eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
هفت سالی می شد که راه نرفته بودم پزشک پرسید: این چوب ها چیست؟ گفتم: فلجم... گفت: آنچه تو را فلج کرده همین چوب هاست‌؛ سینه خیز، چهار دست و پا قدم بردار و بیافت... چوب های زیبایم را گرفت، پشتم شکست و در آتش سوزاند! حالا من راه می رم، اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه می کنم تا ساعت ها، بی رمقم. ✍🏻برتولت برشت ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
یه چیزی میشه دیگه ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
یادت باشد فقط دوست داشتن کافی نیست ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
زندگی فرصتی است ، غیر قابل بازگشت ... زندگی موهبت است ، بپذیریدش زندگی زیباست ، تحسینش کنید زندگی تکاپو است ، به آن تن دهید زندگی شادمانی است ، برایش نغمه سر دهید زندگی تعهد است ، به عهدش وفا کنید زندگی گرفتاری است ، تحملش کنید زندگی راز است ، کشفش کنید زندگی لذت است ، از آن بهره ببرید زندگی امید است ، آرزویش کنید زندگی سفر است ، به پایانش برسانید زندگی مساله است ، حلش کنید زندگی هدف است ، آن را به دست آورید زندگی نبرد است ، در آن جرات حضور داشته باشید‍‍ به خدا توکل کنید و امیدوار باشین که روزی آرزوهاتون برآورده می شه .... ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت177 معلومه حواست کجاست؟چرا هر چی صدات می کنم جواب نمی دی؟ با این که از دیدنش
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 متوجه ناراحتیش شدم..سعی کردم جو عوض کنم...با صدایی که سعی می کردم نلرزه گفتم: -بهروز چیکار می کنه..دلم براش یه ذره شده پوزخندی زد و گفت: -کاش من جای بهروز بودم..... و بعد با لحن عصبی گفت: -نگران بهروز نباش...اون این چند روز حسابی بازی کرده و خوش گذرونده...مگه مامان و بابا میذارن اب توی دل نوشون تکون بخوره بعد دستش رو به سمت پخش ماشین برد و روشنش کرد..این یعنی دیگه دوست نداشت باهام هم صحبت بشه..از کار خودم ناراحت بودم ولی تحمل این رفتارای بهنامو هم نداشتم **** توی اتاقم مشغول باز کردن چمدونم بودم..داشتم وسایلمو خالی می کردم...خرس پشمالویی که واسه بهروز خریده بودمو توی دستام گرفتم و با لبخند نگاهش کردم...با دیدن کادوهای بهروز یاد وقتی افتادم که اومدم توی خونه و بعد از سه روز دیدمش....بهنام ماشینو دم در خونه پارک کرد ...پیاده شدم و پشت در منتظر شدم تا بیاد و در رو باز کنه....بهنام کنارم ایستاد..نگاهی به من انداخت که بیتاب برای دیدن بهروز این پا و اون پا می کردم..پوزخندی زد و گفت: -خوش به حال بهروز و در رو باز کرد و قبل از من با چمدونم وارد خونه شد...از دستش حرصم گرفته بود ولی سعی کردم نشون بدم برام مهم نیست با عجله به سمت ساختمان می رفتم که صدای گریه بهروزو از توی خونه شنیدم..دلم ریش شد..انچنان از ته دل گریه می کرد و هق هق می کرد که زانوهام داشت سست می شد..نفهمیدم چه طور خودمو به در ساختمان رسوندم و با عجله بازش کردم...بهروز توی بغل اقای پرتو که دیگه بابا صداش می کردم گریه می کرد..با صدای بلندی سالم کردم ..نگاه مامان و بابا به من افتاد..مامان لبخندی زد و جواب سالمم رو داد: -سلام دخترم....خوش اومدی..بیا که این بچه این چند روز هالک شد از بس گریه کرد به سمت بهروز رفتم و گفتم: 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻃﺮﺡ ﺭﯾﺰﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ , ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺑﺪﯼ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﺫﻫﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ , ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﺪ... ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
گاهی آدم بی‌‌قرار چیزای ساده است... مانند رفیق👩‍❤️‍💋‍👩 ⁦♥️ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
2 روز مانده به بهار های کوچیک🌸 ⁦♥️ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