کَس زبان چشم خوبان را نمیداند چو ما
روزگاری این غزالان را شبانی کردهایم
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
دلبری نیست به ابروی کج و قامت راست
بی کماندار چه از تیر و کمان برخیزد؟
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
هر كه آمد در غم آباد جهان چون گرد باد
روزگارى خاك خورد، آخر به خود پيچيد و رفت
#صائب_تبريزی
@robaiiyat_takbait
نیست در دیدهی ما منزلتی دنیا را
ما نبینیم کَسی را که نبیند ما را
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
جان به این غمکده آمد که سبک برگردد
از گرانخوابی منزل، سفر از یادش رفت
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
گوهر خود را مزن بر سنگ هر صاحبدلی
صبر کن؛ پیدا شود گوهر شناس قابلی
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی
که بلبل در قفس از بوی گل خشنود میگردد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
ای زلفِ یار، این قَدَر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دل، شکستهای!
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
شکستِ شیشۀ دل را مگو صدایی نیست!
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد...
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
از صبر، عزیزان چه ثمرها که نچیدند
بیحاصلی ما ز شتاب است در اینجا
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
غنچه را باد صبا از پوست میآرد برون
بینسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
از من خبر دوری این راه مپرسید
چندان نفسم نیست که پیغام گذارم
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
ز جُرمِ بی عددِ خویش غم مخور صائب
که ابرِ رحمتِ حق بی شمار می بارد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم
که خشک شد چو سبو دستِ زیر سر ما را
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
خاطر آسوده خواهی ،چشم از عالم بپوش
دیده روشن در این زندان نمی آید به کار
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
بزمِ شراب، بی مزه ی بوسه ناقص است
پیش آی و عیش ناقص ما را تمام کن...
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
نمیگردد دل آگاه، شاد از عشرت دنیا
در این ماتمسرا یا طفل یا دیوانه می خندد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
حیرت هرکس دراین عالم به قدرِ بینش است
هرکه بیناتر دراین هنگامه، حیران بیشتر
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
این چنین زیر و زبر عالم نمیماند مدام
مینشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
پشت و روی نامهی ما هردو یک مضمون بود
روز ما را دیدی، از شبهای تار ما مَپُرس
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
روزگار زندگانی را به غفلت مگذران
در بهاران مست و در فصل خزان دیوانه شو
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
به خشم و ناز، مرا ناامید نتوان کرد
به شیوه های غریب تو آشناست دلم
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
جهان و هرچه در او هست، واگذاشتنی است
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
عقل را از بارگاه عشق بیرون کردهاند
هر فضولی محرم خلوتسرای شاه نیست
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait