✅حضرت خدیجه سلام الله علیها اسوه ی نیکویی برای منتظران خاتم اوصیاء
✅همانطور که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: حضرت خدیجه علیها سلام در دورانی که همگان من را تکذیب می کردند، به من ایمان آورد زمانی که همه طرد کردند پناه داد و...
باید در دوران غیبت و زمانی که اوج تکذیب ها توسط دشمنان نسبت به امام مهدی ارواحنافداه وجود دارد، ایمان خود را حفظ،،و به مانند بزرگ بانوی اسلام با جان ،مال و آبرو در مسیر دفاع از حجت زمان و رفع غربتش با تمام وجود تلاش کرد...
✅به میزانی که از عمر، دارایی. تخصص و تلاشمان برای حجت خدا باشد بهره برده ایم ما بقی آن هدر است تماما فناست...
@rkhanjani
اگر هنوز پس از قرنها،
عطر نام خدیجـه سلام الله علیها...
در کوچه باغهای تاریخ به مشام میرسد؛
از آنروست که در غربت حجت زمانش،
ازهرآنچه داشت گذشت.
امام زمانم ...
دعا کنید که ازخودم بگذرم درراه غربت شما.
◼سلام یابن خدیجة الکبری، آجرک الله مولا ...
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جایگاه و منزلت حضرت خدیجه (س)
👤حجت الاسلام عالی
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
🔥مستندداستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت یازدهم 👇
💐 قسمت 11
مهمونا که رفتن، کوکب خانم هم بار و بندیلش رو جمع کرد و رفت.
بنده خدا اینم تا دیروقت منتظر این مهمونا مونده بود.
بابامم که کلا توی 90 درصد این جلسات به اصطلاح خواستگاری نیست!
اون شب بدجوری آتشم تند بود و باید تا سرد نشده بودم کار رو یکسره میکردم..
فرصت خوبی بود تا بلکه ولو برا مدت کوتاهی از این اوضاع راحت بشم..
مخصوصا که معلوم بود خودش هم از رفتار امشب شازده کُفریه!
وقت رژه رفتن روی مخ مامی بود!
راستی! مدیونید وقتی من میگم "مامی" و اینجور چیزا بخندیدا..!
یه عادت خونوادگی هست...
قصد لوس بازی و این ادا و اصولا رو ندارم.
گاهی از ترس اینکه دستم نندازین مامان مامان میگم!
خدا ازتون بگذره!
روی راحتی جلوی مامانم نشستم...
خیلی جدی شروع به صحبت کردم..
- مامان! میتونم یه چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
مامان اصلا توی عالم دیگه ای بود..
توی چه فکری اینقدر غرق شده بود نمیدونم..
با تعجب و بلندتر از قبل برای بار چندم صداش کردم..
- مامااان....!
- جانم بگو...
بیشتر از اینکه حرفم رو بزنم کنجکاو شدم مامم به چی فکر میکرد که اینجا نبود!
ولی خب حیف الان وقت فضولی نبود...
- من واقعا خسته شدم. فکرامم کردم. خواهش میکنم شما هم یه خرده دلتون برام بسوزه و باهام راه بیاین!
مامان سراپا گوش من رو نگاه میکرد..
البته اگه یواشکی به کار خودش فکر نمیکرد!
به خودم امیدواری میدادم که نه دیگه الان واقعا حواسش پیش منه..
- لطف کنید عزیزمن از این به بعد کسی خواست بیاد، همون اول بپیچوندیش بره اصلا نیاد!
چه میدونم... بگید بچه مون هنوز میخواد درس بخونه، کوچکه، دهنش بوی شیر میده یا هر چی... اصلا فعلا قصد ازدواج نداره.
فقط نذارید کسی بیاد.. تو رو خدا مامان.. واقعا کلافه میشم وقتی هر روز یکی خونمونه! اینطوری از درس هم میفتما..!
تا حالا این همه مامانم پشت سر هم به حرفام گوش نداده بود!
خوبه که الان که دارم با شما میحرفم مامانم متوجهم نیست..
و الا باید جواب پس میدادم که کی گفته من به حرفات گوش نمیدم دختره فلان فلان شده ...
خلاصه خوب که خودم رو خالی کردم سراپا گوش منتظر تصمیم مامانم بودم.
ولی خب انگاری یه ساعته آب توی آسیاب داشتم میکوبیدم!
- دور برندار دختر! باز تو جوگیر شدی! بذار سرد بشی بعد بیا حرف میزنیم.
- نه مامان! من دیگه بریدم! توی جوونی دارم پیر میشم! تعارف اومد نیومد داره!
خواهشا بی رودروایسی بزنین توی برجکشون! هیچ کسیو راه ندین! اصلا بگین ما دختر نداریم!
سرتون رو درد نیارم...
کلی با مامانم سر این قضیه حرف زدم.
البته سخت تر از این حرفا و به عبارتی گرگ بارون دیده ست
ولی خب منم یه درس هایی ازش یاد گرفته بودم!
خوشبختانه با یه عالمه چک و چونه و خواهش و التماس و اشک تمساح تونستم بهش بقبولونم که این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست...
البته نه به طور دائمی!
- فعلا یه مدتی هر چی تو بگی.
دست نگه میدارم تا خودتو پیدا کنی!
باز چهار روز دیگه که هوای عاشقی زد به سرت سلامت میکنم...!
ضمنا...؛ دفعه آخرت باشه واسه من شاخ و شونه میکشی هانیه!
تکرار بشه هر چه دیدی از چشم خودت دیدی ها! حواست باشه!
خیلی ذوق زده شدم که لااقل برای مدتی میتونم توی این دنیا نفس بکشم!
وای که چه قدر دنیا رنگی و قشنگه!
مثلا تا دیروز سیا و سفید بود!
چشمی گفتم و یه بوس آبدار از لپ مامان جاش بود که انجام شد...!
مجتبی مختاری
🌸@rkhanjani
طرف بی حجاب و برهنه اومده مسافرت، بهش تذکر دادم میگه: شما باید جلوی چشم چرونها رو بگیرید.
گفتم: الان اینا دیگه چشم چرون نیستن! دارن از پستی بلندیها و مناظر طبیعی و غیرطبیعی شما لذت میبرن! چه کارشون دارید؟ بذارید آزاد باشن...
#مرد_زندگی_آزادی
والا
@rkhanjani
💐 قسمت 12
آخر شبی طبق معمول توی کتابخونه مشغول مطالعه بودم.
یک اتاق سی متری از طبقه دوم رو به کتابخونه اختصاص دادیم.
توش همه جور کتابی پیدا میشه...
از رمان و روانشناسی گرفته تا کتاب های تخصصی مربوط به درسای دانشگام.
کتابخونه با صفائیه...
یه فضای دنج و نقلی و جمع و جور.
دور تا دور قفسه های چوبی قهوه ای رنگ...
با دو سه تا پنجره قدی بزرگ رو به باغچه حیاط..
که مدام وسوست میکنن بازشون کنی و مقاومت در برابرشون خیلی سخته..
امون از زمانیکه این مقاومت شکست بخوره و پنجره باز بشه..
اونوقته که بوی عطر گل ها دیوونت میکنن و عمراً بذارن تا صبح بخوابی!
چه لاله چه ارکیده چه نیلوفر چه یاس چه رز... واقعا همشون محشرن.
خلاصه بساط مستیِ علم و مطالعه همه رقمه جوره البته اگه رفیقای ناباب بذارن..
سعی میکنم حداقل هفته ای یکی دوتا کتاب بخونم.
البته بستگی به حجم کتاب ها هم داره
ولی خب میانگین همین حدوداست..
خیر سرم مثلا تندخوانم!
البته نه اینکه فکر کنید خیلی چیز خونم و یکسره سرم توی کتابه ها! نه.
اما همین که برنامه مطالعه داشته باشی و زمان های پِرتت رو که کنار هم بذاری خودش خیلی میشه.
بیشتر از زمانی کتابخون شدم که متوجه شدم یکی یه کتابی نوشته به اسم "پنج دقیقه های قبل از غذا"!
این شکلی کتاب بنویسی خیلی خفنه دیگه!
اگه فائزه بود حتما یه فحشی بهش میداد!
فکرشو بکنین...
طرف فقط از وقت های پِرت و هرز قبل غذاش استفاده کرده تونسته یه کتاب بنویسه
نه همه وقت های پرت ها! فقط قبل غذاها!
یعنی همین فاصله ای که تا سفره پهن بشه و غذا سر سفره بیاد!
انصافا دمش گرم! من یکی که کفم برید...!
از اون زمان بود که تصمیم گرفتم رئیس وقت خودم باشم و نذارم وقتی ازم هدر بره.
یه ربعی میشد غرق مطالعه بودم که تک آلارم گوشی دم گوشی میگفت که پیامک اومده!
معمولا زمان مطالعه گوشی رو سایلنت میکنم که تمرکزم از بین نره ولی این بار فراموشم شده بود.
حس فضولی هم حس عجیبیه ..!
سعی کردم محلش نذارم و به مطالعه م ادامه بدم ولی نشد که نشد...!
وسوسه خوندن پیامک مثل طنابی فکرم رو بسته بود و تلاش بی فایده بود.
دستم رو دراز کردم و گوشی رو برداشتم
وای به حالشون اگه از این پیامک های تبلیغاتی باشه!
از اونایی که نصف شبی پیامک میزنه و میگه باور کنید فرش ننه قمر شعبه دیگری ندارد!
پیامک رو باز کردم..
حسرت اینکه کاش تبلیغاتی میبود حتی فرش ننه قمر به دلم موند!
خدا بخیر بگذرونه..
الناز بود...
از بچه های دانشگاه..
از اونایی که مدام سر و گوشش میجنبه...
آدم میمونه این بشر اصلا چه جوری دانشگاه قبول شده!
هر دومون دانشگاه علوم پزشکی تهران مشغول بودیم و فقط رشته تحصیلیمون با هم فرق میکرد
الناز بیهوشی میخوند و من و فائزه مغز و اعصاب.
ساعت دوازده شب هم دست بردار نبود..!
مجتبی مختاری
🌸@rkhanjani
#همسرداری
رئیس بازی ممنوع!
با همسرتون اصلا دستوری صحبت نکنین!
اولا اینکه مردها از اینکه از خانم شون دستور بشنون خوششون نمیاد.
دوما اینکه دستوری صحبت کردن از لطافت زنانه تون کم میکنه.
از حرف هایی مثل؛ عزیزم، ممکنه ، میشه،لطف میکنی ... استفاده کنین.
استفاده از این کلمات حرفتون رو موثر میکنه..
@rkhanjani
#مشاوره_ازدواج
🕺🏻افرادی که میخواهند اداره همه امور را در دست بگیرند، برای ازدواج مناسب نیستند.
🕹افراد کنترل کننده، کسانی هستند که دوست دارند همه چیز بر وفق مرادشان باشد و همه چیز را مدیریت و کنترل کنند.
❌ آنان کمتر از زندگی خوب لذت میبرند، به شدت اهل برنامهریزی هستند و اگر خلاف برنامه عمل شود، عصبانی میشوند.
🔸از افراد برای کنترل شرایط استفاده میکنند، رفتآمد و تماسهای همسرشان را مدام کنترل میکنند و موجب آزار همسرشان میشوند.
👈 این افراد در زندگی زناشویی همه چیز را منظم و دقیق میخواهند. ساعت خواب، وقت غذا خوردن، زمان مهمانی رفتن، شرایط مهمان پذیرفتن و هر چیز دیگری باید بر وفق مرادشان باشد .
@rkhanjani
پیام امام خمینی در۱۲فروردین سال ۵۸
بسم الله الرحمن ارحیم
وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ...
من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی،
که با استکبار خود آنان را خفیف شمردند
و بر آنان کردند آنچه کردند،
صمیمانه تبریک میگویم.
خداوند تعالی بر ما منت نهاد
و رژیم استکبار را با دست توانای خود که
قدرت مستضعفین است
در هم پیچید
و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای
ملتهای مستضعف نمود،
و با برقراری جمهوری اسلامی،
وراثت حقه را بدانان ارزانی داشت.
من در این روز مبارک،
روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت،
جمهوری اسلامی ایران را اعلام میکنم..... صبحگاه 12 فروردین
که روز نخستین حکومت الله است
از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست.
ملت ما باید این روز را عید بگیرند
و زنده نگه دارند.
روزی که کنگرههای قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فرو ریخت،
و سلطه شیطانی
برای همیشه رخت بربست
و حکومت مستضعفین که حکومت خداست
به جای آن نشست.....
هان! ای ملت عزیز که با خون جوانان خود
حق خود را به دست آوردید،
این حق را عزیز بشمرید
و از آن پاسداری کنید،
و در تحت لوای اسلام و پرچم قرآن
عدالت الهی را با پشتیبانی خود اجرا نمایید.
@rkhanjani
دوران رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه با رنج ها و مصائب فراوان همراه بود. زندگی آن حضرت پر از آزار و اذیتی بود که حتی در انبیای قبل مانند نداشت و در تمام این فراز و نشیب ها خدیجه بود که در کنار پیامبر بود و با تمام وجود او را یاری می کرد و تلاش می کرد رنج روز و خستگی از انجام رسالت را از دل و جان حضرت دور کند. او دلداده پیامبر و یار و مونس او و عامل آرامش حضرت بود، نوازش های کریمانه اش نگرانی های رسول خدا را برطرف می کرد و او را قدرت می بخشید تا به ادامه کار رسالت بپردازد. بی شک بخشی مهم از موفقیت های پیامبر در گرو دل داری های حضرت خدیجه بود همراهی و هم دلی که از کمک های مالی او بالاتر بود. پیامبر همواره در حیات و ممات آن بانو به او عشق می ورزید چنان که روایت شده کان لها محبا و بها وامقا ، پیامبر نسبت به خدیجه محب و عاشق بودند. درباره محبوبش می فرمود: مثل خدیجه پیدا نخواهد شد ! حضرت خدیجه آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود و مرا با ثروت خود برای پیشرفت دین خدا یاری نمود . خدا به من بشارت داد حضرت خدیجه را به قصری زمرد در بهشت.
🌸سیره علامه طباطبایی(ره) در ماه مبارک رمضان :
ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار بودند. مقید بودند دعای سحر را با افراد خانواده بخوانند و پیش از ماه رمضان از همسایه ها اجازه می گرفتند که اگر برای سحر خواب ماندند آنها را بیدار کنند. ایشان در درس تفسیرشان فرموده بودند که من در طول عمرم تا به حال به یاد ندارم که شب های ماه رمضان را خوابیده باشم. علامه حسن زاده آملی می نویسد: وقتی به حضور شریف علامه طباطبایی(ره) تشرف حاصل کرده بودم و عرض حاجت نمودم، فرمود: آقا دعای سحر حضرت امام باقر(ع) را فراموش مکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفی از حور و غلمان نیست. اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است.
روزه اش را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه(س) افطار می کردند. پیاده به حرم مشرف می شد و ضریح مقدس را می بوسید سپس به خانه برمی گشت و غذا می خورد. شب های ماه مبارک در جاهایی که مجالس روضه بود شرکت می کرد و گاهی با تمام وجود گریه می کرد به طوری که بدنش می لرزید.
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرآن را با صدای بلند گوش دهید
تا غم هایتان ساکت شوند
@rkhanjani
🌹گرامیباد دوازده فروردین روز همه پرسی و رای قاطع ملت به جمهوری اسلامی ایران.
@rkhanjani
🔸️#معرفی _کتاب
کتاب صوتی
ماجرای عشق من ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها )
🔸️ با صدای نجم الدین شریعتی
به قلم انسیه سادات هاشمی
✅ در دو قسمت تقدیم حضورتان می شود 👇
💠@rkhanjani