فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـبها
شکرگزاری را فراموش نکنیم
برای همه نعماتی که به چشم نمیآیند
ولی بدون آن نعمات زندگی ما
تهی و بی معنا و ناممکن بود
مثل هر نفسی که میکشیم
و همین خوابی که شبها
ما را به رؤیاهایمان پیوند میزند
و به آرامش و سکون میرساند.
《خدایا هزاران مرتبه شکرت》
🌙شبتـون پـر از نـور الهـی🌟
@roman_tori
#مقاممعظمدلبرے♡
امࢪوز...
دހسخواندن📓
علمآموزے📝
پژوهش🔍
جدیتدހڪاހاصلےدانشجوئے☝🏻
یڪجہاداست...🏹
@roman_tori
چه زیبا "شهادت"...🌱
به پایتان پیچید در این دنیا،
نگذاشتید دنیا پاپیچتان شود ... :)
#شهیدبابڪنورے•♥️•
@roman_tori
📚رمان : #نورالدین_پسر_ایران
📝نویسنده : #معصومه_سپهری
🎭ژانر : #زندگینامه #اجتماعی #جنگی #دفاع_مقدس
📃خلاصه :
کتاب «نورالدین پسر ایران» که انتشارات سورهٔ مهر آن را در آذر ماه ۱۳۹۰ منتشر کرده ، ششصدمین کتاب دفتر ادبیات و هنر حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی در ۲۳ سال فعالیت این دفتر به حساب میآید .
خاطرات سید نورالدین عافی را ابتدا در سال ۱۳۷۳ ، آقای موسی غیور طی ۴۰ ساعت مصاحبه به زبان آذری ضبط کرد و معصومه سپهری از سال ۱۳۸۳ کار پیادهسازی و تنظیم این مصاحبهها را بر عهده گرفت . ایشان برای فراهم آوردن این کتاب ۷۰۰ صفحهای شخصاً نیز چندین مصاحبهٔ تکمیلی از صاحب خاطرات و همرزمان او گرفت .
کتاب "نورالدین پسر ایران" طی مراسم اختتامیه پنجمین جایزه ادبی جلال آل احمد ، گرانترین جایزه ادبی ایران ، که با بررسی بیش از چهار هزار و پانصد اثر همراه بود ، در گروه مستند نگاری و بخش خاطره نگاری موفق به کسب عنوان برترین کتاب شد .
استقبال از این کتاب چنان بوده که تاکنون بیش از 60 بار تجدید چاپ شده است .
نورالدین پسر ایران
@roman_tori
👇👇👇
📚رمان : #نقاب_دل
📝نویسنده : #مرضیه_یگانه
🎭ژانر : #عاشقانه #همخونه_ای
تعداد صفحات : 275
📃خلاصه :
داستان عسل دختریست که از همه ی مردها متنفره ، مجبور میشه بخاطر پایان نامه اش با پسر زن ستیزی همخونه بشه و ....
🌿🌸 @roman_tori 🌸🌿
👇👇👇
📚رمان : #رویای_خام
📝نویسنده : #مرضیه_یگانه
🎭ژانر : #عاشقانه #اجباری #انتقامی #مذهبی
📃تعداد صفحات : 341
📄خلاصه:
ریحانه دختری مذهبی از یه خانواده ی آرام و معمولی بنا به دلایلی وارد زندگی فرزاد پولدار و مغروری میشه که گذشته ای تاریک داره که سعی میکنه رازشو رو از ریحانه مخفی کنه...
🌿🌸@roman_tori🌸🌿
👇👇👇
😷| #کرونا
دوستم اومد به داروخانه ای که کار میکنم و گفت :
ماسک و مایع ضدعفونی به هر قیمتی خریدارم😷
گفتم : چرا به هر قیمتی 🤔
گفت :خب برای سلامتی و حفظ جانم 😑
گفتم : یادته میگفتی اینایی که میرن #سوریه برای پول میرن 😓
حالا به نظرت پول انقدر ارزش داره که جونت رو از دست بدی🤔💔
سرش رو پایین انداخت و گفت : راست میگی ، ما برای حفظ جان حاضریم پول خرج کنیم نه اینکه پول بگیریم و جانمون رو از دست بدیم😞💔
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت148
از زبان ترنم
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
مامان خوابش برده بود
چرا سرنوشتم این شده یاد حرف عمه افتادم ک میگفت نماز علاوه بر ثوابش ارومت میکنه یادمه وقتی رفتم خونه عمه ساعت ها به نماز خوندش نگاه میکردم و ارامش میگرفتم
خونه عمه تصمیم گرفتم نماز بخونم ببینم چه حسی داره
اولین بار که با چادر نماز پای سجاده نشستم عمه گفت مثل فرشته ها شدم عمه کمکم کرد بهم یاد داد. از معجزه خداوند و .... همه چیزو بهم یاد داد پیش عمه بود ک فهمیدم من خیلی از دنیا عقبم وقتی که این حرفو به عمه گفتم
عمه لبخند از لطف و مهربانی خداوند برام صحبت کرد و گفت هر وقت شروع کنی دیر نیست
از فکر بیرون اومدم وضو گرفتم
رفتم پذیرش ازپرستار قبله رو پرسیدم و گفتم اگه میشه یه مهر نمار به من بدین ممنون میشم
از رو میزیه جا نماز خوشگل و چادر برداشت گفت این هدیه من به شما اصلا قابل نداره
گفتم خیلی ممنون لطف دارین خیلی قشنگه
گفت فقط هر وقت پای سجاده. نماز خوندی منو دعا کن
گفتم چشم حتما التماس دعا
برگشتم تو اتاق مامام یه تیک موکت اونجا بود پهنش کردم دو رکعت نماز خوندم. پای سجاده نشستم و مشغول دعا کردن شدم
سجاده رو جم کردم صفحه گوشیم روشن شد نگا کردم آرتین بود گفت بود اگه میتونی بیا اتاق 205
بلند شدم رفتم کنار خانم پرستار ادرس اتاق رو گرفتم طبقه دوم بود از اسانسور رفتم بالا تو راه رو گشتم تا اتاق رو پیدا کردم
دیدم ارتین رو صندلی نشسته پا تند کردم سمتش گفتم سلام چیشده
گفت سلام خانم آراد حالش بد شد اوردمش بیمارستان امشب بستریش کردن
گفتم الان حالش چطوره
گفت بهتره براش مسکن زده خوابیده
راستش صدات کردم که باهات صحبت کنم
وقتی همسر منی اسمت تو شناسنامه من حق داری بدونی شوهرت کیه چیکارس
گفتم بله من پرسیدم ولی جوابی به من ندادید
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 149
از زبان ترنم
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
از رو صندلی بلند شدم گفتم ما خیلی بیشتر از با هم حرف داریم
آرتین گفت من با این همه غرور که همیشه میگفتم من بهترینم من موفق ترینم
برا اولین بار تو زندگیم کم اوردم نمیدونم چیکار کنم واقعا مامان راس میگ
همسرمی ازت کمک میخوام خواهش میکنم به حرفم گوش کن بعد نظرتو بگو
رفتم خونه اراد مامان اومد نزدیک خواست بغلم کنه با اخم گفتم سلام
آراد ک.انگار منتظر بود من بیام بره سمت اتاقش
خواست بره که گفتم کجا بفرما بشین
سلام و احوال پرسی تلخی کردم با آراد رفتیم نشستیم مامانم گفت بهترین موقعیته ک شما همه چیزو بدونین برای اثبات حرفم دفتر خاطره پدرتونم هست
من بی گناهم ولی پذیرفتن هر چیزی بر عهده شماس
بابات بهونه میگرفت اذیتم کرد کتکم میزد
یه روز گفت وسایلتو جم کن ببرمت خونه پدرت من کار دارم
مامانم هر چی که بهونه اورده گفته نمیرم کتکش زده وسایلشو انداخته تو چمدون بردش خونه بابا جون گفته بچه هام تنهان باباگفته پیش مادرش میمونن
مامان تا شب انقد گریه میکنه از حال میره اوضاع خیلی بد بوده نمیدونسته ما.تو چه حالیم چی میخوریم دلشوره داشته
صبحش براش احضاریه رفته
هر کاری کرده نشد حتی باباجون زده تو گوش مامان گفته بگذر جونتو نجات بده روز دادگاه وقتی که رای صادر شد مامان حالش بد میشه
باباپ پرونده برده بود گفته بود این زن مشکل روانی داره و نمیتونه از بچه ها مراقبت کنه
مامانم نتونسته اثبات کنه رای طلاق صادر شده و ماشدیم مال بابا
یع ماه ک خودشو حبس کرده عکستومونونگا میکرده و گریه میکرده
بابام گفته بعد مامان میخواد ازدواج کنه که کارخونه و خونه رو به ناماون خانم میزنه و اون خانم کل دارایی بابا رومیبره و از ایران خارج میشع
بابا به مامانم التماسم کرده که بره دنبال دختره و اموالو پس بگیره و الخودش ماشین اورده مامانوبرده فرودگاه وقتی میرسه اونجا تو وسایلش دلار زیادی پیدا کردن دستگیرش کردن ممنوع و خروجش کردن سالها طول کشیده تا ازادش کردن وقتی که برگشته هیچ ادرس نداشته
به مادر جون التماس کردهمادر جون بهش گفته لیاقت مادری نداره اینقد گشت بین فامیل و اشنا تا پیدامون کرد اما من حاضر نشدم. ببینمش میترسیدم حال اراد بد بشه تا اینکه واسطه فرستاد التماس کرد مجبور. شدم قبول کنم
حرفای مامانم این بود اخرشم ک اراد فهمید اینقد حرفای بابام دروغ بوده و اون همه مدت به خاطر دروغش. اذیت شده و بی مامان بوده دوباره شوک عصبی بهش وارد شد الانم که اینجاییم
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
داشت فرش مےشست...!
