من حیدریم شیعه ی مولا (علی) ......:
متنی بی نهایت زیبا (منتسب به پروفسور سمیعی)
من درایران چیزهای عجیبی دیدم ....!
اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد......!
از رز هلندی هم خبری نیست.....!
اینجا دوست داشتن یعنی کلاس گذاشتن برای همدیگر...!
مهربانی ات را می گذارند به حساب آویزان بودنت ..!
من در ایران نتوانستم به کسی بفهمانم دوست داشتن را به حساب چیز دیگری مگذار ...!
ایرانیان جوانی نمی کنند پیر مرد و پیرزن های کم سن وسال بسیار دارند..!
ایرانیان عشق را با ماشین و لباس خوب انتخاب می کنند نه با نیت خوب !
ایران را دوست دارم،
امــــــــا ...
اینجا ادم همیشه دلگیر است
هنوز... درهمین نزدیكی ما !!!
مردى گوسفند میکشد و خونش را به ماشین چند صد میلیونى اش میمالد !
پسری پشت ماشینش مینویسد: بیمه قمر بنی هاشم; اما مثل یابو میراند!
هنوز برای ازدواج استخاره میکنند نه تحقیق!!!
هنوز مردم چشم دیدن بوسه عشق را ندارند درحالیكه برای دیدن صحنه اعدام باشوق حاضر میشوند!
درحالیكه تنها نان آور همسایه، بعلت بیماری و بی پولی درحال مرگ است ، فرسنگها مسیر را جهت زیارت خدایی میروند كه خودش گفته از رگ گردنتان به شما نزدیكترم…
زبانشان پر است از جملات زیبا اما عملشان سرشار از زشتی و ناپاکی است!
آری این است بلای تعصب کور کورانه جاهلی!
بیاد دیالوگی ماندگار از سریال امامعلی (ع) افتادم:
"معاویه: قویتر از ذوالفقار علی سراغ داری؟
عمروعاص: آری، جهل مردم...!"
@rooshanfekr
🔔 #تلنگرانه
🌸امــیدوار باش
🌊آب هـرچـند آلوده شـده باشد حتی لجـن
هم شده باشد اگر به دریا برگردد صاف
و زلال و پاڪ مےشود!!
🌷یادت باشـد #خـــدا دریای رحـــمت
است و ما چون آب آلوده اگر به آغوش رحــمت او باز گردیم ڪار تمام است و
پاڪِ پاڪ مےشویم.
بهبندگانمبگومنآمرزندهومهربانم
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
📖 ســـوره حــجر ۴۹
@rooshanfekr
یک روز می افتد ؛
آن اتفاق خوب را می گویم ...
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛
هر لحظه ، هر روز ، ...
یا صاحب الزمان دستمونو بگیر🖐🏻
@rooshanfekr 🌺
هدایت شده از 💖 قرآن و اهل بیت 💖
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌹✨🌹
🎬کلیپ زیبا از لحظه ورود به حرم مطهر امام حسین (ع) از زاویه های مختلف ❤️
هدیه به عاشقان حسینی
التماس دعا🙏
کربلا رفته تجدید دیدار😍
کربلا نرفته ها بزودی نصیبتون😔
https://eitaa.com/qoranvaahle
هدایت شده از 💖 قرآن و اهل بیت 💖
سجده کمال انسان و نهایت خضوع در برابر خداوند متعال است، در این هنگام است که انسان خود را نمی بیند و تمام عظمت و بزرگی را از خداوند می داندلذا این حالت، بهترین حالت برای بنده است، خصوصاً هنگامی که توأم با ذکر و شکرگزاری لفظی و قلبی باشد
هدایت شده از کانال رسمی استاد مسعود عالی
در مسیر بندگی 757
به دوزخ برد مرد را خوی زشت
که اخلاق نیک آمدهست از بهشت
امام صادق عليه السلام فرمودند:
إنَّ صَاحِبَ الخُلُقِ الحَسَنِ لَهُ مِثلُ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ.
آن که اخلاق نیکو دارد، او را پاداش انسان روزه دار شب زنده دار است.
کافی(ط-الاسلامیه) جلد 2، صفحه 100
(شاعر: سعدی)
@Ostad_aali
هدایت شده از کانال رسمی استاد مسعود عالی
بزرگی.mp3
2.92M
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
✍🏻ادامه #سوره_مائده_آیه_100
☘قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«100»☘
🍃(به مردم)بگو:پلید و پاک،یکسان نیست،گرچه عدد ناپاکان تو را به تعجّب وادارد.پس ای صاحبان خرد! از خدا پروا کنید،باشد که شما رستگار شوید.🌼🍃
💠نکته ها💠
* طیّب و خبیث، شامل هر نوع پاکی و پلیدی در انسان ها،اموال،درآمدها،غذاها و اشیای گوناگون می شود.🌼🍃
💠پیام ها💠
1-ملاک در ارزش ها،حقّ وباطل است،نه کثرت و قلّت. «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ الْخَبِیثِ»🌼🍃
2-«اکثریّت»و فراوانی،فریب دهنده است،مواظب باشیم. «أَعْجَبَکَ» (اکثریّت،نه نشانه ی حقّانیّت است و نه نشانه ی برتری)🌼🍃
3-منطقِ«خواهی نشوی رسوا،همرنگ جماعت شو»قرآنی نیست. «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ الْخَبِیثِ»🌼🍃
4-بی تقوایی،نشانه ی بی خردی است. «فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ»🌼🍃
5-شناخت پاک از ناپاک و تقوا داشتن وتسلیم موج و هیاهوی جمعیّت نشدن، تنها کار خردمندان است. «فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ»🌼🍃
6-رستگاری علاوه بر عقل و خرد،به تقوای الهی نیاز دارد. «فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»🌼🍃
💠 @rooshanfekr
توبه_نصوح🌺🌺
🔶 نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
🔷 روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
🔶 وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
🔷 وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
🔶 ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
🔷 و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
🔶 چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
🔷 هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
🔶 در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست?
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
🔷 روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
🔶 رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
🔷 همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
🔶 با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
🔷 بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
🔶 نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
🔷 روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
🕊 آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد.
⚪️ به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند.