🌹🍃🌹
🍃🌹🍃
📕رمان زیبا و جذاب صوتی🎶 ؛ "یادت باشد..."
🖋به روایت : همسرشهیدحمید سیاهکالی♥️
📕 این کتاب زندگی عاشقانه💞 شهید مدافع حرم ، #حمید_سیاهکالی_مرادی🌷 دومین شهید مدافع حرم استان #قزوین است.
🌹شهید سیاهکالیمرادی، در #پاییز سال ۱۳۸۹ به کربلا رفت، در #پاییز سال ۱۳۹۱ عقد کرد، در #پاییز سال ۱۳۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در #پاییز سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید.🥀
👌(برگرفته ازکتاب موردتحسین رهبرانقلاب)
🌱ریپلای به #قسمت_اول ↪️
eitaa.com/romankademazhabi/20361
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
📚@romankademazhabi♥️
🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
@ROMANKADEMAZHABI ایتا یادت باشد 21.mp3
2.97M
🎙#قسمت_بیست_یکم
📕 رمان صوتی🎶 عاشقانه "یادت باشد"💞
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
📚 @romankademazhabi ♥️
🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠
🌏 تقویم همسران🌍
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی ، اسلامی)
✴️ شنبه👈27 اردیبهشت 1399
👈22 رمضان 1441 👈 16 می 2020
🕌 مناسبت های اسلامی و دینی.
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌺🌹
🔘شب نزول قران و شبِ قدر و احتمال قدر بودن امشب از دو شب 19 و 21 بیشتر است.
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
❇️روز خوبی برای:
✅دیدارها و ملاقات ها و درخواست از مسئولین.
✅تجارت و داد و ستد.
✅و صید و دام گذاری خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد خوشبخت و محبوب خواهد بود ان شاءالله.
🤕بیمار امروز زود شفا یابد ان شاءالله.
🚖 مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭 🌗احکام و اختیارات نجومی.
✳️دادن سفارشات تجاری.
✳️اغاز معالجه و درمان.
✳️و افتتاح پروژه ها و کارها نیک است.
🔲این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
💑 مباشرت و انعقاد نطفه
امشب دلیلی وارد نشده است.
💇♀️💇♂️ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری سبب فقر و بی پولی است.
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، موجب قوت دل است.
😴😴 تعبیر خواب امشب.
خوابی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 23 سوره مبارکه مؤمنون است.
لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله...
و از معنی ان چنین استفاده می شود که برای خواب بیننده خیر و خوبیی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا کسی را نصیحت کند و او نپذیرد. و شما مطلب خود را بر ان قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸زندگیتون مهدوی و به امید پرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
025 377 47 297
0912 353 2816
0903 252 6300
📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است
@taghvimehamsaran
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
#از_خانه_تا_خدا....
#درس پنجاه و ششم
👇
💎 " نگاه صحیح به ازدواج "
🔶 قبل از پرداختن به جزئیاتِ زندگی، باید نگاه انسان به خانواده اصلاح بشه.
🔹 خیلی فرق میکنه بین این دو نگاه:👇
⛔️ یه نفر دنبال این هست که همسرش توی زندگی بهش آرامش بده و خدمت کنه.
✅ امّا یه نفرم هست که ازدواج میکنه فقط برای اینکه بتونه به یه نفر دیگه خدمت کنه و بهش آرامش بده.
⭕️ امّا نگاهِ غلط اینه که یه نفر بگه من میخوام دنبال یه نفر باشم که یه عمر بهم خدمت کنه!😤
💢 کسی که با چنین نگاهی وارد خانواده بشه، همیشه طلبکار هست و هیچوقت بهش خوش نمیگذره.
🔴 همش درگیرِ اینه که چرا همسر و اطرافیانش به ایشون خدمت نمیکنن!
و در واقع برای خودش یه فرعونی میشه!
🔺🔹🔺
🌹طبق روایات اهل بیت علیهم السلام ،مومن کسی هست که بیشتر "اهلِ بخشیدن" هست تا اهلِ گرفتن.
✅ خصوصیت مومن اینه که دوست داره به دیگران ببخشه و اتفاقاً "کمترین تقاضا" رو از سایرین داره.😌
✔️ مؤمن همیشه دنبال رنجهای خوب هست،
👈 چون میدونه که فقط با "تحمل رنجهای خوب" هست که میتونه خدا رو عاشقِ خودش کنه...💞
🔹مؤمن میدونه که آدم اگه دنبال "رنج کشیدن در راه پروردگارش" نباشه،👇
😈 شیطان و هوای نفس، اون رو "مجبور به پذیرشِ رنجهای بد" خواهند کرد.
