eitaa logo
یک جرعه شعر... حسین جعفری
417 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
غزل. ادبیات. جوک. رباعی. آموزش شعر. ویراستاری.سفارش.مطالب روز. هجو طنز مصاحبه ها. عکس های انجمن ادبی. تبلیغات ...سرود. ترانه. افتخارات. معرفی کتاب های شعر چاپ شده و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سلاح هایشان را زمین گذاشتند و حالا مجبورند زیر لگد تحریرالشام صدای سگ‌ دربیاورند ... 🇮🇷اخبار قدس |خبر کوتاه 👇 @akhbarQods_ir
خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که عید باشد، نوه اش سمت اتاقش نرود...
خسته‌ام مثل یتیمی که از او فرفره‌ای بستانند و به او فحش پدر هم بدهند حامد عسکری
👌 خسته ام همچو پسر بچه دهقانی که لهجه اش مضحکه شهرنشینی شده است
. ‏لبریزم از هراس که در جمع واعظان جام شراب دارم و باید نهان کنم🤭
در وقت طلوع دیده ام قامت صبح با شعر شدم شبانه هم صحبت صبح تا فجر رسید خلوتم شد پر نور گفتم به ادب سلام بر حضرت صبح حسین جعفری
https://www.aparat.com/v/ml6iX شعرخوانی برگزیده ی جشنواره ،،شعر کوتاه آه بلند،، شهرستان ادب با حضور مسئولین کشوری و لشکری از مجموعه ۱۱۰ رباعی (لشکر تک نفره) سالگرد سردار [قاسم سلیمانی]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/ml6iX شعرخوانی جواد آباد برگزیده ی جشنواره ،،شعر کوتاه آه بلند،، شهرستان ادب با حضور مسئولین کشوری و لشکری از مجموعه ۱۱۰ رباعی (لشکر تک نفره) سالگرد سردار [قاسم سلیمانی]
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم هوشنگ_ابتهاج
شب شعر ،،مادر،، با حضور شاعران معاصر منزل حسین جعفری ساعت ۱۹ تا ۲۰ مهمان بشوید باز بر حضرت شعر هستید به بیت بیت دل دعوت شعر پیمانه ی شاعرانه چیدیم به ذوق مستانه بنوشید شبی شربت شعر
🍃 خنده هایم دید و گفتا فارغی گویا زغم ..! گفتمش ما درد را با خنده کتمان می کنیم ...! 🍃
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمری ست در هوای تو می سوزم و خوشم..
شعری که دوست نشنودش عاشقانه نیست عمری گرفته ایم فقط وقت عشق را اصغر_معاذی
سخن خوب است ز اول خاطرِ کس را نرنجاند که بعد از گفتگو سودی ندارد لب‌گزیدن‌ها
🍃 خواستم بالا بگیرم دست را روبه دعا ... یادم امد دست من در موی تو جامانده است ... # علی صفری 🍃
🍃 🍃 اینکه یک روز مهندس برود در پی شعر سر و سری ست که با موی پریشان دارد .. 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیرت هرکس دراین عالم به قدرِ بینش است هرکه بیناتر دراین هنگامه، حیران بیشتر
✍ ... هر روز یک حکایت  » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی حکایت شمارهٔ 7⃣1⃣ سالی محمد خوارزمشاه رحمة الله علیه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد. به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایت اعتدال و نهایت جمال چنان که در امثال او گویند: معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت من آدمی به چنین شکل و خوی و قد و روش ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت مقدمه نحو زمخشری در دست داشت و همی خواند: ضرب زیدُ عمرواً و کان المتعدیّ عمرواً. گفتم: ای پسر، خوارزم و ختا صلح کردند و زید و عمرو را همچنان خصومت باقیست؟ بخندید و مولدم پرسید، گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟ گفتم: بُلیتُ بِنَحویٍّ یَصولُ مُغاضِباً عَلَیَّ کَزَیدٍ فی مُقابَلَةِ العَمرو علی جَرِّ ذَیلٍ لَیسَ یَرفَعُ رَأسَهُ وَ هَل یَستَقیمُ الَّرفعُ مِن عامِلِ الجَرِّ لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: غالب اشعار او در این زمین به زبان پارسیست، اگر بگویی به فهم نزدیکتر باشد. کَلِّمِ الناسَ عَلی قَدرِ عُقولِهِم. گفتم: طبع تو را تا هوس نحو کرد صورت صبر از دل ما محو کرد ای دل عشاق به دام تو صید ما به تو مشغول و تو با عمرو و زید بامدادان که عزم سفر مصمم شد، گفته بودندش که فلان سعدیست. دوان آمد و تلطف کرد و تأسف خورد که چندین مدت چرا نگفتی منم تا شکر قدوم بزرگان را میان به خدمت ببستمی. گفتم: با وجودت ز من آواز نیاید که منم گفتا چه شود گر در این خطه چندی برآسایی تا به خدمت مستفید گردیم. گفتم نتوانم به حکم این حکایت: بزرگی دیدم اندر کوهساری قناعت کرده از دنیا به غاری چرا گفتم به شهر اندر نیایی که باری بندی از دل برگشایی بگفت آنجا پریرویان نغزند چو گل بسیار شد پیلان بلغزند این بگفتم و بوسه بر سر و روی یکدیگر دادیم و وداع کردیم. بوسه دادن به روی دوست چه سود هم در این لحظه کردنش بدرود سیب گویی وداع بستان کرد روی از این نیمه سرخ و زآن سو زرد اِن لَم اَمُت یَومَ الوَداعِ تَأسُّفاً لا تَحسَبونی فی المَوَدَّةِ مُنصِفاً 📚 .
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم هوشنگ_ابتهاج
Hosein Jafari: پی شنبه فاتحه یادشان کنیم یادمان کنند من غرق در آیه های الرحمانم پند پدرانه به لب لقمانم چشمان پر اشک ختم انعامم من برگ گل سرخ وسط قرآنم حسین جعفری eitaa.com/robaei @robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری