مکن تا توانی دِل خلق، ریش
وگر میکُنی، میکَنی بیخ خویش
#سعدی
@robaiiyat_takbait
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرتِ روی تو بماند...
#سعدی
@robaiiyat_takbait
حاشلله که من از تیر بگردانم روی
گر بدانم که از آن دست و کمان میآید
#سعدی
@robaiiyat_takbait
شرط عقل است که مردم بگریزند از تیر
من گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم
#سعدی
@robaiiyat_takbait
خیال در همه عالَم برفت و باز آمد
که از حضورِ تو خوشتر ندید جایی را
#سعدی
@robaiiyat_takbait
به لالهزار و گلستان نمیرود دل من
که یادِ دوست، گلستان و لالهزار من است
#سعدی
@robaiiyat_takbait
تواضع گرچه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد
#سعدی
@robaiiyat_takbait
روده ی تنگ به يک نان تُهی پُر گردد
نعمتِ رویِ زمين پُر نکند ديده ی تنگ
#سعدی
@robaiiyat_takbait
مـرا بـه هـیچ بـدادی و مـن هـنوز بـرآنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
#سعدی
@robaiiyat_takbait
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که باز پیوندی
#سعدی
@robaiiyat_takbait
کس را به خلوتِ دلِ من جز تو راه نیست
این در به روی غیر ِتو پیوسته بسته باد...
#سعدی
@robaiiyat_takbait
گفتیم که عقل از همه کاری به در آید
بیچاره فرو ماند چو عشقش به سر افتاد
#سعدی
@robaiiyat_takbait