✨صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ الشَّرِيدُ
*صاحب اين امر شريد (آواره) ...است .*
📗كمال الدين شيخ صدوق، ج۱، ص۳۰۳
🔹🔵در کتاب بحارالانوار در باب احادیث امام حسین (علیه السلام) *درمورد حضرت قائم( علیه السلام) آمده است:*
📜عیسی الخشاب میگوید: از محضر امام حسین (علیه السلام) سؤال کردند: آیا شما صاحب این امر هستید؟
فرمود: «لا و لکن صاحبُ الامر الطرید الشرید الموتور بابیه، المکنّی بعمّه، یضع السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر
📌 *نه من نیستم، بلکه صاحب این امر کسی است که از میان مردم کنارهگیری* *میکند و خون پدرش بر زمین میماند و کنیة او کنیه عمویش خواهد بود. آنگاه شمشیر برمیدارد و هشت ماه* *تمام شمشیر بر زمین نمیگذارد».*
📚کمال الدین، ج۱، ص ۳۱۸
بحار الانوار ج۵۱ص۱۳۳
📜✳️امام باقر (عليه السّلام) فرمودند:
صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ
صاحب اين امر همان كسي است كه طرد شده و آواره است.
📗اصول کافی، ج۱، ص۳۲۲
✍ *سلام بر آقایی که در ناحیه مقدسه خطاب به جد بزرگوارشان میگویند السلام علیک یا غریب الغربا* ، .... *اما او خود تنهای عالم است....تنها و رانده شده از مردمی است که ناشکر* *ترین بودند برای تنها بهانه ی حیاتشان....*
🕋
🕋✨🕋@rkhanjani
🕋✨🕋✨🕋
🕋✨🕋✨🕋✨🕋
🔺 هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶
@rkhanjani
دل مُردهايم بدون تو، اما مسيح من!
يک جمعه هم زيارت اهل قبور کن...
@rkhanjani
001.mp3
2.06M
🔶 رابطه صحیح زن و شوهر
بخش اول
🔺 احساس مالکیت یا امانت؟
دکتر حمید #حبشی
🔹@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_یازدهم ﷽ حورا: مادرم تا دید روی صندلی می نشینم، با اعتراض پرسید: «صورتتو نمیشوری
#رمان_مسیحا
#قسمت_دوازدهم
﷽
ایلیا:
شانه ای بالا انداختم و گفتم: ولی بعدش باید بیای بریم سر پروژه
دست گلی اش را روی چشمم گذاشت. آستینی نداشتم که بالا بزنم. کنارش مشغول شدم. موبایلم زنگ میخورد جواب نمیدادم. کمتر از یک ساعت بعد بود که میثم از راه رسید. بیشتر از آنکه قیافه اش حق به جانب باشد پر از حیرت بود. موبایلش را سمتم گرفت که عکس بگیرد. فهمیدم از همان بالا با آجری که در دستم بود، تهدیدش کردم. دست هایش را به نشانه تسلیم بالا برد. سید را که دید سلام کرد و گفت: حالا شماهیچی این پسرعموی ما رو صبحونه نخورده بستینش به کار، خون به مغزش نمیرسه میزنه....
با دیدن صورت درهمم ساکت شد. گفتم:تو برو میاییم آخراشه
همانطور مات ماند و درحالی که به دیوار تکیه میزد، گفت:می مونم باهم بریم.
هنوز کامل به طرف سید برنگشته بودم که صدای داد میثم هوا رفت. وقتی طرفش چرخیدم زدم زیر خنده. تمام شلوارش قیر سیاه چسبیده بود. دوید سمت سعید که ریز ریز میخندید. رو کردم طرف سید و گفتم: این بچه هم که از خجالت رفیقم دراومد حسابی...
سید سری تکان داد و گفت: دیگه بریم.
میثم آنقدر تلخ بود که با کسی حرف نزد و رفت. فکر نمیکردم برای انتقام گرفتن از سعید بخواهد چنین کاری کند.
از خانه شیخ محمد که رفتیم با آن لهجه جالبش کلی دعا کرد: خدا خیر بده به رهبر که شما رو میفرسته به داد ما برسین... یکم صبر کنین...
زیرلب غرزدم:حمالیش واسه ما دعاش برسه به بقیه...
پیرمرد دست به کمر آمد و چندتا نان خاص محلی دستمان داد و گفت: زنم براتون پخته...
خداحافظی که کردیم رو به سید گفتم: من همشو بخورم هنوز سیر نمیشم...
لبخندی زد و گفت: نوش جون
گفتم: واقعا همه اشو میخورما...
سریعتر رفت زد جلو. منهم بی تعارف همه اش را خوردم.
به حسینیه که رسیدیم یکراست رفتم طرف کلمن آب یک دل سیر آب خوردم بعد رفتم یک گوشه بخوابم که سروصدای ماشین از بیرون بلند شد. حال بلند شدن نداشتم. از یکی پرسیدم: چه خبره؟
گفت: برا آماده کردن ناهار دارن میرن کمک، سیدطاها و چندتا از بچه ها رفتن.
دستم را زیر سرم گذاشتم و نفهمیدم کی خوابم برد. با صدای موبایلم بیدار شدم. مادرم بود. حال و احوالی کردیم و وقتی از میثم پرسید، تازه حواسم جمع شد از صبح ندیدمش.
اذان با صدای آشنایی بلند شد. رفتم بیرون دیدم سید دارد پشت بلندگو اذان می گوید. رفتم آبی به دست و صورتم زدم دیدم چندنفر وضو میگیرند یکی شان گفت: ابراهیم سه ماهه نرفته خونه شون از وقتی حضرت آقا گفتن بیایین کمک...
حرفشان را قطع کردم و گفتم: این پسرعموی منو ندیدین؟
به نشانه منفی سرتکان دادند. تازه داشتم نگران میشدم که سرو کله اش سر صف نماز پیدا شد. پرسیدم: خوبی!؟
جواب نداد.
گفتم: سعید؟
شانه ای بالا انداخت و سعی کرد لبخندش را مخفی کند.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
•••
جمعه ها شرح دلم يك غزل كوتاه استــ
كه رديفش همه ، "دلتنگ توام" مى آيد
💚@rkhanjani
#پرسش_پاسخ
#بدپوششی #لجبازی
♻️قسمت اول
❓دلیل خیلی از بدپوششی هایی که شاهدش هستیم چی می تونه باشه؟
😏اگر در دوستان یا اقوام مون خانم بدپوششی داریم حتماً این رو ازش شنیدیم که دلیل پوشش نامناسبش لجبازی هست.حالا این لجبازی می تونه لجبازی با خانواده ،همسر و یا حکومت باشه
❌میگه خانواده من اون چیزهایی که من می خوام واسم فراهم نمی کنن منم دوس دارم حرف شون زیر پا بذارم یا اینکه تو زندگی با همسرش مشکل داره برای اینکه لج همسرشو دربیاره موهاشو بیرون میذاره و مانتو باز می پوشه
💰یه عده هم در اعتراض به گرانی و مشکلات دیگه بدحجاب می شن تا قانون کشور زیر پا بذارن و مثلا ضربه ای به نظام بزنن
📛کودکان لجبازی رو ممکن از والدین یاد بگیرن و یا وقتی کودک ببینه با لجبازی می تونه به خواسته هاش برسه از اون به عنوان ابزاری برای رسیدن به خواسته هاش استفاده می کنه
🔰حجاب حکم خدا هست و اگر رعایت کنیم منفعتی برای خانواده یا همسر و یا حکومت نداره.پس چرا این افراد اصرار دارن ما حجاب رو رعایت کنیم؟
👨👩👧👦خانواده از این جهت که فرزندشون رو بیشتر از هرکسی دوست دارن و نمی تونن انحراف فرزندشون رو ببینن چون می دونن هم تو این دنیا هم آخرت عقوبت گناه ش رو می بینه،دوست ندارن فرزندشون آسیب ببینه
〽️البته هستن خانواده هایی که در این رابطه مقصر باشن مثلا احکام واجب دیگه رو رعایت نمی کنن فقط روی حجاب حساسیت به خرج میدن.مثلا دروغ میگن غیبت می کنن خلاصه عمل شون با ظاهرشون تناسب نداره و این تناقض منجر به مقابله فرزندشون بشه
ادامه دارد...
🌸 @rkhanjani
بـــانو
ویژگۍها؎جسمانۍزن🦋
ازاسراࢪاوستـــ☝️🏻
️ وحجاب✨
حافظاسراࢪزیبایۍها؎زناست🔒
پسمبادااسراࢪخودࢪا🔮
برنامحرمانافشاڪنۍ🔥
ڪهاسراࢪخودࢪانادیدهانگاشتها؎🥊🍂
🌸 @rkhanjani
مرنج و مرنجان💔🥀
.حاج شیخ حسنعلی میگوید: «مرنج و مرنجان».
مرحوم آخوند ملاعلی همدانی میگوید: خب «مرنجان» راحت است، ما کاری میکنیم که خودمان را بسازیم و کسی را از خود ناراحت نکنیم، اهانت به کسی نمیکنیم، غیبت کسی را نمیکنیم و این را میشود انجام داد، اما «مرنج» را چکار کنیم؟ کسی به ما بدی میکند، غیبتمان را میکند، پولمان را میخورد، قهراً انسان رنجش پیدا میکند. میشود چنین چیزی که انسان نرنجد؟
فرمودند: «بله»
گفت: «چطور؟»
فرمود: «خودت را کسی ندان»، عیب کار ما همینجا است. ما خودمان را کسی میدانیم. به ثروتمان، به علممان، به ریاستمان، به هر چیزی میبالیم. لذا هیچ کس جرات ندارد به ما تو بگوید.
برمال جمال خویشتن غره مشو
کان را به شبیبرند و آن را به تبی
📜موعظه خوبان، ص ۷۱
🌸 @rkhanjani
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 خداوند مشتاق کیست؟
خداوند به یکی از صدیقین وحی فرمود که من در میان بندگانم کسانی را دارم که مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم. آنها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آنها. مرا همواره یاد می کند، من نیز به یاد آنها هستم. در تمام کارها به من نظر دارند، من هم توجهم به آنهاست.
آن صدیق گفت: معبود من! نشانه آنها که مورد توجه تو هستند چیست؟
فرمود: آنها کسانی هستند که در انتظار غروب آفتاب هستند تا شب فرا برسد و تاریکی همه جا گسترده شود و آنها در دل شب با من به راز و نیاز بایستند. صورتهاشان را از روی خضوع روی خاک بگذارند و به مناجات بپردازند. در دل شب به خاطر نعمتهایی که به آنها داده ام مرا خالصانه سپاس می گویند. تا سحر با ضجه و استغاثه در قیام و رکوع و سجودند. به خاطر عشقی که به من دارند، خودشان را در رنج و سختی می اندازند. اولین چیزی که به آنها می دهم این است که از نور خود به دلهاشان می تابانم تا به واسطه آن نسبت به من معرفت یابند.
📗 #رساله_لقاء_الله، ص 133
✍ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
🍁🍂🍁🍂
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🦋🤍🦋🦋
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: چرا بچههاشون از دین فراری میشن؟
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#بهار_مهدوی
@rkhanjani
❤️ اگر می خواهید حال شما به حالی خوب تبدیل شود باید بپذیرید که تفکر منفی درباره خود و دیگران اشتباه است و آن را تغییر بدهید.
👈 خودتان را #باور کنید.
🍃 حتما میگویید این جمله تکراری است اما برای رسیدن به هر هدفی در زندگی باید خود و تواناییهایتان را باور کنید.
🍃 #خودباوری کلید موفقیت در هر کاری است که میخواهید انجام دهید.
🍃 برای انجام هر کاری علاوه بر علاقه به آن، باید باور داشته باشید در آن موفق خواهید شد.
🌺 #خودباوری سنگ بنای شروع هر کاری است.
🍃 بسیاری از ما هنگام انجام کارهایی مثل آشپزی، رانندگی یا صحبت در کلاس این ویژگی را داریم فقط لازم است آن را به کارهای دیگر نیز تعمیم دهیم.
