عضو های عزیزم خیلی خوش آمدید🌸
بچه ها اون پارت هایی که تو روبیکا گذاشتم رو برا کسایی که تازه با کانالمون آشنا شدن قسمت بندی میکنم که عضو های جدید بتونن استفاده کنن 🌼
کسایی که از روبیکا اومدن به هیچ عنوان لفت ندن😚
سلام سلام حالتون چطوره؟؟
برا کسایی که گاندویی هستن یه کانال جذاب اوردم توی کانال یک رمان قرار میگیره که خیلی جذابه و کلی اتفاق خفن توش رخ میده🤩
راستی محمدو رسول توی رمان باهم برادر هستن😍
ـــــــــــــــــ قسمتی از #پارت_7👇🏻 ـــــــــــــــــ
رسول: خیلی ناراحت بودم کمرمم خیلی درد میکرد...
رفتم نشستم کنار داوود
داوود: داشتم کارامو میکردم که رسول اومد نشست کنارم حالش خوب نبود انگار...
رسول: حالم خیلی بد بود سرم گیج میرفت
داوود: رسول چیشده؟؟ چرا رنگت پریده
رسول: صدا هاو تصاویر برام واضح نبود و بعدش سیاهی مطلق
داوود: رسول داشت بی هوش میشد، یا خدا رسول رسول جان چشماتو باز کن یا خداا آقا محمد رسوول(با داد)
پ.ن: رسول چی شدددد😨
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر دوست داری ادامه این پارت رو بخونی حتما حتما عضو کانال زیر شو👇🏻
@rooman_gando_1400
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها این رمان قبلا در روبیکا گذاشته میشد اما به دلایلی نویسنده روبیکارو پاک کرد و میخواد رمان رو توی ایتا بزاره...لطفا حمایتش کنید❤️🙏🏻
شعبه دوم کانال امنیت در ایتا🧡
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
سلام سلام حالتون چطوره؟؟ برا کسایی که گاندویی هستن یه کانال جذاب اوردم توی کانال یک رمان قرار میگیر
بنرمونه♥️
لطفا برای دوستاتون بفرستید تا امارمون بره بالا😍
امنیت🇮🇷
#پارت_1
من روژانم که یک خواهر دارم به اسم روژین منو روژین 23 سالمونه که البته من 5 دقیقه از روژین بزرگ ترم😎اما خب منو روژین عاشق هم دیگه ایم😘
منو روژین از بچه گی دوست داشتیم مامور امنیتی بشیم اما صبر کردیم تا دانشگاه تموم بشه 1 ماه بعد از تموم شدن دانشگاه رفتیم و آزمون دادیم بعد از 2 هفته به گوشیم زنگ زدن که ما قبول شدیم من نمیدونستم چجوری به روژین بگم که سکته نکنه😂
(سر میز صبحانه)
روژان: عه... اممم
روژین: چیزی شده روژان؟
روژان: امم نه......چیزه اره
روژین: داری نگرانم میکنی ها
روژان: ببین ما تو..
روژین: عهههههه بگو دیگهههه
روژان: باباجان، توی آزمون قبول شدیم
روژین اولش هیچی نگفت بعد شروع کرد بت جیغ زدن و خوشحالی کردن
روژین: وااااای خدااایااااا شکرررررر روژاااان خیلی خوشحالم ناهار مهمون من❤️😝
روژان: عه باشه پس بیا الان بریم بیرون یکم بگردیم و لباس بگیریم
روژین: باش موافقم
روژان: منو روژین رفتیم بیرون تا برای فردا لباس بگیرم و آماده باشیم
(4 ساعت بعد)
روژین: وای باورم نمیشه خریدامون حدود 3،4ساعت طول کشید
روژان: اره ولی چه چیزایی گرفتیم
روژین: اره، خب بریم ناهار بخوریم؟
روژان: اره من خیلی گشنمه
روژین: حالا چی بخوریم
روژان: پیتزاااااا
روژین: باشه بیا بریم سوار ماشین بشیم بریم پیتزا فروشی
(10 دقیقه بعد)
رسیدیم پیتزا فروشی که....
ادامه دارد........
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امنیت🇮🇷
#پارت_2
که یک دفعه یک خانمی رو دیدم به نظرم خیلی چهره اش آشنا بود ولی توجه نکردم و رفتم که سفارش هارو بدم
(5 دقیقه بعد)
روژین: روژان سفارش دادم
روژان: چیا سفارش دادی
روژین: دوتا پیتزامخصوص دوتا نوشابه،سس پنیر(روژان عاشق سس پنیر بود) دوتا هم سالاد
روژان:اووو خیلی جذابهههه😍😋
روژین: قربون خواهر شکمموم برم😂❤️
روژان: خدا نکنه😂😅😘
غذا هارو اوردن منو روژین شروع به خوردن کردیم واقعا خوشمزه بود
روژین: خب غذامونم ک تموم شد بریم؟
روژان: اره مرسی روژینواقعا چسبید😘
روژین: ❤️😘
روژان: روژین؟!
