جایگزینیبرایمنآسونه،
اماشرطمیبندمپیداکردنیکیمثمن
واستغیرممکنه... :)🖤
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
I love this city
but I hate this humans..
من عاشق این شهرم
ولی از این آدما متنفرم...🖤
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
میگمااااا دلبر یهوقت زشت نباشه همش من دلتنگت میشم!!
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
یــہ ڪاری کن بفهمم حواست بهم هست ، دارم از بی تفاوتـیت دیوونہ میشم :(
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
• عشـٰق یَعنیِ :«🍂🥃»
• مَن باشـم و تو
• و لَبـخندیکه از سر شیطنت بر لبانم مینشانی 🍊🧡😍🌿
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
•••De beaux yeux étaient ma richesse, mais ma richesse est tombée entre les mains des autres
چشم های قشنگ تو ثروت من بود اما ثروتم به دست دیگران افتاد
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت170 چرخه،پی می برم شیطان زمینی کنارمه!.رفتم توی اتاقم و خوا ستم بخوابم که
🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🍃
🌺
#پارت171
من و ارمیا دوتایی کلی پاشویه ات دادیم و خنکت کردیم.
اصلا نفهمیدم چی گفتم،فقط تشکر کردم و قطع کردم.وااای اسم رو نمی دو نه!..دیوو نه.پس اون بوده که زنگ زده ولی کی؟حتما وقتی از هووش رفتم... اونم منو پاشویه داده!..وای ممنونشم.حتما ازش تشکر می
کنم،من که مثل اون عقده ای نیستم!برای تشکر، یه فسنجون خوشمزه درست
کردم.نهار که نمی خوردم چون ارمیا نبود و حوصله نداشتم غذا درست
کنم. ساعت یازده شب بود که غذا آماده شد.نشستم و فیلم دیدم.یک دست
لباس شیک پو شیدم.یه تونیک زرد فسفوری و شلوار مشکی.موهام که حالا
پائین تر از شونه ام بودن رو اتو کشیدم و یه گل سر زدم به بالای گوشم.بدون
آرایش...ساعت حدودای یک بود که اومد.رفتم استقبالش و قبراق گفتم:سلام
خسته نباشی...
بدون اینکه نگاهم کنه جواب سلامم رو داد و بعد راه اتاقش رو در پیش گرفت.
گفتم:شام آماده است.میرم میز رو بچینم.
فکر کنم اصلا نفهم ید چی گفتم.بس که خسته بود.میز رو با هزار هنر و
و سواس چیدم و اونم اومد.توی این مدت فهمیده بودم فسنجون رو خوب می
خوره.خواب بود که داشت می خورد.من من کردم و گفتم:مرسی که دیشب
کمکم کردی! شاید اگه تو نمی اومدی تشنجی یا یه چیز دیگه ای روی شاخم
بود.
نگاهم کرد.یه مدتی توی چشمهام خیره موند و بعد گفت:با اینکه وضعیفه ام
نبود،خواهش میکنم
سعی کردم اول حرفش رو جدی نگیرم.غذا خورد و با تشکر رفت..
منم با ا شتها غذا خوردم،چون گر سنه ام بود.داشتم میز رو جمع می کردم که
حضورش رو حس کردم.برگشتم و گفتم:
-چیزی شده؟
بدون اینکه بهم نگاه کنه یه قرص گذا شت روی کانتر و گفت: سینا گفت حتما
از اینا بخوری!
از توجه او خر کیف شده بودم.گفتم:حتما...مرسی که گفتی!
خواست چیزی بگه ولی منصرف شد و رفت تو اتاقش.
توی نگاهش اینو د یدم که می خواست بگه برداشت الکی نکن واسه
خودت!.واقعا برداشت هام الکی بود؟اینکه ارمیا کمکم داده بود و روی اون
کینه ی قدیمی سرپوش گذاشته بود؟!..مسلما که خواب و خیال و
رویا ست...این ب شر به هیچ صراطی مستقیم نبود...حالا اونو بیخیال...قرص
رو خوردم و با خستگی به سمت اتاقم راه افتادم.عجب روزی بودا...
نه به دیروزو نه به امروزو...واسه کسی که مدتها بود که مهر و محبت ندیده
بود همینم خیلی بود..!
حتی اگه الکی،اینکه به این باور برسم هنوز تنهای تنها نیستم،کافیه!.اینکه
هنوز آدمی هست که اگه من بیوفتم از پرتگاه دستمو بگیره حالا چه از روی
محبت چه از روی اجبار!
خوشحالیم به سردرگرمی و ناراحتی تبدیل شه!..واقعا خوشحال بودم.حالا
تنهایی و دیوانگیم،به شادی و هیجان تبدیل شده بود.حس خوبیه،نه؟!
🍃
🌺🌺
🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🌺🌺🍃
- من برای نگه داشتن هیشکی تو زندگیم
تلاش نمیکنم چون هر کسی بر میگرده
به جایی که لیاقتشه.
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
شاید اگه میدونستی چقد دوست دارم
هیچ وقت ولم نمیکردی! :))
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگر نمیگویی که
هر آدمی
یک بار عاشق میشود؟
پس چرا
هر صبح که چشمهایت را باز میکنی
دل میبازم باز؟♥
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
به عشق در نگاه اول اعتقاد داری یا
دوباره از جلوت رد شم?😐
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••Je fais l'amour pour toi Si profond que l'océan en est jaloux
عشقی را برایت میسازم
آنچنان عمیق که اقیانوس به آن حسادت کند.
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