@rkhanjani
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_دوازدهم ﷽ ایلیا: شانه ای بالا انداختم و گفتم: ولی بعدش باید بیای بریم سر پروژه دس
#رمان_مسیحا
#قسمت_سیزدهم
﷽
ایلیا:
نماز که خواندیم. در گوش میثم گفتم:بیخیال این بچه
جوابی نداد. موقع ناهار حواسم جمع بود اما اصلا طرف سعید هم نرفت. هرچه در جمع چشم گرداندم سید را ندیدم. آخر سر بلند شدم رفتم دنبالش مگر یک روستای کوچک چندجا برای سر زدن دارد؟
اما پیدایش نکردم. برمیگشتم طرف حسینیه که یکی از بسیجی ها را دیدم. پرسیدم:این آسید کجاس؟
نگاهی به تیشرت قرمزم انداخت و با تاسف سری تکان داد. با تندی گفتم:بگو نمیدونم خب.
چفیه اش را روی شانه اش جابه جا کرد و گفت: هروقت سیدطاها نیست رفته گلزار پیش شهدا.
آدرس گلزار را از یکی دیگر پرسیدم یک بطری آب خنک بردم به خیالم به او لطفی کنم. رسیدم دیدم در آن گرما نشسته کنار قبر یک شهید و دارد از ته دلش گریه می کند: چهله ی یاسین هم تموم شد. بازم خبری نشد رفقا منو یادتون رفته؟ چرا حاجتمو نمیدین؟
سرفه ای کردم از جا پرید. اشک هایش را با پشت دست پاک کرد. بطری آب را تعارفش کردم. دستم را آهسته پس زد. لب هایش خشک و ترک ترک شده بودند. پرسیدم:حاجتت چیه؟
گفت:نپرس.
گفتم:ناهار نیومدی.
چیزی نگفت. باتعجب گفتم:لااقل یکم بگیر بخواب.
ازجایش که بلند میشد، بی آنکه نگاهم کند، گفت:بعدا اینقدر وقت برا خوابیدن هست...
و حرفش را ناتمام گذاشت.
رفتارش برایم سوال بود. مدام از خودم می پرسیدم که آن همه انرژی را از کجا می آورد؟!
هنوز نرسیده بودیم به حسینیه که زن جوانی سر راهمان را گرفت. صورتش را پوشانده بود هرچه از دهانش درآمد به ما گفت و رفت. من مات مانده بودم که سید صدا بلند کرد:صبرکن آبجی...
زن ایستاد. سید با فاصله روبرویش ایستاد و نگاهش را نقش زمین کرد و آهسته گفت: میشنوم.
زن با تعجب پرسید:
-چی رو؟
+هرچی گلایه و نفرین و فحش دارین بگین میشنوم... ولی تورو به جدسادات به این سیدمظلوم توهین نکنین
-میخوای بری به هرکی بخوای بگی من دیگه هیچی واسه از دست دادن ندارم...
+چیشده؟
-دیگه میخواستی چی بشه خونه خراب شدیم کسی سراغی ازمون نمیگیره این سپاهیا هم همش میرن روستا بالایی، شوهرم ناقص شده زیرآوار سه روزه غذای گرم نخوردن بچه هام...
گله هایش را شنیدیم. آدرس روستایشان را گرفتیم و رفت.
من هنوز شوکه بودم که سیدطاها چشم در چشمم انداخت و با ناراحتی گفت: می بینی ما کم کاری میکنیم فحشش رو رهبر میخوره...
در چشم های گیرا و خسته اش عمیق شدم و با اعتراض گفتم: به ما چه دولت باید بیاد به اینا رسیدگی کنه مگه ما وزیریم؟!
آهی کشید و گفت: من خودمو میگم اینقدر از رهبر دم میزنم ولی اگر گوش به فرمانشون بودم باید زودتر می اومدم برا کمک همینکه آقا فرمود...
