فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الهی امروز 25 آبان برایت
🎋همان روزی باشد که میخواهی
🌸همان هایی را ببینی
🎋که دوستشان داری
🌸همان حرفهایی را بشنوی
🎋که دلت میخواهد، و همه چیز
🌸همان جوری پیش برود
🎋که آرزویش را داری ...
🌸خوشبختی برایِ هرکس
🎋تعریفِ ویژه ای دارد ،و من
🌸خوشبختی به سبکِ خودت را
🎋برایِ تو آرزو می کنم
🌸 یکشنبهتون گلبـارون🌸
@roman_tori
😵🖇
ریحانهپارسا/بهنوشبختیاری
تو فقط منبعت سوراخه!😏
بعضیا جنبه ی معروف شدن ندارن!!!!🤐
ببینید تا چه حد این موضوع بد بوده که خود بازیگرا به انتقادش پرداختن!!😑
#بدونشرح😖🌵
@roman_tori
📚رمان : #دو_تا_فنجون_دست_نخورده
📝نویسنده : #نسرین_جمال_پور(انجمن بهترین رمان ها)
🎭ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
📃خلاصه:
نگاه ،دختری مظلوم با گذشته ای تلخ. گذشته ای که دست از سر آینده اش بر نمی دارد.
نگاه ومهزیار، دوعاشق ودلداده که قرار است باهم پیمان ازدواج ببندند. روز عقد، نگاه پیام تهدید آمیزی دریافت می کند، از کسی که ردی در گذشته دارد. چیزی که مهزیار از آن بیخبر است و اگر فاش شود...
رمانی جدید با شخصیت های دوست داشتنی
#درخواستی
@roman_tori
👇👇👇
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 146
از زبان آرتین
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
گوشیمو برداشتم شماره ترنمو گرفتم جواب نداد پیام دادم نوشتم
نوشته سلام خانم مامانم رسیده فردا میام دنبالت مواظب خودت باش فعلا
رفتم در خونه آراد اینا زنگ زدم در رو باز کرد
رفتم بالا مامان اومد نزدیک خواست بغلم کنه با اخم گفتم سلام
آراد ک.انگار مناظر بود من بیام بره سمت اتاقش
خواست بره که گفتم کجا بفرما بشین
سلام و احوال پرسی تلخی کردم با آراد رفتیم نشستیم رومبل
مامان گفت حالا ک عروسم نیس بهترین موقعیته ک شما همه چیزو بدونین برای اثبات حرفم دفتر خاطره پدرتونم هست
من بی گناهم ولی پذیرفتن هر چیزی بر عهده شماس
بابات بهونه میگرفت اذیتم کرد کتکم میزد
یه روز گفت وسایلتو جم کن ببرمت خونه پدرت من کار دارم
هر چی که بهونه اوردم گفتم نمیرم کتکم زد وسایلمو انداخت تو چمدون منو برد خونه بابام
هر چقد گفتم بچه هام گفت پیش مامانش میمونن
تا شب انقد گریه کردم از حال رفتم اوضاع خیلی بد بود نمیدونستم بچه هام.تو چه حالین چی میخورن دلشوره داشتم
صبحش برامون احضاریه اومد
هر کاری کردم نشد حتی بابام زد تو گوشم گفت بگذر جونتو نجات بده روز دادگاه وقتی که رای صادز شد انگار جون منو گرفتن
بابات پرونده. اورد بود گفته بود این زن مشکل روانی داره و نمیتونه از بچه ها مراقبت کنه
نتونستم اثبات کنم رای طلاق صادر شد و شما شدین مال باباتون
یع ماه ک خودمو حبس کرده بودم عکستونو نگا میکردم و گریه میکردم
بابات بعد من میخواد ازدواج کنه که کارخونه و خونه رو به ناماون خانم میزنه و اون خانم کل دارایی باباتو میبره و از ایران خارج میشع
اومد التماسم کرد برم دنبال دختره خودش ماشین اورد منو برد فرودگاه
رسیدم اونجا تو وسایلم دلار زیادی پیدا کردن ومنو دستگیر کردن ممنوع و خروج شدم سالها طول کشید تا ازاد شدم وقتی که برگشتم هیچ ادرسی ازتون نداشتم
به مامانم التماس کردم ولی گفت لیاقت مادری ندارم اینقد گشتم و گشتم تا پیداتون کردم اما شما حاضر نشدین با من صحبت کنین تا اینکه برگشتم واسطه فرستادم التماس کردم یه بار باهاتون صحبت کنم تا اینکع پذیرفتین
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 147
از زبان آرتین
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
تعجب کردم هیچ وقت فکر نمیکردم بابا بهم دروغ بگه آراد گلوشوچنگ. انداخت افتاد
یه یا ابوالفضلی گفتم و رفتم سمتش بلندش کردیم با مامان و اون اقای که نفهمیدیم کیه بردیمش بیمارستان
الان دیگ مامانم بود الانه که بعد این همه سال سرمو میزارم رو بالشت به اشتباهش فکر نمیکنم
الانه ک فکر میکنم مادر دارم مادری ک زندگیشو فدای ما و همسرش کرد
در بیمارستان پیاده شدیم کمک کردن آراد رو بردیم داخل بردنش اورژانس
در اتاق راه میرفتم و موهامو چنگ میزدم
آراد داداشم بود. پاره تنم بود
اینکه بابا اذیتش میکرد و بدی مامانمو همیشه میگفت فهمیدن واقعیت واقعا براش سخت بود آراد تو بدترین سنش از ترس و استرس. اینکه کاری اشتباه کنی بابا بزنش دچار شک عصبی میشد
از وقتی بابا رفت شدم پشت و پناهش تنها امید زندگیم بود کار کردم جون کردم شبا بیدار میموندم کار میکردم فقط بع امید اینکه اراد خوشبخت باشه و کمبودی نداشته باشه
دکتر صدام کرد گفت اتفاقی افتاده انگار شوک عصبی بهشون وارد شد
دکتر گفت اولویت برا حال بیمارتون ارامشه و دوری از چیری که عصبی یا ناراحتش کنه
امشب مهمون ما هستن انشالا فردا مرخص شن
گفتم ممنونم دکتر اومدم بیرون رفتم سمت مامان اینا
مامان اشک میریخت اون اقایی ک فهمیدم داییمه دلداریش میداد
گفتم شما برید خونه امشب اینجا بستری میشه هر جور بود راضیشون کردم رفتن
رفتم تو اتاق اراد دیدم خوابیده رو صندلی نشستم و به چهره مردوتش نگا کردم
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـبها
شکرگزاری را فراموش نکنیم
برای همه نعماتی که به چشم نمیآیند
ولی بدون آن نعمات زندگی ما
تهی و بی معنا و ناممکن بود
مثل هر نفسی که میکشیم
و همین خوابی که شبها
ما را به رؤیاهایمان پیوند میزند
و به آرامش و سکون میرساند.