✅➖🔺🔵➖🌺
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌼🍃🌼 📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری 🔻 #قسمت_صد_چهارم بینیم وکشید
🌼🍃🌼
📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃
🌼
📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری
🔻#قسمت_صد_پنجم
جواب دادم:
+الو
دنیا:سلام عزیزم.
+سلام،چه عجب یادی ازدوستت کردی.
دنیا:ببخشیدتوروخدا فکرکردم شایان بهت گفته،بخدااون روز...وسط حرفش پریدم وگفتم:
+میدونم میدونم چه اتفاقی برات افتاده، الان حالت خوبه؟
دنیا:به به چشمم روشن توکه میدونستی چه بلایی سرم اومده چرا زنگ نزدی؟
باناراحتی گفتم:
+ببخشیددنیا،آخه خانم جون...
وسط حرفم پرید وگفت:
دنیا:اوه آره یادم نبود،متاسفم عزیزم.
بغضی که توگلوم بودو قورت دادم وچیزی نگفتم.
دنیا:می خوای بیام پیشت؟
+الان؟
کفشام ودرآوردم و همراه مهتاب وارد خونه شدیم.
دنیا:الان فکرنکنم بشه.
+خیلی نیازدارم باهات حرف بزنم دنیا.
باناراحتی گفت:
دنیا:چیکارکنیم حالا؟
فکری به سرم زد، سریع گفتم:
+فهمیدم دنیاولی...
دنیا:ولی چی؟
+ولی مطمئن نیستم بشه.
صدای پوف کلافش و شنیدم،گفتم:
+دنیاقطع کن من چند دقیقه دیگه بهت خبر میدم.
دنیا:باشه عزیزم،مراقب خودت باش.
+توهم همینطور،فعلا.
دنیا:بای.
گوشی وقطع کردم وبه مهتاب که رومبل نشسته بودنگاه کردم.
نشستم روبه روش و گفتم:
+مهتاب یه سوال؟
مهتاب:جونم؟
+میگم دوستم دنیازنگ زددوست داره همدیگرو ببینیم منم نمیدونم چیکارکنم، راستش خودم نظرم اینه که اگه مشکلی نیست امشب بیاداینجا.
کمی فکرکردوگفت:
مهتاب:مشکلی نیست ولی به مامانم چی بگیم؟
لبم وجویدم وگفتم:
+خب بگیم که دوست تو.
سریع گفت:
مهتاب:یعنی دروغ بگم؟
نه نه اصلا.
+پس چیکارکنیم؟من خودمم نون خوراضافیم
دنیاهم امشب وبیاداینجا.
مهتاب:این چه حرفیه دختر توبالای سری، صبرکن زنگ بزنم مامانم.
لبخندمحوی زدم و گفتم:
+باش.
گوشیش وبرداشت وبه مامانش زنگ زد.
منم گوشیم وبرداشتم وبه شایان پیام دادم:
+سلام شایان خوبی؟
به دقیقه نکشیده جواب داد:
شایان:سلااام .توبهتری؟
+چی بگم والا؟فقط الان یه چیزحالم وخوب کرده اینکه دنیاگفته میخوادبیاد پیشم.
شایان:کوفتت شه.
خندم گرفت؛نوشتم:
+چرا؟
شایان:چون میخوای دنیاروببینی.
+خیلی پررویی شایان خوبه حالا هرروزمی بینیش.
شایان:اتفاقادیروزدیدمش.
+پس چی میگی پشمک؟
فکرنکن نمی فهمم عاشقش شدیا.
شایان:کی؟من؟نه خیر.
+توکه راست میگی،حالا بیخیال کجایی؟
شایان:هنوزباغیم ولی بابات رفته پیش خانم جون.
مهتاب اومد،سریع برای شایان نوشتم:
+من برم فعلا.
منتظرجواب شایان نموندم روبه مهتاب کردم وگفتم:
+چی شد؟
مهتاب:حله عشقم میتونه بیاد. باخوشحالی جیغی کشیدم وگفتم:
+هورا
لبخندی زدوگفت:
مهتاب:من میرم لباس عوض کنم.
به سمت اتاقش رفت. تعجب کردم،حس کردم چیزیش شده دنبالش رفتم.
&ادامه دارد....
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
📚@ROMANKADEMAZHABI❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌این رمان سفارشی کانال رمانکده مذهبی میباشد کپی شرعا اشکال دارد❌❌
کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻
@repelay