eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
706 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
(تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی) ✴️ چهارشنبه 👈27 فروردین 1399👈21 شعبان 1441👈15 آوریل 2020 🕋مناسبت های دینی اسلامی. 🎆امور اسلامی و دینی. 📛 تقارن نحسین صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند ان شاءالله. 📛از آغاز مشارکت پرهیزگردد. 📛وصلت نیز خوب نیست. 📛دیدارهای سیاسی نیز خوب نیست. 👶برای زایمان مناسب نیست. 🚘مسافرت مکروه و اگر ضروری باشد با صدقه همراه باشد. 🔭احکام و اختیارات نجومی. ✳️زراعت و کشاورزی. ✳️کودک از شیر گرفتن. ✳️و اغاز معالجات و درمان و جراحی نیک است. 💑احکام مباشرت و انعقاد نطفه. مباشرت مستحب و فرزند ان حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان گردد. 💉💉حجامت خون دادن فصد خوب و موجب روشنی دل است. 💇‍♂️💇‍♀️اصلاح سر و صورت سبب دولت و ثروت است. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که شب پنجشنبه دیده شود تعبیرش از قران ایه 22 سوره مبارکه حج است. کلما ارادوا ان یخرجوا منا من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق..... و مفهوم ان این است که برای خواب بیننده پیش امدی رخ دهد که هر چه تلاش کند از ان خلاص نگردد.صدقه بدهد. و شما مطلب خود را در هر باب قیاس کنید. ✂️ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون مهدوی🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸 ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🍃🥀 ✍ امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس هر روز بیست و پنج بار بگوید ✨اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمؤمِنینَ وَالموْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ✨ 👈خدا به شماره هر مومنی که در گذشته زنده باشد تا روز قیامت حسنه ای برایش بنویسد و گناهی از او محو کند و درجه ای بالا برد. 📚آمالی‌شیخ‌صدوق‌مجلس۶۳،ح۷ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi ♥️ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
🍃🥀🗞🥀🍃 😍 + الحُب‌ُّ رِزق‌ٌ من‌ِ الله‌ِ لِقَلبك ...♥️ عشق‌نعمتِ‌خداست‌برای‌قلبت ... ✍دلنوشته یک طلبه ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi ♥️ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من۳: 🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 بعدازصحیح کردن املاءخانم جون دفترش وبستم وروی میزگذاشتم و خانم جون وکه روی کاناپه کنارمامانوبابانشسته بودوحرف می زدصدازدم: +خانم جون خانم جون بدترازمن جیغ کشید: خانم جون:بله؟ +املاتوصحیح کردم سه تاغلط داشتی ولی خوب بود. هیچی نگفت،قشنگ معلومه چقدرمشتاق علمه. ازجام بلندشدم وبه کانون گرم خانواده پیوستم. خانم جون داشت خاطرات خودش باآقاجون وتعریف می کردومامان وباباهم خیلی مشتاق گوش می دادن. خانم جون:من دوازده سالم بودازدواج کردم واحمد((آقاجون))شانزده سالش بود،خیلی بچه بودیم ولی ازدواجمون زیادهم سنتی نبود،من یک دخترروستایی بودم وضع مالیمونم بدنبود،احمدتوشهرزندگی می کردووضعشون خوب بود،درس می خوندولی تویک دکّه هم کارمی کرد،احمدهمیشه دوست داشت روپای خودش بایسته.خلاصه یک روزمن رفته بودم رودخانه لباس بشورم که اونجابرای اولین باراحمدودیدم وبرای تفریح اومده بودن روستای ما،من چون ازاون دخترای بی حیانبودمسرم وانداخته بودم پایین فقط یک نیم نگاه بهش انداختم ولی همون نیم نگاه کارخودش وکردودل من وبرد،برعکس من آقاجونتون عین بز زل زده بودبهم منم که ازخجالت داشتم آب می شدم سریع لباس هاروشستم وبلندشدم رفتم خونه،یک هفته بعدش مامانم گفت قراربرام خواستگاربیاد. خلاصه خواستگارکه اومددیدم آقا جونتونه،منم که ازش خوشم اومده بودوذهنم ودرگیرکرده بودباکَله قبول کردم. بعدازیکسال صاحب بچه شدیم،اول شاهرخ ((بابای شایان))به دنیااومدوبعدشهرام وبعد شهرزاد ((عمم)).خانم جون روبه من کردوگفت: خانم جون:بروبرام یک لیوان آب بیاردخترم. لبخندی زدم وازجام بلندشدم وبه سمت آشپزخانه رفتم وبعدازریختن آب سردتولیوان پیش خانم جون برگشتم وآب وبهش دادم،گفتم: +خب دیگه من برم بخوابم شبتون بخیر. خانم جون وبوسیدم وخانم جونم متقابلاًمن وبوسید،مامانم ازبوس کردن زیادخوشش نمیومدبابامم که کلااز همون اول نه اون من وبوس می کرد نه من. ازپله هابالارفتم ووارداتاقم شدم، موهاموبازکردم وبعدازچک کردن گوشیم ،خوابیدم &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 قسمت: ازتشنگی شدیدازخواب بیدارشدم، به ساعت روی میزنگاه کردم،ساعت دوشب بود. چشمام ومالیدم وپوف کلافه ای کشیدم وازجام بلندشدم وازاتاق بیرون رفتم. واردآشپزخانه شدم وبعدازخوردن آب دوباره به سمت اتاقم برگشتم. جلوی دراتاق مامان وبابارسیدم که صدایی شنیدم،انگارکه داشتن حرف می زدن،خواستم بیخیال بشم وبه سمت اتاقم برم ولی باشنیدن اسم خودم اززبان مامان گوشام وتیزکردم. صورتم وچسبوندم به دراتاقشون وبه حرفاشون گوش دادم: مامان:هالین سنش کمه شهرام بابا:چاره ای نداریم درضمن توکه میدونی هالین ناخواسته اومده تو زندگی ما پس برای من وتوفرقی نمی کنه. مامان:چه ربطی داره؟الان دیگه بچمونه ، من هالین ومیشناسم راضی به این وصلت نمیشه. راه نداره صرف نظرکنی؟ بابا:من هالین وهیچ وقت بچه ی خودم ندونستم، درضمن من نبایدصرف نظرکنم اونی که بایدصرف نظرکنه رستمیه که میدونم اون بیخیال نمیشه. مامان:ببین شهرام منم مشکلی بااین ازدواج ندارم ولی پسرِرستمی خیلی هرزس توکه خوب میدونی. بابا:یک طوری حرف میزنی انگارهالین مریم مقدسه،یادت نره که دخترخودت خیلی بدتره. مامان:کجاش هالین بدتره آخه؟ حداقل هالین مثل سامی معتادنیست،حداقل هالین مثل سامی باکسی رابطه نداشته. بابا:ول کن مهتاب توچه بخوای چه نخوای هالین مجبوره باسامی ازدواج کنه. مامان:نه آخه من موندم واقعا این آقای رستمی فکرکرده پسرش باازدواج با هالین آدم میشه؟ اون اگه قراربودآدم بشه تاالان شده بودخیرسرش سی ودوسالشه. بابا:توبه این چیزاکاری نداشته باش به این فکر کن که باازدواج هالین باسامی شراکت من با رستمی به هم نمی خوره ومن ورشکسته نمیشم. مامان خندیدوچیزی نگفت. جلوی دهانم ومحکم بادستم گرفتم تاصدای هق هقم به گوششون نرسه. چی می شنیدم؟یعنی چی؟واقعامن ومی خوان بدن به یک مردسی ودوساله که خیلی هرزه س؟ چجوری دلشون میادآخه؟ دراتاقم وآروم بستم وپشت درپخش زمین شدم وبلندزدم زیرگریه،حرف هاشون خیلی برام گران تموم شد،یعنی چی که من بچه ی خودشون نمیدونن؟ یعنی انقدر شراکتشون براشون مهم بودکه می خوان بچشون وبدن به یک آدمی که دوبرابر دخترشون سن داشت؟ چقدرآخه من بدبختم، اونا که میدونن من ازازدواج توسن کم متنفرم، چجوری دلشون میادآخه؟ هق هقم اوج گرفت،انقدرگریه کردم که نفهمیدم چی شدخوابم برد. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... بیست و هفتم 👇 💎 " لذّتِ نماز " 🌷 و توی "مسائلِ عبادی" هم خیلی مهمّ هست. ⭕️ اگه کسی بخواد تنبل بازی در بیاره از هیچ یک از اعمالِ عبادیش لذّت نمیبره. ✅💢👆 🔺یه بنده خدایی میگفت: من چرا از نماز لذّت نمیبرم؟! 🔹 ببخشید شما چیکار کردی که میخوای از نماز لذّت ببری؟!😒 - هیچی؟! ✔️ خب معلومه لذّتی هم نمیبری! 👈 لذّت بردن از نماز یه "فعالیّتِ چند سالۀ مداوم" میخواد ✅ مثلاً اوّلش باید یه مدّت سعی کنی "ادبِ نماز" رو رعایت کنی. 🚫 در واقع لازم نیست از همون اوّل توی نماز، دنبالِ عشق بازی با خدا باشی. 👌همین که نماز رو به عنوان یه کارِ "مؤدبانه" انجام بدی کافیه. 🌹 بعدش باید "احساسِ بندگی" رو توی وجودِ خودت بیدار کنی ✔️ "آروم آروم باید افکارِ نامربوط رو از توی ذهنت بیرون بریزی" 💖 "بعدش کم کم از طرفِ خدا یه لذّت هایی رو بهت میچشونن"....😌❣ ✅🌷💞
⛔️ اینکه شما هیچ برنامه ای "برای بهتر شدن نمازِ خودت" نداشته باشی، خب معلومه که از نماز هم لذّت نمیبری. 🌺 همیشه اینو یادت باشه:👇 انسانی که تربیت میکنه برای هر بخشی از زندگیش برنامه داره.... ✔️👆👆 🔶 توی تحصیلِ علم هم طبیعتاً انسان باید برنامه ریزی کنه تا بتونه موفق بشه. ➖ این خیلی خنده دار هست که یه نفر بگه من چرا مدرک دکتری ندارم؟! 🔹خب عزیز دلم شما بدون هیچ تلاش و برنامه ای از کجا میخوای مدرکِ دکتری به دست بیاری؟!😊 ✅ اگه مدرکِ دکتری میخوای، اوّل باید سالها مدارجِ علمی رو طی کنی تا به آزمونِ سراسری برسی 🏢 اونجا باید توی دانشگاه قبول بشی 👌بعد از سال ها تلاشِ علمی و پشتِ سر گذاشتن کارشناسی و کارشناسی ارشد، به مدرکِ دکتری هم برسی.✔️ 👆این موضوع رو هر کسی خیلی راحت میپذیره و انتظار نداره بدونِ تلاش و برنامه ریزی به مدارجِ بالای علمی برسه. 🚫 درسته؟☺️ 🔵 خب اونوقت شما چطور انتظار داری بدونِ هیچ تلاش و برنامه ای به یه خانوادۀ عالی برسی؟ 😊 💢 چطور انتظار داری محبّت بین شما و همسرت افزایش پیدا کنه؟ 👆اینم یه هست..... ✅🔶⭕️➖🔺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @MOSaferr1991
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام خدمت مخاطبان عزیز، وبا عرض پوزش 🌹از اشکال پیش آمده، قسمت شانزدهم رمان 🌼 اصلاح وبارگزاری شد🙂 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) ✴️ پنجشنبه👈28 فروردین 1399 👈22 شعبان 1441 👈 16 آوریل 2020 @taghvimehmsaran 🕋 مناسبت های دینی و اسلامی. 🎇امور اسلامی و دینی. ❇️روز بسیارخوب و مبارکی برای امور زیر است. ✅داد و ستد و تجارت. ✅شکار وصید. ✅و طلب حوائج و حواسته ها از مسئولین خوب است. 👶برای زایمان مناسب و نوزاد خوشبخت و مورد علاقه مردم است. ان شاءالله. 🤒مریض امروز زود خوب می شود. 