فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان
نظرتون چیه؟؟؟
تو پی وی بهم بگید
@police_girl
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_ 50 روز عملیات روژان: من خیلی استرس داشتم ولی رسول عین خیالشم نبود... رسول:
امنیت🇮🇷
#فصل_3
#پارت_1
روژان: رفتم نشستم کنار رسول تا آمبولانس بباد
رسول: ر...و...ژ...ی(با لبخند)
روژان:😢
رسول: می..خوا....ستم...دو...تا...چیز....ب..گ...م
روژان: بگو😭
رسول: او..ل...حل..الم....کن....
دو...م...یه..نامه....توی..داشبورد....ماشینه...اگر...خوندی...و..قبول...کردی....بیا...بی..مارس..تان
روژان: باشه باشه😭
زیاد حرف نزن اذیت میشی😭
آمبولانس رسید و رسول رو بردن بیمارستان..
(روژان تو حیاط بیمارستان_ماشین)
روژان:کاری که رسول بهم گفته بود رو انجام دادم رفتم نشستم تو ماشین خواستم در داشبورد رو باز کنم که رفتم تو فکر....
نمیدونم چرا انقدر نگران رسول بودم...
دیگه مثل قبل دوست نداشتم اذیتش کنم...
دوست ندارم بلایی سرش بیاد..
از فکر اومدم بیرون و داشبورد رو باز کردم یه نامه بود روش نوشته بود از طرف رسول برای روژی با خوندن روژی ناخوداگاه لبخندی اومد رو صورتم نامه رو باز کردم و خوندم..
نوشته بود:
اهم اهم سلام خانم روژان محمدی ملقب به روژی🤪
بنده رسول حسینی میخواستم یه چیزی بهتون بگم.....
من به شما علاقه دارم
میدونم داری ذوق مرگ میشی😌😂
ولی خب چیکارش میشه کرد شانس بهت رو کرده محمدی جان😎
به پیشنهادم زوود جواب بده چون ممکنه پشیمون بشم😂
موافقی کنیز من بشی؟ 😂
شوخی کردم بهت برنخوره روژی....
خب دیگه من برم اگر قبول کردی بامن ازدواج کنی و جوابت مثبت بود بیار نامه رو بهم بده🙃
پ.ن¹: جواب روژی چیه😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