@ROMANKADEMAZHABI ❤️
چرا دستیابی به خواسته ام زمان میبرد❓
علت اصلی شما از لحاظ ارتعاشی با خواسته تان هم فرکانس و هماهنگ نیستید.
شاید به ظاهر خواستار دستیابی به چیزی باشید اما به صورت ناخودآگاه کمبود آنرا احساس می کنید.
احساس شما عامل تعیین کننده ارتعاش شماست .اگر خواهان ثروت هستید ولی احساس کمبود و نداری می کنید نه تنها ثروت وارد زندگی شما نمی شود ،بلکه هر آنچه هم دارید از دست شما خارج میشود،زیرا شما از لحاظ ارتعاشی با فرکانس فقر هماهنگ و هم فرکانس هستید.
احساس آرامش ،خونسردی ،و رهایی از تنش و استرس به این معناست که در حال کنار گذاشتن مقامت هستید و همچنین با خواسته خود در هماهنگی کامل هستید.👈این امر تنها از طریق احساس خوب داشتن امکان پذیر است.
تنها کاری که شما باید انجام دهید این است که با خواسته از لحاظ ارتعاشی هماهنگ بمانید تا در زمان تعیین شده آنرا دریافت کنید.
#استر_هیکس
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
لطفا مطالب را فوروارد کنید.
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
برای تبدیل لیوان سمت چپ به سمت راست وقت زیادی صرف شده
ما هم برای مرتب کردن آشفتگی های ذهنی باید وقت بگذاریم و زحمت بکشیم.
آشفتگی در چند ثانیه اتفاق میفته ولی آرامش وقت میبره...
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
☑️داستان عاشقانه مذهبی #سجده_عشق نوشته:عذراخوئینی قسمت:نهم گفت:_توچراهنوزچادرسرته؟.چون سیدهم کنار
☑️داستان عاشقانه مذهبی
#سجده_عشق
نوشته:عذراخوئینی
قسمت_دهم
نگاهی به ساعت انداختم هنوزیک ساعت وقت داشتم ازبچه هاخداحافظی کردم واومدم بیرون
نرسیده به کوچه چادرم رودراوردم چاره دیگه ای نداشتم اگه مامانم می دیدازم می گرفت...
کسی خونه نبود غذای مختصری خوردم وبه اتاقم برگشتم نگاهی به کت دامن شیک یاسی رنگ انداختم کل مغازه هاروگشتم تاتونستم همچین مدل پوشیده ای روپیداکنم دلم اشوب بوداحساس می کردم امشب شب خوبی برام نمیشه!بااومدن آژانس سریع اماده شدم وموهام روزیرشال پنهان کردم وازخونه بیرون زدم.
صدای موزیک کل کوچه روبرداشته بودبادیدن بهمن که ازخنده کم مونده بودروزمین پخش بشه اخمام توهم رفت بی اهمیت ازکنارش ردشدم.هیچ وقت ازش خوشم نمی اومد امامقابلم سبزشد
_به به دختردایی عزیز.پایه ای امشب بترکونیم؟!. باحرص نگاهش کردم صورتش روجلوتراورد خودم روعقب کشیدم ازاین حرکتم جاخورد! تودلم کلی فوحش نثارش کردم هنوزهیچی نشده کلی مست کرده بود حتی نمی تونست تعادلش روحفظ کنه! خداروشکرعموبه دادم رسیدوازدست این بچه پرونجات پیداکردم...
سالن پذیرایی روازقبل خالی کرده بودند وحالاپرازمیزوصندلی بود چشم چرخوندم تامامان،باباروببینم پیش عمه فرشته وشوهرش نشسته بودند دستی تکان دادم وبه قسمت دیگه سالن رفتم خودم دوست داشتم تنهابیام چون دلم نمی خواست بخاطرظاهرم بامامانم حرفم بشه
تک تک چهره هاروازنظرگذروندم یامشغول رقص وپایکوبی بودندویاسرگرم بحث وخنده!
به اتاق سارارفتم ولباسم روعوض کردم حرف بهمن توذهنم تکرارشد(پایه ای امشب بترکونیم)چون توهرجشنی می رفتم همه منتظرهنرنمایی های من بودند!بایاداوری گذشته اعصابم بهم ریخت.
دربه یکباره بازشد وسامان اومدداخل!شال ازسرم لیزخورد سریع درستش کردم.ابرویی بالاانداخت وباشیطنت گفت:_دخترعمو تازگی هانامحرم شدم؟یااینکه کچلی گرفتی!!. هیچ وقت مقابلش کم نمی اوردم وهمیشه حاضرجواب بودم گفتم:_گزینه اولی درسته یادم باشه دفعه بعد برات جایزه بخرم!لبخندپیروزمندانه ای زدم وبه سالن برگشتم
عروس خوشگل ماهم دوشادوش دامادتوسالن می چرخید لباسش مدل ماهی دنباله دارصورتی رنگ پف داربود!بادیدنم خوشحال شد ودراغوش هم جای گرفتیم براشون ارزوی خوشبختی کردم.
رقص نوروموزیک کاملا فضای سالن روپرکرده بود جایگاه عروس ودامادروبه روی استیج رقص بود که نورش مناسب ورویایی بود
دستی روی شانه ام قرارگرفت بادیدن بهمن لبخندازرولبم محوشد
_افتخاررقص میدی؟!. هولش دادم عقب چون هیکل درشتی داشت تکون نخورد!تاخواستم ردبشم مچ دستم روگرفت دست دیگش روبه دورکمرم حلقه کردازاین نزدیکی حالم بدشد یک لحظه سیدجلوی چشمم اومدانگارقوت گرفتم وباکفش محکم روزانوش زدم! که دستاش شل شد دندونام روازحرص به هم فشاردادم وگفتم :_حدخودت روبدون ودیگه اطراف من افتابی نشو!!.ازدردصورتش جمع شده بود فرصت روغنیمت دونستم وباسرعت دورشدم نزدیک میزخودمون که رسیدم مانتووکیفم روبرداشتم ودرمقابل چشمان حیرت زده مامانم سالن روترک کردم واقعاموندنم جایزنبود!.
اشکام بی اختیارجاری میشد تودلم گفتم:_خداجون من بخاطرتوازاین خوشی های کاذب گذشتم خودت کمکم کن وتنهام نذار.وچقدرازبی وفایی سیدگلگی کردم البته تقصیری هم نداشت ازکجابایدمی فهمیدچه حال وروزی داشتم عشقم یک طرفه بودوبه تنهایی باراین عشق روبه دوش می کشیدم فقط می ترسیدم وسط راه خسته بشم
غریبانه شکستم من اینجاتک وتنها
دل خسته ترینم دراین گوشه دنیا
ای بی خبرازعشق که نداری خبرازمن
روزی توایی که نمانده اثرازمن....
ادامه دارد...
کپی فقط باذکرنام نویسنده آزادمی باشد
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇
@repelay
🔴کپی با ذکر صلوات🔴
☑️داستان عاشقانه مذهبی
#سجده_عشق
نوشته عذراخوئینی
قسمت یازدهم
صبح که ازخواب بیدارشدم هنوزسردردداشتم کش وقوسی به بدنم دادم وازروتخت بلندشدم باهمون لباس های مهمونی خوابم برده بود. میلی به خوردن صبحانه نداشتم فقط یه چای تلخ ریختم.
دستی مقابلم تکون خورد لبخندبی رمقی زدم_سلام مامان.دلخوربه نظرمی رسیدولی جوابم روداد. صندلی روکنارکشیدونشست نگاهش به ساعت بود_اخلاقت روخوب می شناسم تاخودت نخوای نمیشه ازت حرف کشید ولی کاردیشبت بدجورخجالت زده ام کرد همه راجع به توحرف میزدند همین دخترعمه ات یه روانپزشک بهم معرفی کرد!!میگه مشخصه افسرده شدی!!.
_غلط کرده خودش وداداشش بیشتربه دکتراحتیاج دارند!!.من هیچیم نیست.گوشیش که زنگ خوردسریع بلندشدوگفت_سرفرصت باهم حرف میزنیم.
بایکی ازدوستاش شرکت تبلیغاتی زده بود.گاهی اوقات هم تادیروقت می موند.
فقط موقعی که به پایگاه می رفتم حس وحالم خوب بود جلساتشون توطبقه اول که حسینیه بودبرگزارمی شد زودترازهمه رسیدم چادرمودورشونه ام انداختم وبه پشتی تکیه دادم کتاب دعاروازکیفم دراوردم بازهم صفحه موردنظرم زیارت عاشورابود! گاهی اوقات که دلم می گرفت تاکتاب روبازمی کردم این دعامی اومد.اصلامتوجه نبودم که باصدای بلندمی خونم یه لحظه دیدم سخنرانمون خانم عباسی روبروم نشسته! ونم اشکی توچشماش بود.
_چه صدای قشنگی داری.خوش به سعادتت!.
خیلی روسیاه ترازاین حرف هابودم که لایق تعریف باشم بخاطرهمین گفتم:_قبلناتواوقات فراغتم سازمی زدم چون ته صدایی داشتم همراهش می خوندم دوست واشناکلی تشویقم می کردندتاادامه بدم!.
دستم روبه گرمی فشردوگفت:_دیگه به گذشته فکرنکن مهم الانه که موردلطف وعنایت خداقرارگرفتی.خداروشکرکارمنوراحت کردی!!.
متعجب نگاهش کردم.باهمون لبخندهمیشگی گفت:_چندوقتیه دنبال کسی می گردم که باصدای خوبش جلسات مارورونق بده این کارروانجام میدی؟!.
هرلحظه بیشتر توشوک فرومی رفتم یعنی من میشدم مداح؟! این امکان نداشت فقط تونستم بگم_بخدامن لیاقتش روندارم درضمن هیچی هم بلدنیستم.
_خودت رودست کم نگیرعزیزم باهات کارمی کنم راه می افتی.
قطره اشکی ازچشمام جاری شد
من فقط یک قدم سمت خدابرداشتم واین همه به من عزت وابروداد پس اگه ازاول بندگیش رومی کردم چی کارمی کرد. حیف که بیشترلحظاتم روبه تباهی گذروندم.....
روزهاپشت سرهم می گذشت ومن باجدیت تمرین می کردم که پیشترفت زودهنگامم باعث شگفتی خانم عباسی شده بود مامان وباباتاغروب سرکاربودندبهترین فرصت بودکه توخونه تمرین کنم......
نگاهم به صفحه گوشیم افتادچندتماس ازبابام داشتم نگران شدم وسریع شمارش روگرفتم ولی خاموش بود کلیدرو توقفل چرخوندم هنوزداخل نرفته بودم که کسی صدام کرد.به عقب که برگشتم لیلارومقابل خودم دیدم.....
ادامه دارد
🔴کپی با ذکر صلوات🔴
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇
@repelay
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
Khoda kheili khodast.mp3
3.53M
خدا خیلی خداست
🛐 بسه وایسم واسه بقیه دست بزنم
🛐 من هر جا هستم مهم نیست از این بهتر میخوام از این بیشتر میخوام.
اینبارنوبت توئه💪🏻
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
✔️روی رفتار و ذهن خودت تمرکز کن
همه ما هر روز این فرصت را داریم که عصبانی شویم، استرس بگیریم یا دلخور شویم. اما اگر اجازه دهیم که آنها در ذهن ما بمانند مثل این است که یک قدرت بیرونی تمام شادی ما را از بین ببرد. خبر خوب این است که شما می توانید اجازه دهید که چیزهای کوچک شما را ناراحت نکند. کنترل ذهن خود را یاد بگیرید.
هر روز ۱۰۰ ها دلیل وجود دارد تا بخواهی ناراحت شوی و احساس خوب خود را از دست بدهی. هر انسانی در زندگی اش این چیزها را تجربه می کند، اما مهم این است که نسبت به آنها چطور واکنش نشان دهی.
روی کاری که دیگران انجام می دهند یا حرفی که دیگران در مورد تو می زنند هیچ کنترلی نداری، اما روی اینکه چه عکس العملی نسبت به کار یا حرف های آنها نشان دهی، کنترل کامل داری. روی رفتار و ذهن خودت تمرکز کن تا همیشه در هر کجا و هر زمانی بتوانی آن را به طور کامل کنترل کنی.
جول اوستین
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
#لطفا_مطالب_کانال_را_فوروارد_کنید.
#حامی_ایتا
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
@ROMANKADEMAZHABI❤️
هر انسان پاکدلی در هر مکانی
که قرار دارد میتواند با صفا و پاکی دل
و نوری که در دل دارد برای دیگران
شمعی بیافروزد ........
پروردگارا ....!
باشد این شمعی که برافروخته ام،
نور بپراکند، و آنگاه که در سختی ها
تصمیم میگیرم روشنم کند.
باشد که آتش بر افروزد ....
تا بتوانی نخوت ،غرور ، و ناپاکی ام را
بسوزانی...
باشد که شعله برافروزد...
تا بتوانی قلبم را گرم سازی و عشق ورزیدن
را به من بیاموزی....
💥 شبتون منور به نور الهی
#شماهم_دعوتید👇👇👇
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
🔻امروز متعلق به توئه! 🔻
متعلق به تو، به من، و به تماااام کسانی که تونستن یکبار دیگه چشمهاشون رو به روی این دنیای قشنگ باز کنن و فرصت زندگی کردن بهشون بخشیده شده!!!
کافیه چشمهامون رو خوب باز کنیم و باور کنیم امروز روز ماست...
یه هدف انتخاب کن... راهت رو مشخص کن...
هر روز یه شروع جدیده... میتونیم از امروز متفاوت باشیم...
خدایا_شکرت برای امید به داشتن یه زندگی عاااالی 😇🙏
تو لایق بهترین هایی
پس انتخاب کن بهترین چیزها رو
نترس!!
تو میتونی به هر چی میخوای برسی
تو لایق بهترین هایی باور کن
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
ازت ممنونم که کانال ما رو به دوستانت معرفی میکنی دوست خوبم 😊
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
.
سه قدم برای یک زندگی شاد
1. خود را به خاطر افراد بی فایده ای که لایق داشتن هیچ جایگاهی در زندگی تان نیستند، دچار استرس نکنید.
2. هیچگاه احساسات خود را، بیش از حد صرف چیزی نکنید. چون در غیر این صورت صدمه خواهید دید.
3. بیاموزید بدون نگرانی زندگی کنید. چون خدا در همه حال هوایتان را خواهد داشت. اعتماد کنید و ایمان داشته باشید.
👤 #وین_دایر
#شاد_باشید
#زندگی_زیباست
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
#لطفا_مطالب_کانال_را_فوروارد_کنید.
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
587223581.mp3
2.38M
هر مطلبی در حوزه کاری خودتان هست بیاموزید، هدفتان این باشد در حرفهای که انتخاب کردهاید متخصص باشید.
باهم بشنویم...🌱
@ROMANKADEMAZHABI ❤️