eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
673 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #استاد_رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ارایش جنگی بگیرید 🇮🇷 @shenakhte_rahbari
سلام مهدی جان ای یوسف غایب از نظر، ادرکنی ایام نمی‌شود به سر، ادرکنی ... فریاد تمام شعرهایم این است ای منجی عالم بشر، ادرکنی ... یا فارس الحجاز ادرکنی اللهم عجل لولیک الفرج @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بیعت واقعی با امام زمان(عج) 🔵 کارامون رو با پسند امام زمان و آنچه که او دوست داره تنظیم کنیم. 🎙 @rkhanjani
🔹آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی (ره) انسان برای رسیدن به لذت و کمال مادی، که محدود و متناهی است، باید تلاشِ فراوانی انجام دهد. مثلاً، ابتدا باید به دنبال کسبِ درآمد برود و مواد غذاییِ لازم را بخرد و بِپزَد و سپس چند دقیقه از خوردنِ آن غذا لذت ببرد. انسان برای این لذتِ محدود زحمت بسیاری متحمل می‌شود. حال اگر در جهانِ هستی لذتِ معنوی وجود داشته باشد، که این لذتِ معنوی نامتناهی و نامحدود باشد، برای رسیدن به آن انسان چقدر باید تلاش و کوشش کند؟ بدونِ شک برایِ رسیدن به لذت‌های معنوی باید تلاشِ بیشتری نسبت به لذت‌های مادی صورت پذیرد @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺شادمان‌ترین مردم، بهترین چیزها را در زندگی ندارند بلکه آنها بهترین "برداشت" را از زندگی دارند.👌 @rkhanjani
‼️ اول باید تغییر کند یا ؟ 🤔 بین زن و شوهری اختلافی پیش امده بود و آن ها برای حل اختلاف خود ، خدمت یکی از علمای بزرگوار رسیده بودند . خانم می گفت : من میخواهم همسرم مانند امیرالمومنین (ع) باشد❗️ آقا نیز میگفت من حرفی ندارم اما تو اول مانند حضرت زهرا(س) شو تا من هم مانند امیرالمونین (ع) بشوم ، این حرف باعث ایجاد دعوایی بین زن و شوهر شده بود . آن عالم بزرگوار با حالت نیمه جدی به خانم گفتند : (خانم شما اول مانند فاطمه زهرا(س)باش تا همسرت مانند امیرالمومنین (ع)بشود! چون قرآن اول گفته (هن لباس لکم) خانم شما برای مرد لباس باش تا مرد هم از شما یاد بگیرد. خانم ها نباید ناراحت شوند که چرا زن باید اول تغیر کند . 🌸دلیل این اولویت جایگاه تربیتی زن است, جایگاهی که مفهوم آن ( از دامن زن مرد به معراج می رود ) است. 🌹برای اینکه خانم ها مدیر تربیتی هستند و هرجا سخن از تربیت و گذشت است ، اول اسم زن ها آمده است. پیامبر اسلام (ص) ۳ بار احترام به مادر را گوشزد کرده و یک بار احترام به پدر را و اینکه گفتند بهشت زیر پای مادر است همه اینها اهمیت و بالا بودن . @rkhanjani
؁؁ ؁؁ ❌ بیش از حد ⚠️ بعضی مواقع برای تغییر رفتارهای همسرمان، به تکرار بیش از حد متوسل می‌شویم و مرتب رفتار او را به رویش می‌آوریم و از او می‌خواهیم آن را تغییر دهد. ⚠️وقتی مسئله‌ای بیش از حد تکرار شود، جایگاه و اهمیت خود را از دست می‌دهد و به مسئله‌ای پیش پا افتاده تبدیل می‌شود. ⚠️زن و شوهر‌ها باید توجه داشته باشند که در صورت متوسل شدن به این شیوه، ضمن عصبی کردن طرف مقابل، امکان موفقیت را از دست می‌دهند. @rkhanjani
✅دو ساله ازدواج كردم و به امور مذهبی خیلی پایبندم .اما همسرم اهل نماز نیست و میگه پیامبر و ایمه رو قبول نداره ماه رمضان گاهی روزا روزه میگیره. به مشكل بر میخوره نذر میكنه .حرم امام رضا میره و نماز میخونه اونجا احساس میكنم از رو لجاجت و غرور میگه اعتقادی به دین نداره.. به نظرتون همچین كسی مرتد حساب میشه ؟ ✅شما همسرتان را خیلی دوست دارید، اینکه نمازش را گاهی اوقات نمی‌خواند و به سعادت خودش آسیب می‌زند موجب ازار شما شده است. مناسب است از محبت‌هایی که در این سالها به شما داشته است برای او صحبت کنید و بگویید که دوست دارید در دنیا و آخرت در کنار او باشید و او شما را حمایت و پشتیبانی کند. او دست شما را بگیرد و به مراتب بالای بهشت ببرد. کارهای معنوی و مذهبی دیگری که انجام می‌دهد را خیلی بزرگ کنید و به او افتخار کنید، تا احساس ارزشمندی و توانمندی در امور معنوی کند. هنگام نماز از او بخواهید که باهم نماز بخوانید. در این شرایط نمازتان را کمی‌ کوتاهتر بخوانید و خیلی به مستحبات نپردازید تا همسرتان با شما همراه شود. بایستی مراتب بالای ایمان را به همسرتان تحمیل نکنید تا بتدریج او نیز رشد کند و نماز با مستحبات بسیار بخواند. درباره گذشته سرزنش نکنید، درباره آینده نگران نباشید، بلکه از او نماز امروز را بخواهید. درباره احساسات خودتان هنگامی که او نماز می‌خواند صحبت کنید، بگویید که به او افتخار می‌کنید که نماز می‌خواند. در نهایت بدانید که شما نمی‌توانید افکار و احساسات و رفتار همسرتان را کنترل کنید، تنها می‌توانید او را به راه راست تشویق کنید، او خودش بایستی تصمیم بگیرد که سعادت حقیقی را انتخاب کند. در درونتان بدانید که اگر همسرتان نماز نخواند، کافر نشده است، بلکه مؤمنی ضعیف الایمان است و شما بایستی او را دوست بدارید و به او محبت کنید چون مردی مؤمن است، اگرچه دچار ضعف‌های بزرگی هست اما از دایره ایمان خارج نشده است. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ایلیا: تا صبح بالای سر مادر بزرگ کتاب خواندم. حالش بهتر بود. دکتر میگفت خدارو شکر سکته نبوده و یکی دو  روز دیگر میتواند برگردد خانه البته باید تحت مراقبت باشد. عمه ام زنگ زد. قرار شد از شهرستان بیاید و یک مدت خانه عزیزجان بماند. منهم برگشتم خانه و وسایلم را جمع و جور کردم زنگ زدم به سید طاها و گفتم فردا  میروم پیششان. یک خنده مردانه ای کرد که سرحال آمدم. گفتم کتاب را گیرآوردم و برایش می آورم  اما گفت: من خوندمش فقط میخواستم تو هم بخونیش. تلفن را که قطع کردم حورا پیام داد: امروز میای  دانشگاه؟ نوشتم:باید بیام اما کمی دیرتر... یکم کار دارم. اما اگر بگی بیام برسونمت؟ جوابی نداد. خریدهای خانه را انجام دادم و دوش گرفتم. ناهار خوردم و کمی با مادرم حرف زدم. بعد برای کلاس بعد از ظهر استاد صادقی، راهی دانشگاه شدم. خسته و کوفته بودم و چشم هایم از سرخی راه نداشت. بعد از کلاس تازه یادم آمد نماز ظهر و عصرم را نخواندم. رفتم وضو گرفتم و راهم را کشیدم سمت نمازخانه. بعد از نماز وقتی کفش هایم را می پوشیدمکه میثم را دیدم: -سلام داداش🙃 +گیرم که علیک سلام😒 -ایلیا تو هنوز سر اون قضیه ناراحتی؟ 😀 +نه پس خوشحالم😐 -خب آخرش چیشد؟🤔 +به کوری چشمت دارم برمیگردم سر پروژه😁 یکدفعه یک بسیجی آمد طرفمان، میثم گفت: یاابوالفضل باز یکی از  اینا😑 به هردومان سلام کرد و رو به من گفت: شما آقا ایلیا هستین درسته؟ 🙂 گفتم: بااجازه تون😐 بسته ای دستم داد و گفت: حالا که  راهی هستین اینو برسونید دست سیدطاها... لطفا🖐️ همان موقع با شنیدن صدای حورا جا خوردم: «باز میخوای بری؟» چشمهایش  پر از حیرت و حسرت بود.    مشتم را آهسته باز کردم بسته را گرفتم و رفتم طرف حورا آهسته گفتم: +این دو هفته هم نیومده بودم که بمونم... - دیگه کجا؟ +میخوای بعدا راجع بهش حرف بزنیم اینجا... -چیه آبروت میره جلو دوستات با من حرف بزنی؟ خب بهشون بگو این دختر بدبخت دخترعمومه که من اصلا آدم حسابش نمی کنم... +خواهش میکنم آرومتر بیا بریم تو محوطه حرف بزنیم. به طرف فضای سبز دانشگاه رفتم. حورا هم با عصبانیت دنبالم راه افتاد. چند قدم جلوتر کلاسورش را بالا برد و محکم به شانه ام کوبید و گفت: میخوای جوابمو بدی یا نه؟ دلیل رفتارش را نمی فهمیدم. به طرفش برگشتم و آرام گفتم: +چی میخوای بدونی؟ -کجا میخوای بری؟ +سر پروژه -سر پروژه یا پیش بسیجیا؟ +خب اونا هم هستن چون آقا گفته برن روستا برا کمک به بچه های محروم... -آقا کیه؟ کدوم روستا؟ +رهبر که... -باورم نمیشه! +چی رو باورت نمیشه؟ -اینکه بسیجی شده باشی! ولی... تو ورزشکار بودی ایلیا +هنوزم هستم -ولی تو فرق کردی، خیلی... +هر تغییری بد نیست. اینو یه روز خودت گفتی -آره ولی تو...ازم دور شدی ایلیا +گاهی وقتا دور شدن مقدمه نزدیک تر شدنه... گریه چشمان شیشه ای حورا را لبریز کرد. خداحافظی نکرد. نگذاشت  جمله دیگری بگویم. فقطدوید و از کنارم عبور کرد. احساس کردم قلبم از جا کنده می شود. دلیل بالارفتن ضربان قلبم را نمی دانستم... شاید هم میدانستم ولی نمی خواستم باور کنم! به قلم سین کاف غفاری 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله..
و عسی ان تکرهوا و هو خیر لکم... و عسی ان تحبوا و شر لکم ... ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو ببینید . واقعیتِ محضه... البته دختر و پسر نداره اما نکته ی مهمش اینه که خیلی از ماها نمیتونیم والدین رو تغییر یا تربیت کنیم پس باید روی خودمون کار کنیم و اجازه ندیم هر کسی به خاطرِ تنهایی مون واردِ حریم خصوصی ما بشه ... یعنی هم نقش والدین مهمه هم نقش ما ... 😊😊😊 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ حورا: خواستم بگویم: الهی بری که دیگه برنگ.... در ذهنم هم نتوانستم جمله ام را تمام کنم. عشق نمیگذارد رنج معشوق را بخواهی حتی اگر رهایتکرده باشد. نفسم به آه شکست. کلاسهای بعد از ظهر را نماندم. برگشتم خانه. سر سفره شام پدر تمامش زیرچشمی نگاهم میکرد. آخر سر طاقتش تمام شد و گفت: +چرا غذا نمیخوری -میل ندارم ملینا یک لیوان دوغ سرکشید و گفت: رژیمه چشم غره ای رفتم و ساکت شد. پدرم سرش را نزدیکم آورد و گفت: +اصل حرفتو بگو خودمو وخودتو زحمت نده -کتابی به اسم” مسیح کردستان" داری... +دارمش ولی دست ایلیاست.   -درمورد چیه؟ ملینا که نمی توانست بی حرف بماند، گفت: «درمورد مسیح کردستانه دیگه» بی توجه به او، رو به پدر پرسیدم: «منظورم اینه که چه جور کتابیه؟ رمانه؟ یا ...» پدر قاشق و چنگالش را کنار بشقاب گذاشت و رو به من گفت : +درمورد مردیه که مردم کردستانو نجات داد. -از چی نجات داد؟ چجوری؟ +از یه گروه قاتل که هر روز از ساعت چهار عصر به بعد شهر دستشون می افتاد. -چی؟ چرا چهار؟ چجور گروهی؟ این ماجرا واقعیه؟! +آره واقعیه بری کردستان از هرکی بپرسی محمد بروجردی... یکدفعه ملینا با دهان پر از ماکارانی میخواست چیزی بگوید که به شدت سرفه اش گرفت. همزمان صدای زنگ در بلند شد. مادرم از آیفون نگاه کرد و با تعجب گفت: میثمه! پدرم نگاه معناداری به من انداخت. بلند شدم رفتم یک روپوش و روسری صورتی پوشیدم. تا برگردم سر میز، میثم آمده بود داخل حیاط. سلام کرد و گفت: میشه یه دقیقه حورا بیاد. مادرم برای شام تعارف زد اما میثم کفش هایش را هم درنیاورده بود و کنار در سالن پذیرایی ایستاده بود. رفتم جلو بقیه برگشتند سر میز شام. میثم یک پلاستیک سفید دستم داد و گفت: ایلیا داد گفت بهت بگم... نمیدانم چرا منتظرم میگذاشت. گفتم: خب؟! دستی به پشت گردنش کشید و انگار نتوانست حرفش را بزند. خداحافظی کرد و رفت. برگشتم سمت بقیه و در مقابل نگاه کنجکاوشان کتابی که در پلاستیک بود را بیرون آوردم؛ "مسیح کردستان" رفتم طبقه بالا داخل اتاقم در را بستم. زل زدم  به جلد کتاب. دهن به شکایت باز کردم: «هرکی هستی هرچقدر هم خوب بودی و کارای بزرگ کردی ولی حالا بزرگترین آرزوی زندگیمو ازم... » همان موقع بزرگترین آرزوی زندگی ام در ذهنم مجسم شد. ایلیا مردی بود که  همیشه ی خدا آرزو داشتم کنارم باشد. پسرعمویی که از سیزده سالگی منتظر بودم به خواستگاری ام بیاید. عشقی که همواره از قلبم  به تک تک  رگهای وجودم سرازیر می شد.  عشقی که به یاری اش قهرمانانه هوس های زودگذر و جلوه گری های شیطانی را  زمین کوبیده بودم و به شوقش هر دست رفاقتی  را پس زده بودم. دست هایم از شدت ناراحتی و خشم میلرزید. احساس کوچکی کردم. کتاب را برداشتم و جلدش را کشیدم که پاره کنم اما دستخط ایلیا جلوی چشمم آمد: ” در این دنیای عجیب به اذن خدا می شود کارهای عجیب کرد؛ حضرت مسیح(ع) جسم ها را زنده میکرد و حضرت محمد(ص) روح ها را زنده نگه میداشت. وقتی بخواهی هم پیرو حضرت مسیح(ع) باشی هم حضرت محمد(ص)، باید قلبها را زنده کنی!” انگار که با آشناترین صدا این جملات را شنیده باشم، آرام گرفتم. چشم هایم را نم حسرت و حیرت  خیس کرد. به قلم سین کاف غفاری 🌸 @rkhanjani
🔴 زیبایی‌های ظهور (۱) 🔵 امام صادق عليه السلام فرمودند : 🌕 وَ رَدَّ کُلَّ حَقٍّ اِلی اَهْلِهِ. 🌷 و (امام زمان ارواحنا فداه) هر حقی را به صاحبانش بر می گرداند. 📚 الزام الناصب ص ۲۲۸ @rkhanjani
💢 ...تاثیرات تربیتی انتظار... 1️⃣ گسترش امیدهای واقعی: 💠 ، قوی‌ترین محرک انسان برای رویارویی با است. تداوم زندگی و تحمل دشواریهای آن، نیازمند انگیزه‌ای نیرومند است. 💠 امام عصر (ع)، موجب گسترش و توسعه امیدهای واقعی در و پیروان آن حضرت می‌شود; امیدهایی که منتظرانش، هرگز در و اصالت آنها، تردیدی به خود راه نمی دهند; زیرا چنین امیدهایی از متن باورهای دین، رویش کرده و برخاسته از اصیل و استوار شیعه است 🔰 (ع) از پدر بزرگوارشان نقل می‌فرمایند: در دولت مهدی (ع)، درندگان، سازش می‌کنند; زمین، نباتات خود را خارج می‌کند; آسمان، برکاتش را فرو می‌فرستد; گنجهای نهفته در دل زمین، برای او آشکار می‌شود و بین مشرق و مغرب را مالک می‌شود. خوشا به حال کسی که آن روزگار مسعود را درک کند و دستوراتش را با گوشِ‌جان بشنود. 📚(بحارالانوار، ج 52 ، ص 280) ‼️ اهمیت این مطلب، زمانی روشن‌تر می‌شود که بدانیم ، به عنوان بیماری قرن، شایع‌ترین و دشوارترین است که انسان معاصر با آن مواجه بوده و به شدت از عوارض آن رنج برده است; چرا که رشته های خود را بریده و گسیخته می‌بیند. ‼️ادامه دارد.... @rkhanjani