『•📚🌼』
#رنج_مقدس
#قسمت_نهم
سعید کولهاش را برمیدارد:
– آقای باخیال امتحان اون وقت امروز برای چی اومدن منزل؟
مسعود گلویش را صاف میکند:
– تو کار برادر بزرگتر از خودت دخالت نکن، صد دفعه.
با خنده میگویم:
– به قد و قواره دیگه!
لیوان را میگیرد و بقیه آب را سر میکشد و میگوید:
– بزرگی به قد است نه به عقل، نه به سن. خداوکیلی من پنج سانت از علی بلندترم. خُب اشتباه میکنید باید با قد بسنجید. الآن توی قرن بیستویک، آدمها با چشمشون و جسمشون زندگی میکنند. عقل کیلویی چنده؟ برای اینکه بگن ما متفاوتیم، کفش میپوشن پاشنهش اینهوا…
بلند میشود و همزمان ادای راه رفتن با کفشهای پاشنهبلند را درمیآورد:
– کلی درد و مرض میگیرند که همینو بگن دیگه: بزرگی به قد است و به زیبایی.
سعید که تیشرت و شلوار آبیاش را پوشیده، تکیه به در اتاق میدهد و میگوید:
– آقای سخنران و تئاتریست، پاشو… پاشو یه چایی بریز بخوریم، بدو.
مسعود با دست دو طرف موهایش را شانه میزند:
– ادامه داره برادر من! تازه این موهای نازنین را رنگ میکنند و نصف از جلو، نصف از پشت، نصف از بغل چپ و نصف از بغل راست بیرون میذارند که چی؟
سعید راه میافتد سمت آشپزخانه:
– کم اذیت کن، بذار برسی بعد. مسعود کولهاش را برمیدارد.
– آقای اندیشمند! احیاناً همه حرفها به ما خانمها رسید دیگه! شما پسرا پاک پاک!
دم در اتاقشان مکثی میکند و سر میچرخاند سمت من:
– نه به جان عزیز من که تویی! ما هم مثل شما، شک نکن! بزرگیمون ملاکش عوض شده، اما الآن از ترس سعید که با اون فنجون دستش سمت من نشونه رفته، این بحث علمیِ عقل بهتر است یا قد و وزن و ماشین لوکس و موی رنگی و… تق…
هول میکنم و به سرعت سر میچرخانم سمت سعید. فنجان را نشان میدهد و میخندد:
– نترس فنجون رو ننداختم. من هنوزم اعتقاد دارم که عقل ارجحیت داره. خیالت راحت.
دوباره این دو تا آمدند تا سکوت خانه پا پس بکشد. مسعود با شیطنتهای همیشگی و ناتمامش و سعید با مهربانیهایش. دو برادر دوقلوی غیر همسان که نه چهرههایشان شبیه هم است و نه ادا و آدابشان.
مسعود با آن قد دیلاق و چهره سبزه پر نمکش. اگر مادر بود حتماً چشمغره میرفت که:
– واا. بگو ماشاءالله، بچهام قد رشید داره.
و دست میبرد بین موهای مشکیاش و سر آخر صورتش را هم میبوسید.
این پنجسانت بلندتریاش از علی شده مُهر رشادت. هر چند دو سانت آن به خاطر موهایش است که رو به بالا شانه میکند. چشم و ابروی مشکیاش به صورت سبزهاش حالت شیرینی میدهد، ولی تا جا دارد حاضرجواب است. چنان شر و شوری به خانه میدهد که آجرها هم برای استراحت التماسش میکنند. شاید همین روحیهاش هم باعث میشود که خبط و خطاهای ریز و درشتش، گاه مادر را مضطر میکند و پدر را در سکوت فرو میبرد و علی را به تلاش میاندازد. خدا را شکر، معماری قبول شد؛ رشتهای که تمام انرژیاش را میگیرد و خستهاش میکند.
بر عکس سعید با آن صورت سفید و موهای قهوهای موجدار و ریشهایی که خیلی خواستنیاش میکند. دختر سوم مادر حساب میشود و مادر دوم مسعود. همیشه فکر میکنم اگر سعید نباشد، این مسعود را هیچکس نمیتواند ترجمه و تحمل کند. به نظرم سعید با آن نگاههای عمیق و سکوتهای متفکرانهاش باید فلسفه میخواند. هرچند که خودش معتقد است میخواهد طرحی نو دراندازد. عاشق خانههای قدیمی است؛ مخصوصاً خانهمان در طالقان. قرار شده زن که گرفت به جای آپارتمان بروند در خانهای کاهگلی که اتاقهای دوری و طاق ضربی و تاقچههای پهن تو رفته دارد، زندگی کنند. درهای اتاقش چوبی باشد و شیشهها هم، رنگیِ لوزیلوزی. وسط حیاط یک حوض و دور تا دورش باغچه باشد. خودش کنار نقشهکشیهایش، مرغ و خروس و گاو و گوسفند را جمعوجور کند و زنش هم به جای موبایل بازی و فیلم دیدن گلیم ببافد، نان بپزد و مربا درست کند. مسعود و علی هم دارند با سعید طرح شهرک کاهگلی را میریزند. از تصور دفتر مهندسی شراکتی سه برادر و شهرکی که قرار است جدای از همه شهرها با معماری سنتی بسازند، لذت میبرم.قرار است خانهای هم به من بدهند که وسطش حوض بزرگ فیروزهای داشته باشد، با باغچهای بزرگ و اصطبلی باچند اسب. موقع عروسیام داماد با اسب سفید بیاید دنبالم. از تصور اسب سواریام با لباس عروسی خندهام میگیرد.
سعید سینی چای به دست میآید
– همیشه به خنده، خبریه؟ بوی کیک هم میآد، اما خودش نیست؟!
لبخندم را جمع میکنم و اسبم را در همان اصطبل خیالی شهر خوشبختیام میبندم و میگویم:
– من هم مثل شما همین سؤال رو دارم. فقط فهمیدم که مامان واسه شما عزیزکردههاش پخته و در مخفیگاهی دور از دسترس پنهانیده.
– پنهانیده هووم. خوبه. فرهنگ اصطلاحات نوین. نترس همهمون مجبوریم طبق برنامه مامان جلو بریم.
شکلات تلخی را باز میکند و میدهد دستم.
– بخور.مثل حقیقت تلخه. دوست داشته باش.
@rooyannews
『•📚🌼』
#رنج_مقدس
#قسمت_دهم
حقیقتاً دوست دارم بدانم نوشتههای دفتر علی، خیالی است یا داستان جوانی که از اصل قضیه کناره گرفته و حالا که احساسش فروکش کرده، با تسلط و تحلیل، گذشتهاش را نوشته است. همیشه این دیر فهمیدنها چهقدر زجرآور است! وقتی میفهمی که زمان گذشته است و دیگر نمیتوانی کاری انجام بدهی.
قالیچه را برمیدارم. کتابم را زیر بغلم میگیرم و در پناه سایه دیوار حیاط دراز میکشم. اگر نمیترسیدم که اهل خانه بیدار شوند، فواره حوض را باز میکردم و از صدای آب لذت میبردم. در این فضا حال و حوصله خواندن درباره تاریخ آمریکا را ندارم. کتاب را بالای سرم میگذارم که نبینمش. دستم را زیر سر ستون میکنم. بوی ریحان و تره حالم را جا میآورد. به قول مسعود: چینهدان احساسم پر از لذت میشود. خیره میشوم به قامت کشیده ریحانها و برگهایی که از دو طرف دستشان را باز کردهاند. ماچ صدا داری برایشان میفرستم که صدای خنده علی متوقفم میکند:
– حالی میکنی ها.
لبم را تو میکشم و نگاهم را بالا میآورم، دمپایی میپوشد و میآید:
– عشقاند این ریحونها.
با تعجب چشمانش را گشاد میکند:
– دیگه نه به این غلظت.
این جنس مذکر، اگر کمی دلش را روغنکاری میکرد، دنیا خیلی قشنگتر میشد. اصلاً کجا ظرافت و لطافت را میشود حالی اینها کرد. هر چند که هر وقت دلشان بخواهد، قوه ادراکه تشخیص زیباییشان بالاست. و الا که مثل بُلَها فقط نگاهت میکنند و تو باید ممنون باشی که قضاوتت نمیکنند.
مینشینم تا علی هم بنشیند. میگوید:
– خوشمزگی و خوشبوییشو قبول میکنم، اما درک لذت عشق را باید دفاع کنی.
شانه بالا میاندازم و میگویم،
-تو دراز بکش و از زاویه دیدی که من داشتم چند دقیقه نگاه کن، بعد حسّت رو بگو.
