eitaa logo
رویان نیوز
2.2هزار دنبال‌کننده
42هزار عکس
8.9هزار ویدیو
116 فایل
💠اخبارمهم وتحــــولات رویـــــــان [رسانه فرهیختگان شهر رویان] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ در کــــــــــــانــــــــال 🔶 رویــــان نیـــــوز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ◼️انتقاد،پیشنهادوارسال مطلب به تیم مدیریت @modiran_rooyannews
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ کارگاه بانوی بهشتی یکشنبه ها ساعت ۹ صبح مهدیه شهرک ولی عصر(عج) ♥️ 🔸 کانال خبری شهر رویان @rooyannews
تصاویری از شعر خوانی در کتابخانه عمومی رویان در این جلسه که باحضور دانش آموزان مدرسه امام صادق(ع)برگذار شد. دانش آموزان داستان زندگی ائمه را بصورت شعر برای همدیگر خواندند. ✅باتشکر از معاونت محترم پرورشی مدرسه خانم کریم نژاد ▪️کانال خبری شهر رویان @rooyannews
کشاورزان محترم به استحضار میرساند، باتوجه به شرایط خاص امسال به ویژه وضعیت جوی و تعطیلی بخشی ازکارخانجات قند کشور خواهشمند است هرچه سریعتر نسبت به جمع آوری و تحویل محصول چغندر خود اقدام فرمایید. بدیهی است زمان پایان تحویل در آگهی بعدی اطلاع رسانی میگردد. کارخانه قند شاهرود @rooyannews
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: چهل و نهم تهران _ شهر ری کم کم داشتیم به محله نزدیک میشدیم. از خیابون جلوی شابدوالعظیم رد شدیم. به محض اینکه چشممون به گنبدش افتاد، دو تامون دستمون گذاشتیم رو سینه و سلام کردیم. چقدر حال و هوای اطراف حرم شاه چراغ خودمونو داشت. خیلی خلوت بود. آخه دیگه نصف شب شده بود و شب جمعه هم نبود که بخواد مثلا اطراف حرم شلوغ پلوغ باشه. وارد یه خیابون شد و سر یه کوچه پارک کرد. پیاده شدیم و وارد کوچه شدیم. چیزی حدود 100 متر داخل کوچه رفتیم. خیلی بافت قدیمی و سنتی خاصی داشت. دم یه درد ایستاد. یه نگا به این طرف و اون طرف کرد. وقتی خیالش راحتتر شد، آروم چند بار دق الباب کرد. در را زدند و باز شد و رحمان اول به من تعارف کرد و بعدش یا الله گویان وارد خونه شد. وقتی وارد شدیم، در را پشت سرمون بست و به طرف حیاط خونه پیش رفتیم. یکی دو تا حاج خانم توی حیاط بودن و به اونا سلام کردیم. رحمان پرسید: حاج آقا داخلن؟ خانمی که سنش بیشتر بود گفت: بله پسرم. منتظرتونن! دو سه تا پله خورد و رفتیم بالا. چند تا کفش اونجا بود که مشخص بود فقط یه نفر داخل اطاق نیست. در اطاق قدیمی را زد و وقتی گفت، بفرمایید! وارد شدیم. وقتی وارد شدم، خیلی تعجب کردم. دیدم دو سه نفر از بچه های اداره هستن. از بچه های بسیار گل و اصطلاحا بچه پیغمبرهای اداره. اما ... اون چیزی که نظرمو جلب کرد، پیر مرد حدودا 60 یا 65 ساله ای بود که خیلی چهره نورانی داشت! اونا جلوی ما به احترام بلند شدند و با همشون سلام و علیک کردیم. اما حاج آقا بلند نشد و دقیق تر که نگاه کردم، دیدم پاهاش یه جوریه. بعدش فهمیدم که بنده خدا فلج هستند و با ویلچر این طرف و اون طرف میرن. اما اون لحظه روی تشک نشسته بودند و ما و بچه ها دورشون نشسته بودیم. یه حال خاصی بر اطاق حاکم بود. یه معنویت خاص. یه حسّ بسیار لذیذ و عزیز. بچه ها شاید باورتون نشه اما الان که دارم تایپ میکنم، اشک تو چشام حلقه زد. کلا حس خیلی خوبی بود. حاج آقا رو به من کرد و گفت: خوش آمدید! شما باید آقا محمد قد بلند و عینکی و چشم قهوه ای و باهوش و زیرک شیراز باشید. بله؟ هممون خندیدیم. معمولا خودمو برای کسی کوچیک نمیکنم اما اون لحظه دلم خواست بهش بگم و گفتم: کوچیک شمام! گفت: بزرگوارید. با تعاریفی که بچه ها از شما دارن، برای خیلی ها اسطوره هستید. حتی برای کسانی که هویت شما را نمیشناسن اما دلداده شما هستند. گفتم: آواز دهل شنیدن از دور خوش است. ارادتمندم.
