✿ کپشن خاص ✿
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمی نویسی کف دستت
و دورش قلب بکشی
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسیات و هی نگاهش کنی
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصر جمعه ی زمستانی
یک لیوان چای می ریزی
می نشینی پشت پنجره و تمام شهر را در بارانی که نمی بارد با خیالش قدم می زنی...
#روشنک_شولی
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
ارایش مناسب روسری صورتی🌸
پشت چشم ها:خاکستری ابی روشن و در انتهای چشم کمی سرمه ای و در قسمت برامدگی پلک صورتی بسیار روشن .
لبها💋انواع صورتی های براق و کمرنگ و مات ملایم
👒
👗
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
بیشتر آدمها،
در نوعی بیخبری همیشگی زندگی میکنند!
آنها همیشه امیدوارند،
که چیزی اتفاق بیُفتد و زندگیشان را دگرگون کند!
حادثهای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت...
آنها هرگز،
نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز میشود!
• مارک فیشر
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
سیر نمیشوم ز تو ...
امید "قلب و جانِ" من تویی ..!!!😌♥️
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
💎✍
آدمها واقعا زیادند
بی شمارند
همین حالا که من دارم اینها را می نویسم
و شما احتمالا دارید می خوانید
من و شما فک می کنیم همه لم داده اند پای اینترنت یا تلویزیون اما اینطور نیس
خیلی ها الان سر کار هستند
خیلی ها توی اطاق عمل
خیلی ها بالای برجک نگهبانی
خیلی ها توو جادده
خیلی ها گرسنه اند و دنبال جای خواب
خیلی ها آخرین شبی ست که زیر یک سقف هستند
خیلی ها عروسیشان است
خیلی ها عزادارند
خیلی ها همین امروز اخراج شده اند
خیلی ها اولین شب خانه دار شدنشان است
خیلی ها نو رسیده دارند
خیلی ها ذوقمرگ رابطه ي جدیدشان
خیلی ها تصادف کردند
خیلی ها اولین شبشان در آسایشگاه سالمندان است
خیلی ها توو فرودگاه اند و در چند قدمی مهاجرت
خیلی ها با لبخند جواب سونوگرافی دستشان است
و خیلی ها غمگنانه جواب پاتوبیولوژی
خیلی ها پیش صاحبخانه گردن کج کردند این ماه مهلت بدهد.
خیلی ها اولین روز مواد مخدر را تجربه می کنند
خیلی ها گم شده اند
خیلی ها پیدا شده اند و...
خیلی ها درست در لحظه ای که شما خواندن این متن را تمام کنید
می میرند.
زندگی کن تا دیر نشده و انقدر ذهنت را به اینکه دیگران در مورد تو چه فکری میکنند درگیر نکن
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
#زیبایی ⸙
{ماسک خانگی برای رفع تیرگـــۍ زیر بغل🌼}
بازهم عســــل🍯 به عنوان پیشنهادی برای درمان های خانگی و طبیعی ، برای تهیه این رفع کننده تیرگی و سیاهی پوست زیربغل کافیست :
2 قاشق غذا خوری عســــل🍯
1 قاشق پر شکــــر🧂
را با هم ترکیب کنید و با استفاده از یک ابزار مناسب ترکیب را روی پوست زیربغل به خوبی بمالید و اجازه دهید 20 دقیقه در همان حالت باقی بماند و بعد از سپری شدن زمان مشخص با آبــــ💦 ولــــرم پوست زیربغل را آبکشی کنید.
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
بیشتر آدمها،
در نوعی بیخبری همیشگی زندگی میکنند!
آنها همیشه امیدوارند،
که چیزی اتفاق بیُفتد و زندگیشان را دگرگون کند!
حادثهای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت...
آنها هرگز،
نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز میشود!
• مارک فیشر
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
💕مردم شهرم همیشه عجول بوده اند
همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند...
برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند،
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود...
مردم شهرم همیشه عجول بودند،
باور کنید انتهایش چیزی نیست،
وقتی به خودتان میرسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند، عمر به قدر کافی تند میدود، شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید...
به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم ها را یواش یواش دوست بدارید،
چای را پای حرف های معشوقه ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید،
خیابان را باعشق قدم بزنید، شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید...
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
از هر چیزی بترسی ، سرت میاد !!
يادمه چندسال پيش كه بيمارى آبله خيلى شايع شده بود، خيلى ميترسيدم كه نكنه منم بهش دچار بشم. يه شب قبل از خواب خيلى به آبله فكر كردم. تو بحبوحه ى فكر كردن بهش بودم كه خوابم برد. فردا كه بيدار شدم ديدم منم اون بيمارى رو گرفتم.
زندگيمون همين شكليه.
مدام به يه چيزايى فكر ميكنيم و ذهنمون رو مشغولِ اون ميكنيم كه فقط چيزاى منفى رو به دل و عقلمون تلقين ميكنه و از يه چيزايى ميترسيم كه فقط بدبختى رو برامون مياره.
مادربزرگم حرف قشنگى ميزد: "از هر چيزى بترسى، همون به سرت مياد."
#طاها_رحيميان
╭─────────╮
🌼 @roman_ziba 🌼
╰─────────╯
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت146 بله بفرمایید پیرزنه :میخواستم بگم کمکم کنی من بی نوا شوهر نکردم پول احتی
🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🍃
🌺
#پارت147
ــ وایسا ازش بپرسم
سیاوش :نشستم راحتم تو بپرس
کوفت مسخره بی ادب یبار دیگه به من بخندی زیر پاهام لهت میکنماا
رو کردم سمت ارشام و گفتم :مامان اینا امشب دعوتمون کردن تازه مادر زن سالمم نرفتیم باید
بریم
ارشام سرشو به معنی باشه تکون داد
ــ سیاوش به مامان سالم برسون بگو چشم میایم
سیاوش :تو که حرفت رو به کرسی مینشونی چرا میگی به ارشام بگم
ــ شما خفه امشب حساب شما با ماس
سیاوش :منو تهدید میکنی امشب خرابکاریاتو به ارشام میگم تا بفهمه چه عجوبه ایی رو گرفته
تو حرف نزن که خرابکاریت از من زیاد تره ارشام به حرف هرکی گوش بده به حرف تو یکی که
اصال گوش نمیده
بعدم اق سیاوش اوون موضوع که یادت نرفته نفس دوست جون جونیه منه هـــــاااا
سیاوش با هول :ابجی من غلط کردم خوبه ؟؟؟
ــ تو همیشه غلط میکنی عزیزم
سیاوش :باشه دیگه خدافظ
ــ بای عجقولکم
عسل :
تلفن رو قطع کردم که ارشام با قیافه برزخی نگام کرد
ارشام :این چکاری بود چرا اینطوری جیغ کشیدی هاان ؟؟
🍃
🌺🌺
🌺🌺🌺🍃
🌺🌺🌺🌺🍃