گفتم حاجےجان نمےخواد زیاد بشورید بیخیال^_^
تبسم کرد گفت:نمےشورم که تمام شود ...
مےشورم تمیز شود...(:
#مؤمنکارودرستانجاممیده🙃🤞
@roman_tori
#حرف_حساب🔍
انسان اگر برای وقتش برنامه ریزی نکرد
شیطان برایش برنامه ریزی میکند
غیبت ها ، تهمت هاحرفهای بیمزه ولهو
همه این ها نتیجه بی برنامگی است!
#آیتاللهحائریشیرازی
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 150
از زبان آرتین
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
گوشیمو برداشتم به ترنم پیام داوم اگ بیداری بیا اتاق 205
15 دقیقه گذشت با عجله اومد گفت چیشده
گفتم هیچی یکم حال آراد بد شد بستریش کردن
گفت الان خوبه
گفتم الحمدالله بهتره
فقط میخوام باهات صحبت کنم زودتر از اینا. باید میفهمیدی خانواده من کیه چیکارن
بابات خانوادع منو میشناسه من بهش گفتم بهت نگه
به خاطر همین مخالفت میکرد
ترنم گفت من چندبار ازت پرسیدم ولی
گفتم بببخشید شرمندم نگو که بیشترشرمندت میشم
ترنم از رو صندلی بلند شد گفت ما خیلی بیشتر از با هم حرف داریم
گفتم من با این همه غرور که همیشه میگفتم من بهترینم من موفق ترینم
برا اولین بار تو زندگیم کم اوردم نمیدونم چیکار کنم واقعا مامان راس میگ
همسرمی ازت کمک میخوام خواهش میکنم به حرفم گوش کن بعد نظرتو بگو
رفتم خونه اراد مامان اومد نزدیک خواست بغلم کنه با اخم گفتم سلام
آراد ک.انگار منتظر بود من بیام بره سمت اتاقش
خواست بره که گفتم کجا بفرما بشین
سلام و احوال پرسی تلخی کردم با آراد رفتیم نشستیم مامانم گفت بهترین موقعیته ک شما همه چیزو بدونین برای اثبات حرفم دفتر خاطره پدرتونم هست
من بی گناهم ولی پذیرفتن هر چیزی بر عهده شماس
بابات بهونه میگرفت اذیتم کرد کتکم میزد
یه روز گفت وسایلتو جم کن ببرمت خونه پدرت من کار دارم
مامانم هر چی که بهونه اورده گفته نمیرم کتکش زده وسایلشو انداخته تو چمدون بردش خونه بابا جون گفته بچه هام تنهان باباگفته پیش مادرش میمونن
مامان تا شب انقد گریه میکنه از حال میره اوضاع خیلی بد بوده نمیدونسته ما.تو چه حالیم چی میخوریم دلشوره داشته
صبحش براش احضاریه رفته
هر کاری کرده نشد حتی باباجون زده تو گوش مامان گفته بگذر جونتو نجات بده روز دادگاه وقتی که رای صادر شد مامان حالش بد میشه
باباپ پرونده برده بود گفته بود این زن مشکل روانی داره و نمیتونه از بچه ها مراقبت کنه
مامانم نتونسته اثبات کنه رای طلاق صادر شده و ماشدیم مال بابا
یع ماه ک خودشو حبس کرده عکستومونونگا میکرده و گریه میکرده
بابام گفته بعد مامان میخواد ازدواج کنه که کارخونه و خونه رو به ناماون خانم میزنه و اون خانم کل دارایی بابا رومیبره و از ایران خارج میشع
بابا به مامانم التماسم کرده که بره دنبال دختره و اموالو پس بگیره و الخودش ماشین اورده مامانوبرده فرودگاه وقتی میرسه اونجا تو وسایلش دلار زیادی پیدا کردن دستگیرش کردن ممنوع و خروجش کردن سالها طول کشیده تا ازادش کردن وقتی که برگشته هیچ ادرس نداشته
به مادر جون التماس کردهمادر جون بهش گفته لیاقت مادری نداره اینقد گشت بین فامیل و اشنا تا پیدامون کرد اما من حاضر نشدم. ببینمش میترسیدم حال اراد بد بشه تا اینکه واسطه فرستاد التماس کرد مجبور. شدم قبول کنم
حرفای مامانم این بود اخرشم ک اراد فهمید اینقد حرفای بابام دروغ بوده و اون همه مدت به خاطر دروغش. اذیت شده و بی مامان بوده دوباره شوک عصبی بهش وارد شد الانم که اینجاییم
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori