eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
720 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🌿 بچہ‌ها مادریڪ‌دوره‌‌ۍخاصے ازتاریخ‌هستیم ... هرڪدومتون‌بریددنبال‌اینکہ بفهمیدمأموریت‌خاصِتون دردوران‌قبل‌ازظهورچیه!؟ ! وسط‌میدون‌مین‌هستید بچه‌ها .... ؛ ازهمین‌نوجوانے خودتونوبراۍ حضرت‌مهدۍ؏ـج آمادھ‌ڪنید(:" ◍ .. 💫
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
➣ ۞ ۞ خداوند هيچ كس را جز به توانايى‏ اش تكليف نمى ‌كند آنچه از خـوبى‏ به دست آورده به سود او و آنچه از بـدى‏ به دست آورده به زيان اوست‏. 📒سوره مبارکه البقرة آیه ۲۸۶
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
الا که صاحب عزاي تمام غمهايي دوباره فاطميه آمده؛ نميآيي؟ به ما نگاه کن اي ساحل نجات بشر تو را طلب کند اين ديدههاي دريايي کجا سياه به تن کردهاي غريبانه کجا به سينة خود ميزني به تنهايي کجا شبيه علي سر به چاه غم بردي کجا شبيه علي روضهخوان زهرايي براي گريه به غمهاي مادرت آقا نه اينکه فکر کنم، مطمئنم اينجايي شنيدهايم که گفتيد روضهخوان باشيم به روي چشم؛ هرآنچه شما بفرمايي شنيدهايم زمين خورده است مادرتان در آن زمان که به در خورد ضربة پايي
+ ست کیف و روسری رنگ مشابه زیاد دیدم، ولی طرح اینجوریشو خاطرم نیست، خیلی کم دیدم🤔 - نه بهار جان خیلی هم زیاده ولی باید فروشگاهش رو بدونی کجاس😌 + جدی😍 من خیلی دوس دارم کیف و روسریم خاص باشه ولی پیدا نمی کنم☹️ کجا خریدی😁 - از کانال حجاب الزهرا (س)💚 تازه کلی هدیه هم همراه خرید بهم دادن🤩 ‌+ لینکشو بده بهم خب😢 میخوام😭 - بیا گلم اینم لینکش😁👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2691760149C505dd3e785 خاص و شیک باشید😍👆
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
یکی از مهم‌ترین خواص حرز امام جواد(؏) بخت گشایی و ایجاد مهر و محبت بین زن و شوهره با توسل به آن حضرت روی کلمه کلیک کن👇 🍎 📜 🍏 🍏 🍎 🍎 🍏🍎🍏🍎🍏 🍏 🍎 🍎 🍏 🍏 🍎 همراه با هدایای ویژه و سنگ متبرک حرم🎁
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
💚 🌱بی مرحمت که روز شما شب نمیشود... 🌱اصلا تو آفریده برای کَرَم شدی ...
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
در مدتی كه در مدارس تدریس می‌كرد، فعالیت های سیاسی خود را نیز ادامه می‌داد☝️. این فعالیت ها عبارت بودند از: سخنرانی🎤، آگاهی اذهان دانش‌آموزان، معلمان و… یكی از این سخنرانیها در دبیرستان «سپهر» انجام شد. كه ترس در وجودش راهی نداشت🙂، در حیاط مدرسه سخنرانی تند و داغی ایراد كرد و این موجب شد تا كسانی كه پای صحبت او نشسته بودند، یكی یكی از ترس متفرق شوند😐🏃. تا این‌كه دید تنها مانده است👀. در همین وقت، متوجه شد اطراف مدرسه پر از مأمورین شاه است كه می ‌خواهند بریزند و او را دستگیر كنند.👮♀ تا آن روز، به رغم تلاشهای پی‌گیر مأموران برای دستگیری او، به دام آنها نیفتاده بود✌️. این‌بار هم با زیركی تمام سعی كرد تا از چنگالشان فرار كند. به همین خاطر، قبل از این ‌كه مأموران حمله‌ور شوند، به سرعت دوید و خود را به پشت درختان رساند و از مهلكه گریخت.👀🏃 مأموران پس از آن‌كه متوجه فرار او شدند، تعقیبش كردند ولی بلافاصله از شهر خارج شد و به طرف یاسوج و شهرهای اطراف رفت. در حدود بیست روز آفتابی نشد و مأموران ناامید، به خانه هجوم آوردند.😕 ولی چون نام را نمی‌دانستند، به جای او برادرش را طلب كردند. وقتی «حبیب‌الله» روبه‌روی آنان قرار گرفت، دیدند كه باز هم نتوانسته‌اند به مقصود خود برسند و به این ترتیب، برای چندمین بار از دست آنان گریخت.😊✌️ راوی :ولی‌الله همت
هدایت شده از گسترده سامان
💢♨️فوق واقعی در جهان♨️💢 🔵باز شدن گودالی بزرگ در دریای..... که تمامی مردم را به وحشت انداخت😳❌ 💠این گودال ترسناک چیست⁉️ گودال به این بزرگی به کجا ختم میشود⁉️ صداهای عجیب این گودال ترس بر جان مردم انداخت😱⭕️ 📛جهت مشاهده ویدئو این کلیپ😰👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/4195352666C326967b054 💢صداهاش خییلیییی خفن بود😧😰👆🏾
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
⚠️وجود پدر و فرزندی در هند که نیش و زهر هیچ ماری بر آنها تاثیر ندارد😳😱 🔞مرد مار را در دهان خود میگذارد😱⚠️ 🚫😳پسر خود را در یک مکان کوچک شیشه ای در میان 100 مار کبری رها میکند🚫 تماشای کامل کلیپ این پدر و فرزند😰👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/4195352666C326967b054 واقعا شجاعت این پسر 8 ساله دیدنیه❌👆🏾
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت و خوانش شعر از کوه باشی، سیل یا باران... چه فرقی می‌کند سرو باشی، باد یا طوفان... چه فرقی می‌کند؟      مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند؟ قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی می‌کند؟ مرز ما عشق است هر جا اوست آن‌جا خاک ماست سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟ هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟ شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی لحظه آغاز با پایان چه فرقی می‌کند؟
هدایت شده از 🗞️
امام صادق (ع) می فرمایند: فاطمه، ستاره ای درخشان در میان زنان دنیاست.
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_هجدهم #بخ
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 با صدای گرفته میگوید _اومدم همه چیزو از نزدیک ببینم تا باور کنم که خواب نیست . بدنم بی حس میشود و میافتد و سرم محکم با تخت برخورد میکند نگهان از خواب میپرم . رو تخت مینشینم و با تمام توان هوا را میبلعم . احساس خفگی میکنم . دستی به گلویم میکشم و لیوان آب را از روی پاتختی ام بر میدارم و یک نفس سر میکشم . خواب بود ، همه اش خواب بور . نمیدانم گریه کنم یا بخندم . نگاهم را به ساعت میدوزم ، عقربه ها ۴ صبح را نشان میده . چه خوب تلخی بود ، به تلخی مرگ . بدنم داغ کرده اما عرق سرد کرده ام . از روی تخت بلند میشوم و به قصد وضو گرفتن به آشپزخانه میروم تا برای نماز صبح آماده شوم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ شهریار نگاهی به من می اندازد _میگم من دیگه برم متعجب ابرو بالا می اندازم +وا برای چی بری ؟ هنوز که مراسم خواستگاری شروع نشده . ژست آدم های متفکر را به خود میگیرد _آخه همه تو جمع یا ازدواج کردن یا قراره ازدواج کنن ، فقط من این وسط مجردم حسودیم میشه . حس اضافه بودن بهم دست میده با خنده میگویم . +نکنه تو هم زن میخوای ؟ بگو کیه خودم برات میرم خواستگاری قهقهه میزند _نه بابا هیچکس مَد نظرم نیست . اصلا کو زن ؟ کی زن من میشه ؟ +وا مگه چته ؟ خوسگل که هستی ، خوشتیپ که هستی ، دکتر که هستی ، نماز روزتم سر جاشه دیگه چی میخوان . ادای آدم های مغرور را در می آورد _راس میگی فقط اسب سفیدم کمه ، دارم حیف میشم . از اینکه خودش را دسته بالا گرفته خنده ام میگیرد . لبخند شیطانی میزنم +آره همه چی داری ، فقط عقل نداری با خنده سر تکان میدهد _یکی به نعل میزنی یکی به میخ ؟ خدا یه ایمانی به ما بده یه شعوری به تو . بیچاره سجاد حیف میشه با تو ازدواج کنه . برام تا نرسیده بهش بگم برگرده . اخم تصنعی میکنم +همه برادر دارن ما هم برادر داریم و بعد هر دو بلند می خندیم . مادرم مارا از آشپرخانه نگاه میکند و میخندد . با صدای آیفون سریع بلند میشوم و دستی به ما نتوی فیروزه ای ام میکشم . چادر رنگی ام را سر میکنم و کنار در به استقبال می ایستم . مهمان ها همگی وارد میشوند . ذوق و شور خاصی در چشم های همه موج میزند . سعی میکنم هیجانم را مخفی کنم . بعد از گذشت مدت کوتاهی به درخواست بزرگتر ها دوباره به اتاق میرویم . اینبار سجاد بدون هیچ وستپاچگی شروع به صحبت میکند _فکر نمیکنم راجب ویژگی های اخلاقی هم نیاز به توضیح داشته باشیم . از بچگی با هم بزرگ شدیم و اخلاق و روحیات هم رو خوب میدونیم . فقط شما شرط و شروط ها و ایده آل هاتون رو بگید بعد هم اگه موردی بود من خدمتتون میگم . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay