روح نواز🌱
تو دست نیافتنی ترین خیال این روزهایم بودی...
تمام مدت انتظار و ثبت نام و قرعه کشی هیچ امیدی نداشتم ب عازم شدن
هربار ک گره ای می افتاد میگفتم دعوتم نکرده است، گره ک باز میشد، منتظر گره ای دوباره بودم.
دلم میگفت بچه پرو بازیست سالی دوبار کربلا رفتنت، چ انتظاری داری دل آقایت هنوز برایت تنگ نشده است...
از ثبت نامی ک ب اصرار دوستان صورت گرفت
تا حتی آن زمانی ک یادم رفت خودم سایت را چک کنم برای دیدن جواب ثبت نام
تا این ک بلاخره دوستان مشتاق تر از خودم زنگ زدن و خواندن اسمم را، ک چ طوری خانم عازم کربلا؟
دوستانی ک خودشان نامشان در لیست قرعه کشی نبود و تنها با حسرت مسخره ام میکردن، ک تو اصلا نمی خواستی ثبت نام کنی، حالا همین جوری الکی اسمت در اومده...
و من همین جوری الکی الکی گویا یک مرحله نزدیک تر شده بودم، برای نفس کشیدن در خاک کربلا...
گره افتادن های کار و گره گشایی ها بسیار بود... ب طوری ک در هر مرحله چ آن زمان ک مدارک و پاسپورت را باید آماده ی تحویل میکردم، چ زمان تحویل و چ بعد از آن بلااستثناء در هر مرحله گره ای بود.. ک بعد از ناامیدی باز شد...
به قول معروف پایان شب سیه سفید است..
اما غول مرحله ای آخر آن روزی بود ک بعد از مدت زیادی بی خبری و انتظار زنگ زدم و پرسیدم چ شد اعزام کاروان ما؟
مرد پشت تلفن با جدیت گفت خانوم فعلا هیچ کاروان و اعزامی نداریم در حال رایزنی هستیم اما قیمت آن قدر بالا رفته است ک فعلا اصلا هیچ برنامه ای برای اعزام نداریم...
تشکری گفتم و قطع کردم
در خیالم خیال کربلا رو بوسیدم و فراموشش کردم..
با پرویی مثل هر مرحله ک گره می افتاد ب کار میگفتم من ک میدونستم ک قرار نیست جور بشه فقط انگار قرار بود هوایی بشم ب خیال دیدن صحن نجفی ک آخرین بار غرق در سیل عشاق علی حتی نتوانستم ضریح مولا را ببینم
زیارت نجف از تابستان ب دلم مانده بود...
و طلبکارانه رو ب آقا در دل میگفتم تو ک نمی خواستی ببری چرا اصلا هواییم کردی؟
اما بعد از یک هفته دیدن این پیام همه چیز را تمام کرد
انگار راستی راستی الکی الکی دارد جدی میشود..
الان ک مشغول نوشتنم هیچ کاری نکرده ام ن چمدانی بسته ام ن لباسی جمع کرده ام ن حتی فکری کرده ام ک چگونه باید برای اعزام فردا آماده شوم....
آنقدر مبهوت بودم و هستم ک پناه آورده ام ب نوشتن ب پناهگاه همیشگی ام...
منِ بچه پرو آخر با پرویی عازم شده ام..
من کوچک تر از آنم ک بخواهم زیارتی همراه با معرفت داشته باشم اما صرفا فقط برای نشستن در کنج حرم و مات و مبهوت نگریستن سیل عشاقت راضی ام و مشتاق..
نائب زیارة و دعا گو هستم ب شرط لیاقت. شما هم ب رسم لطف و محبت حلالم کنید ن ب تعارف بلکه از صمیم قلبتان لطفا❤️
چه زیبا که نوشته ی در پناه گاهت را برایمان به اشتراک گذاشتی
زیارتت قبول دختر خوش قلب و مهربان برای همه ی ما دعا کن ❤️🙏
برای وصف زیبایی این قلب برفی بسیار گشته ام
و برای وصل کردنش به زیبایی چشمانت، به مهربانی ات، و به دوست داشتنت اما نیافتم چیزی که همه را شامل شود این شد تا برای تو و این قلب برفی بنویسم، بنویسم که دوستت دارم اندازه ی تمام دانه های ریز برفی که در سراسر این سرزمین روی زمین ریخته و همه جا را سپید پوش کرده اند.....❤️
#دلبرانه
#یادداشت_های_یک_معلم_عاشق
#زمستان
#برف
May 11
آقا خودمونیم چطور دلتون میاد این عکس های قشنگ رو می بینین و این کانال رو معرفی نمی کنین یه کم اعضای زیاد شن😔