نمی دانستم روزه ست. دستم را در هوا تکان دادم و گفتم:بیخیال بابا چند ساعت دیگه شب میشه تو هنوز یه لقمه غذاهم نخوردی بیا بریم حسینیه...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
✅پرسش:
روش برخورد با افراد کينه اي چگونه است ؟
🌺پاسخ:
در مقابل فردی که کینهی شما را بهدل گرفته است، این راهکارها را امتحان کنید:
۱. عذرخواهی کنید
اگر واقعا کار اشتباهی کردهاید، مسئولیت آن را بهعهده بگیرید: اعتراف کنید اشتباه کردهاید، و برای جبران آن هر کاری میتوانید، بکنید. اگر فکر نمیکنید کار اشتباهی انجام داده باشید اما میدانید طرف مقابلتان اینطور فکر میکند، بگذارید بداند که متوجه دیدگاه متفاوتش هستید و البته از عمد باعث ایجاد مشکل موردنظر نشدهاید. اجازه دهید طرف مقابل بداند که از وضعیت پیشآمده متأسفید، حتی اگر فکر میکنید خطایی از شما سر نزده است.
۲. بپرسید برای بهترکردن اوضاع، چه کاری میتوانید بکنید
گاهی اوقات نیات خوب شما بههمراه عذرخواهی، کافی خواهد بود، اما خودتان را آماده کنید؛ ممکن است دوستتان، حتی پس از عذرخواهی، از اشتباهتان چشمپوشی نکند و راهی برای بدترکردن اوضاع پیدا کند.
۳. بپذیرید اگرچه کار اشتباهی کردهاید، احتمالا اوضاع آنقدر که فرد کینه ای وانمود میکند، مطلقا سیاهوسفید نیست. این چیزی نیست که بخواهید به طرف مقابلتان بگویید، اما حداقل میتواند به شما کمک کند، دیدگاه واقعبینانهتری دربارهی رفتارتان داشته باشید.
۴. بهتر است بهیاد داشته باشید کینه ای شدن آن فرد، احتمالا دلایل بسیاری دارد.
شاید اطرافیانش دائما از او انتقاد میکردهاند و او همچنان سعی دارد در برابر آن درد از خودش محافظت کند. شاید هم خواهر یا برادر کوچکترش هیچگاه سرزنش نمیشدهاند، درحالیکه او همیشه بهخاطر هرگونه سرپیچی از قوانین خانواده، مجازات میشده است. حتی بدتر از همه، شاید او را بهیاد خواهر یا برادر کوچکترش میاندازید و به همین خاطر، شما را مجازات میکند.
۵. بعد از عذرخواهی و دلیلآوردن برای دفاع از خودتان، مسئله را رها کنید.
اگر دائما تلاش کنید دیدگاهتان درمورد آن مسئله، مورد تأیید طرف مقابل قرار بگیرد، حس کینه را در او تقویت خواهید کرد. فرد کینه ای در بسیاری از موارد، درنهایت دست از کینهجویی برمیدارد. گاهی اوقات این تغییرِ موضع با تغییر برخورد شما، سریعتر اتفاق میافتد. سعی کنید وانمود کنید از عصبانیت آن شخص اصلا نگران نیستید و ببینید چه اتفاقی میافتد. درمانگرانِ شناختیرفتاری بر این باورند که گاهی اوقات میتوانیم با وانمودکردن به درستی چیزی، وضعیت را تغییر دهیم.
۶. برخی مواقع ممکن است مجبور باشید از امیدواری برای تغییردادن شرایط دست بردارید
وقتی این اتفاق میافتد، ممکن است زمان ترک کار، قطع رفاقت یا حتی بههمزدن رابطه باشد. سعی کنید بهخاطر داشته باشید حتی اگر کینه، شخصی بهنظر برسد، اما فقط به شما مربوط نمیشود؛ چیزی در ذهن طرف مقابل وجود دارد که از آن اطلاعی ندارید و اصلا ارتباطی با شما ندارد. درنهایت، کینه به مشکلات شخص کینه ای برمیگردد، نه فردی که هدف کینهتوزی قرار میگیرد.
🌺
☘🌺@rkhanjani
🌺☘🌺