بلند میشوم و کمی از قالیچه فاصله میگیرم تا تمرکزش به هم نریزد. علی دراز میکشد؛ حالا دارم از بالا ریحانها را میبینم. همه دستها رو به آسمان بلند شدهاند. چه بانشاط… یاد باغچه طالقانمان میافتم. ظهرها و غروبها با چه ذوقی سبزی میچیدم. دلم برای آن روزها تنگ شده است. پدربزرگ وقتی سبزی میکاشت و به درختها رسیدگی میکرد، همصحبتشان هم میشد، گاهی برایشان حافظ و سعدی زمزمه میکرد. گاهی همینطور که بیل میزد درددل هم میکرد، زمانی خسته کنار جوی آبشان مینشست و تسبیحش را به یاری میگرفت و لذتمند نگاهشان میکرد. فرق آن میوهها و سبزیها را فقط موقع خوردن میفهمیدی.
ادامه دارد. ...
@rooyannews
.
♡بسماللهالرحمنالرحیم♡
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
🌷#اللهمعجللولیکالفرج🌷
@rooyannews
.
بسم پروردگار افلاک و زمین
از زندگی لذت ببرید...
انسانها، به سمت کسانی
بیشتر جذب میشوند ...که آن افراد خوش خلقند و دارای روحیه ای آرام هستند
به جای اینکه مدام پی عیب های اطرافیان خود باشید
شروع کنید به چک کردن عیب ها ونقص های خودتان.
دوست داشتنی بودن در واقع
ارتباط مستقیمی با گشوده بودن، دارد...
بجای متمرکز شدن برای بهتر کردن هر چیزی،یا درست کردن خلقیات افراد دور و برتان؛
خود شخصی روراست. ؛متین و خوشرو باشید
خواهید دید که تا چه حد همه چیز تغییر می کند.
صبح بخیر
روزتان آرام
ممنونیم که باماهمراه هستید..
@rooyannews
🎭فیلمبرداری پروژه عظیم سلمان در شاهرود
📹تصویربرداری این سریال به کارگردانی #استاد_داوود_میرباقری احتمالاً از شاهرود آغاز خواهد شد و بخش عمدهای از لوکیشنهای سریال در همین شهر ضبط و تصویربرداری خواهد شد.
📹طبق برنامهریزیای که برای این سریال در نظر گرفته شده است، بخش عمدهای از صحنههای مربوط به بیابانهای #دمشق در شاهرود تصویربرداری خواهد شد.
📹همچنین صحنههای مربوط به #اورشلیم از دیگر بخشهای داستان است که قرار است در شاهرود تصویربرداری شود.
💯 با ما همراه باشید
♨️ وقایع اتفاقیه شاهوار
🆔 https://t.me/joinchat/GLU2zkTCAaovsAYH9B-pA
💥فروشگاه پوشاک اسلامی_ایرانی هیئت عماریون💥
ارائه دهنده انواع پوشاک(اسلامی _ایرانی)
.
🟠شعبه۱:شاهرود_خیابان خرمشهرغربی نبش کوچه۴
🟠شعبه۲: #رویان جنب بانک کشاورزی
.
#هیئت_عماریون
#محفل_عمارهای_انقلاب
#ساخت_ایران
.
https://instagram.com/store_heyate_ammariyon
#اطلاعیه
تغییرساعت نانوایی بربری
صبح ها ۶،تا۹/۳۰
بعدظهر ها. ۱۷/الی۲۰
♦️کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
اطلاعیه...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
.
🔹دیدار مردمی دکتر خانی- نماینده مردم شهرستانهای شاهرود و میامی با مردم شهیدپرور شهر رویان.
زمان: پنجشنبه ۱۳۹۹/۰۴/۱۲
همزمان با نماز مغرب و عشاء
مکان: مسجد جامع شهر رویان
"روابط عمومی شهرداری رویان 》
🍇کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
انا لله وانا الیه راجعون
به اطلاع کلیه همشهریان گرامی میرساند
اولین سالگرد پدرانِ شهیدان
حمیدرضا جمعه 🥀
حجت الله جمعه🥀
ومرحوم اسدالله نریمانی
روز پنجشنبه:99/4/12
ساعت: 18:30تا 19:30
درمزار روستای (جعفر آباد) برگزار
می گردد
@rooyannews