🚘 مسافرت: مسافرت بسیار خوب است. 🔭احکام و اختیارات نجومی. ✳️ختنه و نام گذاری کودک. ✳️انجام امور کشاورزی بذرافشانی. ✳️و خرید و فروش ملک و خانه و اپارتمان نیک است. 🔲اختیارات فوق یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه مطالب را در کتاب تقویم همسران مطالعه کنید. 👩‍❤️‍👩امروز (روز پنجشنبه) مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل از ان عاقل سیاستمدار بزرگوار و هیچگونه انحرافی در او نخواهد بود ان شاءالله.و برای سلامتی جسم نیز مفید است. 💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) مباشرت مباشرت امشب مستحب و فرزند حاصل از ان امید است از ابدال و یاران امام زمان عجل الله فرجه الشریف گردد. و برای سلامتی مفید است. 💇‍♂️💇‍♀️ اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب نیست و باعث فقر و بی پولی است. 💉💉حجامت فصد خون دادن زالو انداختن یا و فصد در ان روز خوب و باعث نیروی دل است. 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 23 سوره مبارکه مؤمنون است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ... وچنین برداشت میشود که به خواب بیننده از جانب بزرگی خیر و خوبی برسد که باور نکندان شاءالله. و در این مضامین قیاس شود. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون مهدوی🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸 ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀✒️🗞🖋🥀 ‏+ تقدم بثبات تِجاه أحلامك وعش الحياة التي حلمت بها ‏⁧ به سمت رؤیاهایت ثابت قدم باش و زندگی را که آرزویش را داری زندگی کن... ✍وقتی هدفی را برای رشد خودت انتخاب کردی، در رسیدن به ان محکم و استوار باش.. 👌یادت باشد اهداف متعالی، ارزش ان را دارند که تمام عمر برای بدست اوردنش تلاش کنی.. ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi ♥️ ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 صبح باسردردبدی ازخواب بیدارم شدم،احساس می کردم مغزم داره منفجرمیشه.به وضعیتم نگاه کردم،وامن چراجلوی درخوابیدم؟ یکم مغزم وبه کارانداختم،اتفاقات دیشب مثل یک فیلم ازجلوی چشمم عبورکرد تازه یادم افتادکه قراره چه بلایی سرم بیاد،تازه یادم اومدکه بچه ی ناخواستم،تازه یادم اومد که من قراره به زوربایک مردی که دوبرابرخودم سن داره ازدواج کنم،تازه یادم اومدکه... دوباره اشکام جاری شد، نه نه هالین تونبایدگریه کنی مگه نمی گفتی آدم های ضعیف گریه می کنندپس گریه نکن. باخودم عین دیوانه ها گفتم: +آره آره هالین نباید گریه کنی نبایدگریه کنی. محکم دستام وروی صورتم کشیدم واشک های مزاحم وپاک کردم. باهمان وضعیت آشفته ازجام بلندشدم وبا عصبانیت شدیدی ازاتاق رفتم بیرون، بایدتکلیفم وبامامان روشن می کردم باید می فهمیدم چه نقشی تواین خانه دارم. صداهایی ازآشپزخانه میومد سریع به سمت آشپزخانه رفتم ، مامان اونجابودوداشت میز صبحانه روآماده می کردولی بابا نبود،به ساعت نگاه کردم ده صبح بودپس بابارفته سرکار. سرم وبه سمت مامان برگردوندم که دیدم زل زده بهم، اخمام بیشتر رفت توهم. مامان بامحبتی که کاملامشخص بودمصنوعیه پرسید: مامان:چیزی شده عزیزم؟ خواستم دهان بازکنم وفریادبکشم وخودم وخالی کنم که یک حسی مانعم شد،آره نبایدبگم، نبایدبه روشون بیارم که چیزی فهمیدم بزارببینم تاکجامی خوان پیش برن.نفس عمیقی کشیدم واخمام و بازکردم به زورلبخندی زدم وگفتم: +هیچی،صبح بخیر خانم جون ازاتاقش اومدبیرون، با دیدن من لبخندی زد، زل زدم بهش،یعنی خانم جونم می دونست؟ نه امکان نداره خانم جون درکش خیلی بالاتر ازاین حرف هاست که بخواد راضی به ازدواج زوریه من بشه. باصدای خانم جون ازفکربیرون اومدم: خانم جون:قربون اون صورت نشسته ی داغونت بشم،صبح بخیرتم که خوردی. یعنی این محبت ها الکی بود؟پوف کلافه ای کشیدم وسعی کردم خودم وکنترل کنم وضایع بازی درنیارم. لبخنداحمقانه ای زدم وگفتم: +صبح بخیر خانم جون:برومادربروصورتت وبشورآدم رغبت کنه نگاهت کنه، بعدبیاصبحانه بخور. باشه ای گفتم وباپاهایی شل وتنی بی حس به سمت دستشویی رفتم. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 بعدازخوردن صبحانه که هیچی ازش نفهمیدم به اتاقم رفتم،خانم جون خیلی اصرارداشت که بشینم کنارشون ولی واقعانمی تونستم تحملشون کنم مخصوصامامانم،اصلاصدای خنده های دیشب مامان برام شده بودسوهان روح. روی تختم نشستم وسرم وتودستام گرفتم وبه این فکرکردم الان بایدچه غلطی کنم؟ ولی نمیزارم بدبختم کنن،آره نمیزارم،اگه مجبورم کنن بااون پسره ی ناجور برم زیریک سقف خودم ومی کشم،به خداخودم ومی کشم. باصدای زنگ گوشیم ازفکراومدم بیرون،به صفحه ی گوشیم نگاه کردم،دنیابود، اوف اصلاحوصلش ونداشتم.ردتماس کردم وگوشیم وگذاشتم کنار بالشم.روی تخت درازکشیدم وسعی کردم افکار منفی روازخودم دورکنم. دوباره صدای زنگ گوشیم بلندشد،چشمام وباز کردم وگوشیم برداشتم،ای بابااین دنیا هم ول نمی کنه،مجبورشدم جواب بدم، باصدای آرومی گفتم: +سلام دنیا:سلام وکوفت،بی ادب، چراجواب نمیدی؟ بغض بدی گلوم وگرفته بود اصلانمی تونستم حرف بزنم، به زورگفتم: +ببخشید...دستم بندبود! دنیامکثی کردوگفت: دنیا:هالین چیزی شده؟ اشکم روی گونم چکید، سرفه ی آرومی کردم تاصدام صاف بشه،گفتم: +چیزی نشده دنیا:چیزم خودتی پشمک،از صدات معلومه چیزی شده. دیگه نتونستم تحمل کنم، هق هقم اوج گرفت وباصدای بلندزدم زیرگریه. دنیااز اونورخط یکسره می گفت: دنیا:هالین،هالین جونم،چی شده آخه؟ چراگریه می کنی؟ مردم ازنگرانی، توروخدابگوچی شده. بازهم نتونستم حرف بزنم،دنیادوباره گفت: دنیا:هالین،هالین جونم،خب بگوچی شده؟چراحرف نمیزنی آخه؟ ترجیح دادم بیشترازاین نگرانش نکنم،گوشی رو قطع کردم.آخه چی می گفتم بهش؟می گفتم من بچه ی نخواسته ی مامان وبابام ؟ اونا منو نمیخوان؟ می گفتم اصلابرای خانوادم مهم نیستم؟ باصدای دراتاقم سریع دستم و گذاشتم روی دهانم تاصدام بیرون نره، بغضم وقورت دادم وسریع ازجام بلندشدم وبه سمت دستشویی رفتم وصورتم وشستم، به آیینه نگاه کردم وقتی مطمئن شدم ردی ازاشک روی صورتم نمونده از اتاق رفتم بیرون. باخودم فکرکردم شایداونی که پشت دربودوقتی دیده جوابش وندادم رفته پی کارش،چون دیگه درنمی زد. همونجورمتفکر سرم وآورم بالا که دیدم مامانم دست به کمروسط اتاق ایستاده وبااخم زل زده بهم‌. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا