eitaa logo
مجله دینی نکته‌های ناب مهدوی
2.4هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.1هزار ویدیو
340 فایل
💎معجزه کلام را در خوب‌شدن حالتان را دراین کانال ببینید. 💎کم‌کردن #حسرت #یوم‌الحساب مد نظر است. 💎غذای روحتان راازاین کانال دریافت کنید. 💎بامداومت برعمل نورانی #اهلیت و #علاقه به این کانال ایجاد می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/2906521606C41e5b9fe8b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 مراتب درک فقر، مراتب قرب فرد است! یکی از شیعیان، هنگامی که امام جواد (ع) به شهادت رسیدند و از دنیا رفتند، از امام هادی (ع) پرسید: شما چگونه میفهمید که امام شدید؟! حضرت فرمود: « در آن هنگام، یک احساس ذلت عجیبی به ما دست می دهد که ما احساس میکنیم در کل عالم، هیچ کس مانند ما در برابر خداوند متعال این حالت ذلت را ندارد، آنگاه میفهمیم امام شدیم و بر خلایق ولایت داریم!!! » ما فقط یک چیز داریم و اون ((فقر)) هست... هر کس بیشتر اینو درک کرد، قربش بیشتره.... مراتب درک فقر، مراتب درک قرب است.... عارف یعنی کسی است که بفهمد سراسر فقر و احتیاج است به خدا...... پیامبر ص فرمود: الفقر فخری.... فقر فخر من است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🌟امام حسين عليه السّلام فرمودند: 💎قناعت موجب آسایش است. 🔅الْقُنُوعُ رَاحَةُ الْأَبْدَانِ. 📚بحارالانوار ، ج ٧٥، ص ١٢٨ @rooshanfekr
🌟امام صادق عليه‌السلام:🌴🌴🌴 💎 عَلَيْكُمْ بِإِتْيَانِ الْمَسَاجِدِ فَإِنَّهَا بُيُوتُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ مَنْ أَتَاهَا مُتَطَهِّراً طَهَّرَهُ اللَّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ كُتِبَ‏ مِنْ‏ زُوَّارِهِ‏ فَأَكْثِرُوا فِيهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ الدُّعَاءِ وَ صَلُّوا مِنَ الْمَسَاجِدِ فِي بِقَاعٍ مُخْتَلِفَةٍ فَإِنَّ كُلَّ بُقْعَةٍ تَشْهَدُ لِلْمُصَلِّي عَلَيْهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ. 🕊✨🕊✨🕊 🌱🌿🌱مسجد بروید. ☘🌾☘مسجد خانة خداوند در زمين است. ☘🌿☘ آنکه پاکيزه به مسجد رود خداوند گناهانش را پاک مي‌کند 🌱🌿🌱و او را از زائران خود مي‌نويسد. 🌿🥀🌿 در مسجد زياد نماز بخوانيد و زياد دعا کنيد. 🌿☘🌿 در مکانهاي مختلف مسجد نماز بخوانيد. 🌱☘🌱چون در قيامت هر مکاني براي آنکه در آن نماز خوانده شهادت مي‌دهد. ✨❄️✨❄️✨ بحار الأنوار (ط - بيروت) ، ج‏80 ، 384 @rooshanfekr
🌟پیامبر(ص): 💎یا اباذر: الحق ثقیل مرّ و الباطل خفیف حلو و رب شهوة ساعة تورث حزناً طویلاً. 💎ای ابوذر: حق سنگین و تلخ است و باطل سبک و شیرین است و چه بسا هوسرانی یک ساعت (در دنیا)، باعث حزن و غم طولانی (در آخرت) می گردد (و چه بسا در دنیا هم) 📚حِکم و مواعظ سودمند @rooshanfekr
شب تاسوعا گر نخیزی تو زجا ، کار ِحسین سخت تر است       نگران حرمم ، آبرویم در خطر است               قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:       بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است               داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی       بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است               دست از جنگ کشیدند و به من میخندند       تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است               نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی       چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است               پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن       که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است               علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس ، بگو       مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است               به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند       قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است               اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد       گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است               تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم       دستت افتاده ز تن ، فرق تو شق القمر است               وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار       که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است               سعيد خرازی این پهلوان با وفا آخر زمین خورد قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد از شرم  روی مادرِ اصغر زمین خورد هرگز نمی فهمم چنین مرد رشیدی با آن همه هیبت چرا با سر زمین خورد افتاد پای فاطمه از روی مرکب انگار در محراب خود حیدر زمین خورد افتادن بی دست بد دردیست والله لشکر که دید او از همه بدتر زمین خورد بر غیرتش برخورد زینب را ببیند از فکر این طفلانِ بی معجر زمین خورد وقتی زمین افتاد آن جا خوب فهمید که حضرت زهرا چگونه بر زمین خورد وقتی علمدارِ حرم از اسب افتاد دیدند بین خیمه یک خواهر زمین خورد صد مرتبه از نیزه ها افتاد عباس هر دفعه که افتاد یک دختر زمین خورد چون قصۀ دستان او فهمید مادر می گفت که چشمش زدند آخر زمین خورد مهدی نظری @rooshanfekr
🏴همسر و فرزندان حضرت عباس حضرت عباس(ع) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی ع بود. لبابه از حضرت ابوالفضل ع پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد. لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. پس از ازادی اسرا او به مدینه برگشت. لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت. خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما اوهم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد. گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس ع نزد امام سجاد ع می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد. هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم‌ حضرت ابوالفضل العباس(ع) صلواتی بر محمد و آل محمد. یاعلی 📚 سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸ @rooshanfekr
🌟علامه طباطبایی از قول استادش آقای قاضی: 💎«تمام فیوضات به دست امام حسین (عليه‌السلام) می‌باشد و پیشکارش(حضرت) ابوالفضل(عليه‌السلام) است» . @rooshanfekr
💠 حضرت اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام💠 🏴 حضرت اباالفضل علیه‌السّلام چهره‌ی بسیار درخشانی در جنگ‌ها بودند. در جنگ صفّین همه دیدند نوجوانی نقاب بر چهره کشیده، به میدان آمده است و «هَلْ مِنْ مُبارِزٍ؟» می‌طلبد. معاویه به اِبنِ‌شَعثاء گفت: برو به جنگ او و او را بکش. ▪️ابنِ‌شَعثاء در رزمندگی خیلی قهرمان بود. گفت: مرا به جنگ یک نوجوان می‌فرستی؟ اهل شام می‌گویند اِبنِ‌شَعثاء به اندازه‌ی هزار رزمنده قدرت دارد. دون شأن من است بروم با این نوجوان بجنگم. یکی از پسرانم را می‌فرستم تا او را بکشد. ▪️هفت پسر داشت. پسر اوّل را فرستاد؛ کشته شد. پسر دوّم؛ کشته شد. پسر سوّم؛ کشته شد. هفت پسر اِبنِ‌شَعثاء کشته شدند. اِبنِ‌شَعثاء به شدّت غضبناک شد. کینه به دل گرفت و گفت: می‌روم و این نوجوان را از پا در می‌آورم. به میدان آمد؛ ولی این نوجوان نقاب بر چهره با یک ضربت اِبنِ‌شَعثاء را از وسط دو نیم کرد و سپس به لشکر امیرالمؤمنین علیه‌السّلام برگشت. حتّیٰ لشکریان امیرالمؤمنین علیه‌السّلام حیرت زده بودند. این نوجوان کیست که با این همه دلیری و قدرتمندی جنگید؟ ▪️وقتی حضرت اباالفضل علیه‌السّلام داخل سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السّلام آمدند و نقاب را از چهره برداشتند، سپاه دیدند نوجوان هفده ساله‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السّلام ، ابوالفضل العبّاس علیه‌السّلام است. ▪️لذا در جریان عاشورا هم سپاه عمرسعد به شدّت نگران حضور اباالفضل العبّاس بودند و سعی کردند ایشان را از سپاه امام حسین علیه‌السّلام جدا کنند. ▪️شمر به بهانه‌ی اینکه با مادر حضرت اباالفضل علیه‌السّلام هم قبیله است، امان نامه برای حضرت آورد تا به آن بهانه، چهار برادر را از امام حسین علیه‌السّلام جدا کند و مهم‌تر از سه تای دیگر، خودِ حضرت اَباالفضل علیه‌السّلام بودند. حضرت اباالفضل علیه‌السّلام به قدری شهامت داشتند که لشکر عمر سعد می‌دانستند با بودن ایشان کار خیلی بر آنها دشوار است. ▪️واقعه‌ی دسترسی به آب، در کربلا فوق‌العاده است. لااقل چهار هزار رزمنده‌ی مسلّح راه را برای دسترسی به شَریعه‌ی فرات بسته بودند و اباالفضل العّباس علیه‌السّلام لحظه‌های آخر، وقتی همه شهید شده بودند، خدمت برادر آمدند و عرضه داشتند: «يَا ابْنَ رَسولِ اللِه بِاَبِي اَنْتَ وَ امِّی» پدر و مادرم به فدایت. به سینه‌ی من فشار می‌آید و تحمّل ندارد. اجازه دهید من هم به میدان بروم. ▪️حضرت فرمودند: اباالفضل، اجازه‌ی میدان رفتن به تو نمی‌دهم؛ امّا اگر خیلی اصرار داری، برو و مقداری آب برای بچّه‌های خیام بیاور. این بار اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام یک تنه رفتند. یکبار با پنجاه نفر حمله کردند، چندین هزار نفر را کنار زدند و برای خیمه‌گاه آب آوردند؛ امّا اینبار کسی نمانده بود، فقط اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام بودند و بس. مشک را به دوش انداختند و یک تنه چند هزار نفر را پراکنده کردند. اقلاً صد نفر را به دَرَک فرستادند و به داخل شریعه‌ی فرات رفتند. مَشک را از آب پر کردند و برگشتند. این جلوه‌هایی از شهامت حضرت اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام است. 🏴 در مواسات انسان چه بگوید؟! با برادر خود چه کردند! هر چه داشتند، هستی خود را در طَبَق اخلاص نهادند و در حقّ برادر ایثار کردند. همان وقت که در شریعه‌ی فرات رفتند و مشک را از آب پر کردند، دستها را پر از آب کردند و جلو آوردند. نگاه خیره‌ای به آب انداختند، بعد عبارت مَقتَل این است: «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحسَيْنِ علیه‌السّلام» یاد لب‌های خشکیده‌ی اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام افتادند و آب را روی آب ریختند. 🏴 حضرت اباالفضل علیه‌السّلام ادب فوق‌العاده‌ای نسبت به اباعبدالله علیه‌السّلام داشتند. هرگز در محضر امام حسین ننشستند. حضرت را جز یا اباعبدالله و یَابن رسول الله صدا نمی‌زدند. فقط یکبار حضرت را برادر خواندند؛ آن هم در آخرین لحظه بود که ندا دادند: «يا اَخِی اَدْرِکْ اَخاکَ»؛ برادر! برادرت را دریاب. ▪️بعضی از اهل مَقاتِل نقل می‌کنند: علّت اینکه حضرت در لحظه‌ی آخر به خود اجازه دادند امام حسین را برادر خطاب کنند، این بود که فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها را مشاهده کردند که فرمودند: «وَلَدِی عَبّاس» پسرم عبّاس! وقتی دیدند حضرت فاطمه سلام الله علیها ایشان را فرزند خود خواندند، جرأت کردند به اباعبدالله علیه‌السّلام بگویند: برادرم ... ▫️استاد مهدی طیّب▫️ @rooshanfekr
🌟حضرت امام صادق عليه‌السّلام : 💎هر كس كه در أمر دينت به تو نفعى نمى‌رساند، به او أهميّتى نده و در همنشينى و مصاحبت با او رغبت ننما؛ زيرا هر آنچه غير از خداوند تبارك ‌و تعالى است نابود است و عاقبتى وخيم دارد. 📚بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۱۹۱، ح ۵.🌷 @rooshanfekr
💠 حضرت اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام💠 🏴 حضرت اباالفضل علیه‌السّلام چهره‌ی بسیار درخشانی در جنگ‌ها بودند. در جنگ صفّین همه دیدند نوجوانی نقاب بر چهره کشیده، به میدان آمده است و «هَلْ مِنْ مُبارِزٍ؟» می‌طلبد. معاویه به اِبنِ‌شَعثاء گفت: برو به جنگ او و او را بکش. ▪️ابنِ‌شَعثاء در رزمندگی خیلی قهرمان بود. گفت: مرا به جنگ یک نوجوان می‌فرستی؟ اهل شام می‌گویند اِبنِ‌شَعثاء به اندازه‌ی هزار رزمنده قدرت دارد. دون شأن من است بروم با این نوجوان بجنگم. یکی از پسرانم را می‌فرستم تا او را بکشد. ▪️هفت پسر داشت. پسر اوّل را فرستاد؛ کشته شد. پسر دوّم؛ کشته شد. پسر سوّم؛ کشته شد. هفت پسر اِبنِ‌شَعثاء کشته شدند. اِبنِ‌شَعثاء به شدّت غضبناک شد. کینه به دل گرفت و گفت: می‌روم و این نوجوان را از پا در می‌آورم. به میدان آمد؛ ولی این نوجوان نقاب بر چهره با یک ضربت اِبنِ‌شَعثاء را از وسط دو نیم کرد و سپس به لشکر امیرالمؤمنین علیه‌السّلام برگشت. حتّیٰ لشکریان امیرالمؤمنین علیه‌السّلام حیرت زده بودند. این نوجوان کیست که با این همه دلیری و قدرتمندی جنگید؟ ▪️وقتی حضرت اباالفضل علیه‌السّلام داخل سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السّلام آمدند و نقاب را از چهره برداشتند، سپاه دیدند نوجوان هفده ساله‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السّلام ، ابوالفضل العبّاس علیه‌السّلام است. ▪️لذا در جریان عاشورا هم سپاه عمرسعد به شدّت نگران حضور اباالفضل العبّاس بودند و سعی کردند ایشان را از سپاه امام حسین علیه‌السّلام جدا کنند. ▪️شمر به بهانه‌ی اینکه با مادر حضرت اباالفضل علیه‌السّلام هم قبیله است، امان نامه برای حضرت آورد تا به آن بهانه، چهار برادر را از امام حسین علیه‌السّلام جدا کند و مهم‌تر از سه تای دیگر، خودِ حضرت اَباالفضل علیه‌السّلام بودند. حضرت اباالفضل علیه‌السّلام به قدری شهامت داشتند که لشکر عمر سعد می‌دانستند با بودن ایشان کار خیلی بر آنها دشوار است. ▪️واقعه‌ی دسترسی به آب، در کربلا فوق‌العاده است. لااقل چهار هزار رزمنده‌ی مسلّح راه را برای دسترسی به شَریعه‌ی فرات بسته بودند و اباالفضل العّباس علیه‌السّلام لحظه‌های آخر، وقتی همه شهید شده بودند، خدمت برادر آمدند و عرضه داشتند: «يَا ابْنَ رَسولِ اللِه بِاَبِي اَنْتَ وَ امِّی» پدر و مادرم به فدایت. به سینه‌ی من فشار می‌آید و تحمّل ندارد. اجازه دهید من هم به میدان بروم. ▪️حضرت فرمودند: اباالفضل، اجازه‌ی میدان رفتن به تو نمی‌دهم؛ امّا اگر خیلی اصرار داری، برو و مقداری آب برای بچّه‌های خیام بیاور. این بار اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام یک تنه رفتند. یکبار با پنجاه نفر حمله کردند، چندین هزار نفر را کنار زدند و برای خیمه‌گاه آب آوردند؛ امّا اینبار کسی نمانده بود، فقط اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام بودند و بس. مشک را به دوش انداختند و یک تنه چند هزار نفر را پراکنده کردند. اقلاً صد نفر را به دَرَک فرستادند و به داخل شریعه‌ی فرات رفتند. مَشک را از آب پر کردند و برگشتند. این جلوه‌هایی از شهامت حضرت اباالفضل العبّاس علیه‌السّلام است. 🏴 در مواسات انسان چه بگوید؟! با برادر خود چه کردند! هر چه داشتند، هستی خود را در طَبَق اخلاص نهادند و در حقّ برادر ایثار کردند. همان وقت که در شریعه‌ی فرات رفتند و مشک را از آب پر کردند، دستها را پر از آب کردند و جلو آوردند. نگاه خیره‌ای به آب انداختند، بعد عبارت مَقتَل این است: «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحسَيْنِ علیه‌السّلام» یاد لب‌های خشکیده‌ی اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام افتادند و آب را روی آب ریختند. 🏴 حضرت اباالفضل علیه‌السّلام ادب فوق‌العاده‌ای نسبت به اباعبدالله علیه‌السّلام داشتند. هرگز در محضر امام حسین ننشستند. حضرت را جز یا اباعبدالله و یَابن رسول الله صدا نمی‌زدند. فقط یکبار حضرت را برادر خواندند؛ آن هم در آخرین لحظه بود که ندا دادند: «يا اَخِی اَدْرِکْ اَخاکَ»؛ برادر! برادرت را دریاب. ▪️بعضی از اهل مَقاتِل نقل می‌کنند: علّت اینکه حضرت در لحظه‌ی آخر به خود اجازه دادند امام حسین را برادر خطاب کنند، این بود که فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها را مشاهده کردند که فرمودند: «وَلَدِی عَبّاس» پسرم عبّاس! وقتی دیدند حضرت فاطمه سلام الله علیها ایشان را فرزند خود خواندند، جرأت کردند به اباعبدالله علیه‌السّلام بگویند: برادرم ... ▫️استاد مهدی طیّب▫️ @rooshanfekr
🌟حضرت امام صادق عليه‌السّلام : 💎هر كس كه در أمر دينت به تو نفعى نمى‌رساند، به او أهميّتى نده و در همنشينى و مصاحبت با او رغبت ننما؛ زيرا هر آنچه غير از خداوند تبارك ‌و تعالى است نابود است و عاقبتى وخيم دارد. 📚بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۱۹۱، ح ۵.🌷 @rooshanfekr
شهید مرتضی آوینی: در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه خون توست و انتظار می كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی ... و فراتر از زمان و مكان ، خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی... @rooshanfekr
🍃شعری از حافظ علیه الرحمه درباره حضرت علی اکبر علیه السلام🍃 در آخرین سالى که مرحوم دُرّى در قید حیات بود، یک شب از دهه محرّم (شب هشتم یا نهم) جوانى از ایشان قبل از منبر سوال میکند که مراد از این شعر چیست❓ 💠مرید پیر مغانم ز من مرنج اى شیخ 💠چرا که وعده تو کردىّ و او بجا آورد 🔅(دیوان حافظ) 📢مرحوم درّى میگوید: جواب این سوال را در بالاى منبر میدهم تا براى همه قابل استفاده باشد. 🍃🍃ایشان در فراز منبر از قضیّه نهى حضرت آدم از خوردن گندم،و اینکه امیرالمومنین علیه السلام در تمام مدّت عمر ابداً نان گندم نخورد و از نان جو سیر نشد میگوید و سپس میگوید: 🔰مراد از (شیخ) در این بیت، حضرت آدم است‏ که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولى به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچى نمود و گندم را تناول کرد. 🔰ومراد از (پیر مغان) حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام است که در تمام مدّت عمر نان گندم نخورد، و وعده نخوردن از درخت گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید. 🔺این مجموع تفسیر این بیت بود که وى بر سر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد. ⚫️قبل از پایان سال، مرحوم درّى فوت میکند ☘☘درست در سال بعد در دهه محرّم در همان شبى که این جوان سوال را از مرحوم درّى میکند، وى را در خواب می ‏بیند که مرحوم درّى به نزد او آمد و گفت: 🌟اى جوان! تو در سال قبل در چنین شبى از من معنى این بیت را پرسیدى و من آنطور پاسخ گفتم. 🌞امّا چون بدین عالم آمده‏ ام، معنى آن، طور دیگرى براى من منکشف شده است: ✅👈مراد از (شیخ) حضرت إبراهیم علیه السّلام است، و مراد از (پیر مغان) حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام؛ ✅👈و مراد از (وعده)، ذبح فرزند است که حضرت إبراهیم به آن امر خداوند وعده را وفا کرد، امّا حقیقت وفا را حضرت أبا عبد الله الحسین علیه السّلام در کربلا به ذبح فرزندش 💠حضرت علىّ أکبر علیه السّلام💠 انجام داد. فرداى آن شب، این جوان در آن مجلس که همه ساله مرحوم درّى می آمد می آید و این خواب خود را بیان میکند 📝نوشته عارف کامل مرحوم علامه حسینی طهرانی 📚کتاب شریف روح مجرد صفحه ۴۸۲ @rooshanfekr
💠داستان مقبل کاشانی💠 مقبل کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده . هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته . یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا . در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن .یک عده از افراد بر میگردن کاشان . یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری . از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده . دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت … با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه . همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه …. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد ، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن . مقبل میگه :با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند مقبل میگه : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود . حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش: کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد فریاد العطش ز بیابان کربلا - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . محتشم ادامه داد: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده . محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله: این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند .و ملکی این شعر محتشم را میخواند: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد . پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند . مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است . شروع کردم به خواندن اشعارم: نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت هوا زجور مخالف چو
قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود . ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد : ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود برند . @rooshanfekr
شمر که بود؟؟ با زندگی عجیب شمر آشنا شوید شمر بن ذی الجوشن از فرماندهان سپاه امیرالمؤمنین‌علی علیه السلام در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت شمر شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. اهل نماز و نافله بود یک نماز قضا شده نداشت چه خصوصیاتی باعث شکل گیری شخصیت های منفی می شود؟ 1.اولین خصوصیت شمر این بود   که می‌گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد.  شمر عبدالبطن یعنی اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.   ۲.حسادت بیش ازحد داشت مخصوصا به عمر سعد و در واقعه ی کربلا هم برای همین حضور یافت. ۳.حب دنیا داشت. ۴‌.بسیار بد دهن و بی ادب بود ۵. زبان تند و گزنده ای داشت و نیش زبان می زدو مسخره می کرد. در کربلا وقتی امام حسین علیه السلام پشت خیمه را آتش روشن کردند تا دشمن نیاید؛ شمر با زبان کنایه به امام فرمود به پیشواز جهنم می روی حسین؟ عزیزان مراقب اخلاق خود باشیم واقع بینانه به خود و اخلاق مان فکر کنیم.... در کنار عبادت باید تفکر کرد و بصیرت داشت. در تزکیه نفس و مهار نفس اماره و خوش خلقی، و خودسازی خود تلاش کنیم. ❌مبادا ما هم تیغ بر امام زمان خود بکشیم.؟؟ 🌷اندکی تامل و تفکر تعجیل در ظهور امام عصر عج صلوات... @rooshanfekr
🌀 تفاوت نگاه‌های حماسی و احساسی به عاشورا 📝 بخش نخست 1⃣ اینکه مردم از کربلا چه درسی بگیرند و بر سر کدام مظلومیت اشک بریزند، به تبیین علمای دین برمی‌گردد. همانطور که روایات بسیاری بر اجر اشک و عزاداری و زیارت ائمه (ع) به ویژه سیدالشهداء (ع) دلالت دارند، روایات بسیاری هم شرط قبولی تمام اعمال از جمله زیارت را، تقوا داشتن، اجتناب از محارم و انجام فرائض می‌دانند. وظیفه عالم دینی بیان هر دو دسته است. هرکدام که گفته نشود یا کمرنگ بیان شود، باعث انحراف در دین است. گاهی آنقدر از ثواب اشک برای مخاطب گفته می‌شود که مستمع بعد از روضه جری بر گناه می‌شود! این تلقی مخاطب، یعنی انحراف از مکتب ولایت سیدالشهداء (علیه‌السلام). لذا اینکه هر ساله عاشورا تکرار می‌شود؛ ولی مخاطب نسبت به قبل محرم، رشد چشمگیری ندارد، ریشه‌اش در تبیین غیرعالمانه از عاشوراست. 2⃣ مجلس ذکر اهل بیت، بیش از آنکه بر پایه ذکر مصیبت ایشان باشد، باید بر پایه تبیین صحیح ولایت حضرات، مطالبات و خواسته‌های ایشان از شیعیان باشد. مجلس ذکر اهل بیت، باید مجلس توحید و تقرب به خداوند باشد، نه مجلسی که معاذالله بوی اباحه‌گری و غلو بدهد. مجلس ذکر اهل بیت، باید مجلسی باشد که مستمع آن به عمق معرفت اباعبدالله برسد، نه اینکه صرفا آه و اشک و زدن سینه باشد. سینه‌زن حسین، وقتی از مجلس بیرون می‌رود، باید احساس کند شوق برای بندگی و اطاعت در او دوچندان شده است. 3⃣ عاشورا، تنها یک نبرد نیست، بلکه نوعی سبک زندگی است که هدفش اوج رضایت و تقرب الهی است. اگر از عاشورا گفته شود ولی از چگونگی کسب رضایت الهی در تمام عرصه‌های زندگی چیزی گفته نشود، کربلا ناقص تبیین شده است. اینکه نتیجه این اشک و عزاداری چه شود و چه تأثیری بر ایمان و رفتار مردم بگذارد، به تحلیل و نگاه مداح و منبری برمی‌گردد؛ چون مردم، کربلا را از دید واعظ و روضه‌خوان می‌بینند. در نتیجه هرچه ایشان کربلا را عمیق فهمیده باشند، باعث رشد بینش مردم می‌شوند.
🔴امام صادق(ع) فرمودند: ✍ ريشه همه غم ها و اشتباهات آدميزاد عشق كاذب و دلبستگی و علاقه به زيباييهايی های زودگذر فانی و شهوانی دنيا است. 📚اصول کافی، ج ۲،ص۳۱۵ @rooshanfekr