《خدایا هزاران مرتبه شکرت》
🌙شبتـون پـر از نـور الهـی🌟
@roman_tori
#مقاممعظمدلبرے♡
امࢪوز...
دހسخواندن📓
علمآموزے📝
پژوهش🔍
جدیتدހڪاހاصلےدانشجوئے☝🏻
یڪجہاداست...🏹
@roman_tori
چه زیبا "شهادت"...🌱
به پایتان پیچید در این دنیا،
نگذاشتید دنیا پاپیچتان شود ... :)
#شهیدبابڪنورے•♥️•
@roman_tori
📚رمان : #نورالدین_پسر_ایران
📝نویسنده : #معصومه_سپهری
🎭ژانر : #زندگینامه #اجتماعی #جنگی #دفاع_مقدس
📃خلاصه :
کتاب «نورالدین پسر ایران» که انتشارات سورهٔ مهر آن را در آذر ماه ۱۳۹۰ منتشر کرده ، ششصدمین کتاب دفتر ادبیات و هنر حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی در ۲۳ سال فعالیت این دفتر به حساب میآید .
خاطرات سید نورالدین عافی را ابتدا در سال ۱۳۷۳ ، آقای موسی غیور طی ۴۰ ساعت مصاحبه به زبان آذری ضبط کرد و معصومه سپهری از سال ۱۳۸۳ کار پیادهسازی و تنظیم این مصاحبهها را بر عهده گرفت . ایشان برای فراهم آوردن این کتاب ۷۰۰ صفحهای شخصاً نیز چندین مصاحبهٔ تکمیلی از صاحب خاطرات و همرزمان او گرفت .
کتاب "نورالدین پسر ایران" طی مراسم اختتامیه پنجمین جایزه ادبی جلال آل احمد ، گرانترین جایزه ادبی ایران ، که با بررسی بیش از چهار هزار و پانصد اثر همراه بود ، در گروه مستند نگاری و بخش خاطره نگاری موفق به کسب عنوان برترین کتاب شد .
استقبال از این کتاب چنان بوده که تاکنون بیش از 60 بار تجدید چاپ شده است .
نورالدین پسر ایران
@roman_tori
👇👇👇
📚رمان : #نقاب_دل
📝نویسنده : #مرضیه_یگانه
🎭ژانر : #عاشقانه #همخونه_ای
تعداد صفحات : 275
📃خلاصه :
داستان عسل دختریست که از همه ی مردها متنفره ، مجبور میشه بخاطر پایان نامه اش با پسر زن ستیزی همخونه بشه و ....
🌿🌸 @roman_tori 🌸🌿
👇👇👇
📚رمان : #رویای_خام
📝نویسنده : #مرضیه_یگانه
🎭ژانر : #عاشقانه #اجباری #انتقامی #مذهبی
📃تعداد صفحات : 341
📄خلاصه:
ریحانه دختری مذهبی از یه خانواده ی آرام و معمولی بنا به دلایلی وارد زندگی فرزاد پولدار و مغروری میشه که گذشته ای تاریک داره که سعی میکنه رازشو رو از ریحانه مخفی کنه...
🌿🌸@roman_tori🌸🌿
👇👇👇
😷| #کرونا
دوستم اومد به داروخانه ای که کار میکنم و گفت :
ماسک و مایع ضدعفونی به هر قیمتی خریدارم😷
گفتم : چرا به هر قیمتی 🤔
گفت :خب برای سلامتی و حفظ جانم 😑
گفتم : یادته میگفتی اینایی که میرن #سوریه برای پول میرن 😓
حالا به نظرت پول انقدر ارزش داره که جونت رو از دست بدی🤔💔
سرش رو پایین انداخت و گفت : راست میگی ، ما برای حفظ جان حاضریم پول خرج کنیم نه اینکه پول بگیریم و جانمون رو از دست بدیم😞💔
@roman_tori