روژین: جانم
روژان: اون خانم رو ببین که کنار اون آقا نشسته
روژین: اونی که روسری قرمز پوشیده؟
روژان: اره
روژین: خب؟!
روژان: خیلی چهره اش آشناست ولی نمیدونم کجا دیدمش🧐
روژین: اره راست میگی خیلی چهره اش آشناس
روژان: بریم بپرسیم ازش؟
روژین:وای نه زشته
روژان: اخه ذهنمو مشغول کرده
روژین: عههه روژاااااان
روژان: واااییی بلههه
روژین: خانمه داره میاد سمتمون
روژان: یا خدا مطمعنی
روژین: اره ببینش
روژان: طبیعی باش
خانمه: سلاااام دخترا
روژان: سلام بفرمایید
خانمه: حالا دیگه منو نمیشناسید؟
روژین: شما؟
خانمه: به مختون فشار نیارید میگم بابا آیدام
روژان: آیدا تووعییی
آیدا: اره دیگه
روژین: ع روژان گفت چهرت آشناستا
آیدا: بازم به مرام روژان
روژین: نههههه منم گفتم آشنایی
آیدا: اها😂
روژان+روژین:😂🤣❤️
روژین: خب اون اقاعه کیه؟؟
روژان: اره بگو ببینیم اون اقاعه کیه؟
آیدا: حالابعدا میگم بهتون
روژان: عههه بگو دیگه لوس نشو
روژین: اره بگووووو
آیدا: نچ
روژان: خب بگو ببینم چند سالته شغلت چیه
آیدا: به نام خدا آیدا صادقی هستم 23 ساله تهران به دنیا اومدم به 3 زبان خارج کشو مصلح هستم
روژان+روژین+آیدا: 😂😂😂
روژان: خب نگفتی شغلت چیه؟
روژین: اره همه چیو گفتی بجز شغلت😂
آیدا: یه رااااازه
روژین: عه داشتییییم
آقا: آیدا جان بیا بریم دیگه
ادامه دارد......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امنیت🇮🇷
#پارت_3
روژین: آیدا جان معرفی نمیکنی
آیدا: ع برادرم هستن
برادر ایدا(ایلیا): سلام خوشبختم
روژین+روژان: سلام همچنین(جدی)
آیدا: زیر لب همش داشتم میخندیدم😂 ای خدا چجوری ضایع شدننن😂😂
همه رفتن بیرون
ایدا و ایلیا رفان سمت ماشینشون روژان و روژین سکت ماشین خودشون
روژان: دیدی چجوری ضایع شدیم😂😂
روژین: وای ارعهه😂
روژان: خب دیگه بریم سمت خونه راستی بهت گقتم
روژین: چیو؟😂
روژان: اینکه مامان اینا دارن بر میگردن
روژین: عه خداروشکر حال خاله بهتر شده؟
روژان: اره خداروشکر حالش خوب شده
نویسنده: حال خواهر مادر روژین بد شده بود به خاطر همین مامان و بابا روژان و روژین رفته بودن پیش خاله روژان اینا
روژان: وای روژین خیلی برا فردا ذووق داااارممم
روژین: منممممممم😍
شب:
روژان: روژین گشنته
روژین:نچ
روژان: منم همینطور بیا بریم بخوابیم
روژین: باشه
قرار بود ما راس ساعت 7 اداره باشیم
من ساعت 6 رو کوک کردم تا به کارامون برسیم
روژین: توی خـاب ناز یودم که با صدا داد روژان از خواب پریدم مه میگفت بدووو بدووو دیر شد ساعت 9 صبه باید 7 اونجا میبودیم
ترس تمام بدنمو گرفته بود بیدار شدمو مسخواستم بزنم تو سرم که روژان ذستمو گرقت و گفت
روژان: فقط یه شوخی بود 😂❤️ساعت 6
روژین: خیلی خوشحال شدم اما از دست روژتن ناراحت شدم و باهاش قهر کردم من خیلییی زود رنجم کسی بهم بگه پخ دوساعت گریه میکنم و بعدشم قهر
داشتم اماده میشدم که یه صدایی اومد
صدای روژااان بود
ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