eitaa logo
رباعی_تک بیت
4.1هزار دنبال‌کننده
157 عکس
5 ویدیو
0 فایل
کانال اول ما @golchine_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
در پی عشقم ولی نفرت نشانم می دهند یک نفر آیینه ها را دستکاری کرده است @robaiiyat_takbait
به دور افکنده‌ام غم‌ها و شادی‌های کوچک را تویی رمزِ بزرگِ انتخابِ من، سلام ای عشق! @robaiiyat_takbait
بارها رفتم کنار آینه شاید که تو ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم @robaiiyat_takbait
اسیرِ خشمِ آتش کرده، گندمزارِ جانم را چرا دست از سرم، برقِ نگاهت بر نمی دارد @robaiiyat_takbait
در دامنه ات شکوفه ها جاری شد چشمان تو خُمخانه ی هوشیاری شد تا رفت عقب روسریِ طنّازت گیسوی تو جنگل گرفتاری شد @robaiiyat_takbait
وقتی که گفتی دوستم داری خوشبختی‌ام چندین برابر شد یک جمله بود اما تمامِ من از صبح تا شب با همین سر شد @robaiiyat_takbait
هزار بار نگفتم که بی‌تو می‌میرم؟! چگونه از منِ خسته خبر نمی‌گیری؟! @robaiiyat_takbait
در حیرتم که دیده از او بر نداشتم دل را چگونه بُرد که چشمم خبر نداشت! @robaiiyat_takbait
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه @robaiiyat_takbait
در قمارِ دوستی جز رازداری شرط نیست! هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، بُرد ... @robaiiyat_takbait
گفتی که وفا می کنم و هیچ نکردی ما چشم وفا از تو نداریم جفا کن @robaiiyat_takbait
آمدم تا تو را صدا بزنم گم شدی در سکوت لب خوانی @robaiiyat_takbait
با سحر دو چشمان تو آرام شدم بی آب و بدون دانه در دام شدم ای عشق! شبیه مرد چوپانی که در دستِ تو مثل برّه ای رام شدم @robaiiyat_takbait
به کَنعانم مَبر ای بَخت، من یوسف نمیخواهم ببَر آنجا که کویِ اوست، در زندان و چاهم کُن @robaiiyat_takbait
‌‌از سخن‌چینان شنیدم آشنایت نیستم، خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم ... ‌ @robaiiyat_takbait
ای خالق خَلق، رَهنمایی بفرست بر بنده ی بی‌نوا نوایی بفرست کار من بیچاره، گِرِه در گِرِهَست رحمی بِکن و گِره گشایی بفرست @robaiiyat_takbait
به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن کسی در بَزم هرگز برندارد جام خالی را @robaiiyat_takbait
عشق وقتی در ضمیر آدمی جا خوش کند کوه کندن در کف فرهاد شیرین می شود @robaiiyat_takbait
با شهد لبت طعم عسل ریخت به هم شاعر که به هم ریخت غزل ریخت به هم با آمدنت در شب شعرم هربار مفعول مفاعیل فعل...ریخت به هم @robaiiyat_takbait
دیرگاهیست که افتاده ام از خویش به دور شاید این عید به دیدارِ خودم هم بروم ... @robaiiyat_takbait
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبَه، آرام گرفت بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور، بهرام گرفت @robaiiyat_takbait
نگشوده چشم بر رُخ او دل ز من رُبود نگذاشت اینقَدَر که درِ خانه وا کنم...! @robaiiyat_takbait
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم هیچ‌کس حتی شبیهت نیست، فوق‌العاده‌ای @robaiiyat_takbait
لبخند زدم، دید و نخندید، چرا؟! احوال گذشته را نپرسید، چرا؟ انگیزه شعرهای من بود ولی احساس مرا خواند و نفهمید چرا؟! @robaiiyat_takbait
قلبم که شکسته با تو تعمیر شود با ناز دو چشم هات تسخیر شود دیدم که تو دست می دهی در دستم ایکاش که خواب هام تعبیر شود @robaiiyat_takbait