#همنشینی_با_شهدا
🔸 با مسائل فانی و زود گذر دنیا همدیگر را آزار ندهید.
🔹 دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
🔸 در برابر مشکلات صبر داشته باشید.
توسل را فراموش نکنید.
🔹 هموطنان ، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد....
🥀 وصیت نامه شهیدمحمدرضا حقیقی
#همنشینی_با_شهدا
💢 اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهش میکردن.
🔸یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…
🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
🔻جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهش کردیم!
🔹وصیت نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
💠 بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام 🌹امام زمان (عج) حرف میزدم.
آقا خودش گفت: تو🌷 شهید میشی...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#همنشینی_با_شهدا
💢 جلال از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند :
🔸 "بین شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هست و به زودی از میان شما میرود."
🔹بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش، آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشکهایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال میافتاد .
🔸فرمودند: امام زمان (عج) از من یک سرباز میخواستند. من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است...
🌹شهید جلال افشار🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#همنشینی_با_شهدا
✅ بهخاطر نمازهای اول وقتم، اینجا هم فرماندهام!
🔸جادههای کردستان آنقدر ناامن بود که وقتی میخواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را میگرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمیکردی؛
🔹 اما زین الدین که همراهت بود، موقع اذان، باید میایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت.
🔸 بعد از شهادتش، یکی از بچهها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت میکرده. یک عده هم همراهش بودهاند.
🔹 گفته بود «تو اینجا چی کار میکنی؟» جواب داده بوده «بهخاطر نمازهای اول وقتم، اینجا هم فرماندهام.»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#همنشینی_با_شهدا
💢وقتی از سفر ڪربلا برگشت
مادر پرسیده بود چہ چیزی از امام حسین خواستی؟
🔶 مجید گفتہ بود: یڪ نگاه بہ گنبد حضرتــــ ابالفضل کردم و یہ نگاه بہ گنبد امام حسین و گفتم آدمــم ڪنید
🔷 سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریہ به ڪلــی متحول شد.
🔸همیشہ در حال دعا🤲 و گریه😭 بود، نمازهایش را سر وقتــــ می خواند
🔹خودش همیشہ میگفتـــ نمیدانم چہ اتفاقی برام افتاده ڪہ اینطور عوض شده ام و دوستـــ دارم همیشه دعا بخوانم و گریہ😭 ڪنم و همیشہ در حال عبادتــــ📿 باشم.
🔸 در این مدتی ڪه دچار تحول روحی و معنوے شده بود همیشــــہ زمزمـہ لبش "پناه حرم،ڪجا میروے برادرم" بود.🥀
❇️ راوے خواهر مجید قربانخانی
#همنشینی_با_شهدا
💠 اگر میخواهی محبوبِ خدا شوی،
🔶گمنام باش،
🔷 کار کن برای خدا،
✳️ نه برای معروفیت...
🥀 شهید علی تجلایی
#همنشینی_با_شهدا
🔸 با مسائل فانی و زود گذر دنیا همدیگر را آزار ندهید.
🔹 دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
🔸 در برابر مشکلات صبر داشته باشید.
توسل را فراموش نکنید.
🔹 هموطنان ، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد....
🥀 وصیت نامه شهیدمحمدرضا حقیقی
@rooshanfekr
#همنشینی_با_شهدا
💢 اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهش میکردن.
🔸یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…
🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
🔻جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهش کردیم!
🔹وصیت نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
💠 بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام 🌹امام زمان (عج) حرف میزدم.
آقا خودش گفت: تو🌷 شهید میشی...
@rooshanfekr
#همنشینی_با_شهدا
💢 جلال از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند :
🔸 "بین شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هست و به زودی از میان شما میرود."
🔹بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش، آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشکهایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال میافتاد .
🔸فرمودند: امام زمان (عج) از من یک سرباز میخواستند. من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است...
🌹شهید جلال افشار🌹
@rooshanfekr
#همنشینی_با_شهدا
🔸 با مسائل فانی و زود گذر دنیا همدیگر را آزار ندهید.
🔹 دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
🔸 در برابر مشکلات صبر داشته باشید.
توسل را فراموش نکنید.
🔹 هموطنان ، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد....
🥀 وصیت نامه شهیدمحمدرضا حقیقی
@rooshanfekr
#همنشینی_با_شهدا
💢 اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
زمان جنگ توی محل ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخرهش میکردن.
🔸یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“.
🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“!
ما هم خندیدیم ومسخرهش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…
🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن.
🔻جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرهش کردیم!
🔹وصیت نامهش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود:
💠 بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدن!
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخرهم کردن!
یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام 🌹امام زمان (عج) حرف میزدم.
آقا خودش گفت: تو🌷 شهید میشی...
@rooshanfekr