار، هم زبان اعتراض را به حق باز می‌کند و هم باطل را به اسم حق به مردم تحمیل می‌کند. این فتنه آن‌قدر سنگین است که کار سخت می‌شود و استیلای شیطان اینگونه واقع می‌شود. در این فتنه ابلیس آنهایی که از قبل خدای متعال برای آنها خیری در نظر گرفته فقط اهل نجات‌اند. 🔹 تفکیک این آمیختگی هم فقط کار امام معصوم است، زیرا آنها به هیچ وجه حاضر نیستند خودشان را از حق جدا کنند، چون اگر خالص شوند دیگر مورد قبول نیستند و منزوی می شوند و جایگاهشان هم جهنم است. این آمیختگی در ارواح و مظاهر عینی حیات اجتماعی کفار است که باید تفکیک بشود. در سوره بینه همین مطلب توضیح داده شده که حضرت این اختلاط و آمیختگی را بر مدار کتاب و بینه و امام جدا می‌کنند. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. . بر نَفْس خود...؛ امیر باشیم؛:نه اسیر...! زندگی، اسارت نیست زندگی محل پرواز تا خداست...!! اَعُوذُ بِاللّهِِ مِنْ شَرِّ نَفْسِی وَ مِنْ شَرِّ غَيْرِی وَ مِنْ شَرِّ اَلشَّيَاطِينِ . @rkhanjani