گفتم: ینی اینقدر از اداره و بچه های خودمون ناامید هستید؟ گفت: به هیچ وجه! اشتباه نکن! این حرکتی که دارم توضیح میدم، دقیقا از درون خود اداره و توسط یچه های گل انقلابی و جوون های باسواد و با انگیزه مثل خودت داره مدیریت میشه. اما الان صلاح بر این هست که پرونده از خود مقامات ما اونجا نره. بلکه از طریق دیگه ای که بعدا برات میگم، به شورای عالی امنیت ملی برسه! قصه خیلی برام مهیج و جالبتر شد. احساس میکردم خون تازه داره توی رگام میجوشه و حرکت میکنه! احساس میکردم باید دست به یک حجامت خونین زد و علف های هرز انقلاب را از باغچه دین و اعتقاد مردم کَند و دور انداخت! ادامه دارد... @mohamadrezahadadp
گفت: اینجا همه از خود هستند. بقیه برادرا را که میشناسید. گفتم: بله. همشون از خوبان و کاربلدهای اداره هستند. گفت: خب الحمدلله. ظاهرا هنوز شام نخوردید. من معمولا شبهای زمستون چیزی نمتونم بخورم. ولی برای شما و آقا رحمان، حاج خانم شام آماده کردن. الان میل میفرمایید یا اول گفتگو کنیم؟ گفتم: راضی به زحمت نبودم. میل ندارم. ممنونم. تو زحمت افتادید. گفت: میل نداشتنتون کاملا طبیعیه. شما دموی هستید. یک دموی مدیر و فعال و داغ! اگر برخوردی مثل امشب پیش بیاد براتون، بهم میریزید و احتمالا اولین جایی که اذیت میشه، معدتون هست. حالا فرصت زیاده برای این صحبت ها. ولی حداقل الان این دمنوش حاج خانم ما را میل کنید. یه کم بهتر میشید. شاید خوشمزه ترین دمنوش عمرم در اون لحظه در یه لیوان کمر باریک خوردم. جاتون خالی. همه ساکت بودن و فقط حاج آقا صحبت میکرد. چیزی حدود دو ساعت دور هم بودیم و حرف زدیم. اما من فقط جاهای مهمترشو میگم: حاج آقا گفت: «ببینید آقا محمد! سالها پیش، وقتی تازه داشت هسته های رصد و کنترل و مبارزه با انحرافات مذهبی در اداره به صورت علمی تر و کاملتر شکل میگرفت، قرار شد یه پنبه زنی اساسی و حساس درون سازمانی هم در این زمینه صورت بگیره... خب بودند عده ای که شناسایی شدن و باهاشون برخورد شد ... اما یه عده به هر قیمتی بود، موندند. اما نه موندنی که امیدی به تحول و یا درست شدنشون باشه. بلکه اونا به نوعی که برای خیلیا جای سوال بود، توی لاک خودشون رفتند اما مشخص بود که بیکار نیستند. به جای ما که تمام عمر و جون و سلامتیمون گرفتیم کف دست و شب و روزمون رو پای این پرونده و اون پروژه صرف کردیم، اونا لابی ها و روابط یابی و کادر سازی کردند. تمام وقت و هزینه بیت المال را خرج شناسایی و کلاس ها و روابط با آقای س.ح کردند. شده بود قطب علمی و سازمانیشون... با اینکه دیگه سالها تو سازمان نبود، اما جوری تربیت کرده بود که سالها و حتی ......... ادامه داشت .... تا سال ... که پای قتل های .....................................» من فقط و فقط دهنم باز و بازتر میشد. تحلیل و جریان شناسی که داشت نقل میکرد، خیلی به واقع نزدیک تر از اون چیزایی بود که از بقیه شنیده بودم و خودم به ذهنم اومده بود. ادامه داد و گفت: «تا اینکه دور افتاد دستشون. تعدادشون هم کم نبود. شروع به نوشتن و نهادینه کردن ایده های خودشون کردند ............ عده خاص و معدودی که توی تیم اونا بودند، ماموریت های خارج از کشورشون را صرف تحصیل و ارتباط با بنگاه های علمی دنیا کردند با اینکه خلاف قانون بود و اگه بقیه این کارو میکردند، پدر پدر جدشونو در میاوردند... یه نمونش همین بابایی که امشب با شما اون برخوردو کرد. قطعا میشناسیش. این بابا سن و سالش از منم بیشتره اما برای چهارمین سال، تمدیدش کردن و نه تنها بازنشستگی پیش از موعد، بلکه الان چهارمین سال تمدید قراردادش بعد از بازنشستگیش هست!» گفتم: نفعش از این پرونده چیه؟ گفت: ما از وقتی یادمونه، این بابا همیشه صاحاب این سوژه بوده و جدیدا فهمیدیم که حتی یک برگ گزارش در طول هفت سال اخیر، از دفتر این بابا به مقامات نرسیده. با اینکه بقیه کارگروه ها گزارشات درست و دقیقی میدادند، اما با نفوذی که این داره، اتفاق خوب و موثری در نتیجه این پرونده رخ نمیده! گفتم: به کی وصله؟ گفت: از بالا نمیدونیم ... اما از پایین، با تمام سوژه های پرونده شما ارتباط نزدیک داره! گفتم: جسارتا اسناد این ارتباطات موجوده؟ گفت: خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش بکنید! خیلی جا خوردم ... گفتم: الان میخواید چیکار کنید؟ گفت: ببین پسرم! من و رحمان و این سه چهار بزرگوار، حاضریم به شما کمک بدیم که این پرونده ختم به جاهای خوب و موثری بشه! گفتم: ینی چی؟ متوجه نمیشم! گفت: این جریانی که تو دست روش گذاشتی، با این مسیر به جایی نمیرسه! خیلی ها درگیرش هستند. بهتره بگم خیلیا آلودش شدند. منظورم از خیلیا از مذهبی ها و بدنه حزب اللهی کشور هست. از بعضی از علما و حوزه های علمیه که متاسفانه شدیدا دارن بندو به آب میدن گرفته تا بچه مذهبی هایی که دلشون از امام جمعه شهر و سپاه و نیروهای ارزشی گرفته و دنبال یه آقا بالاسر باحال و مثلا باکرامت میگردن که زیر علمش سینه بزنن! مگر اینکه اسناد و مدارک معتبرتری برای شورای عالی امنیت ملی بتونیم فراهم کنیم.
سلام دوستان صبحتان نورانی روزتان فرخنده، خنده باشد هدیه امروز بر رخسارتان @rooyannews
Reza Bahram - Del.mp3
8.67M
رضا بهرام @rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 : در زندگی،آدمی موفق تر است که دربرابر عصبانیت دیگران باشد و کار بی منطق انجام ندهد..
🌸سلام ای گل غائب 🙏🙏 نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهیم این زمان فصل حضور است اگر ما خواهیم 🙏🙏 🌻اللهم عجل الولیک الفرج 🌻 از همه شما خواهران عزیز دعوت میشود در این مراسم شرکت نمایید .🦋 قرار عاشقی و استغاثه این ماه سه شنبه 19 آذر ماه 🌿 ساعت : 3:15 عصر 🌿مکان : جعفرآباد منبرخانه ابوالفضلیه @rooyannews
هدایت شده از شهرداری رویان
@shahrdarirouyan
♦️ڪاروان زیارتـے حضـرت معصــومهﷺ حرکت پنج شنبه صبح ۲۱آذربرگشت جمعه ۲۲آذربعدازدعای ندبه. جهت ثبت نام با شماره‌ی ۰۹۱۲۴۷۴۲۴۰۲ تماس حاصل فرمائید. _ #قدس_را_هدف_داریم _ (کاروان حاج احمدمتوسلیان) هِیئـَٺِ عَمـٰاّریــٖون/مـحفـل عمـّٰارهاے انقلـٰاب http://Eitaa.com/heyate_ammariyon ✔️ http://Sapp.ir/heyate_ammariyoon 🔸 http://Ble.im/heyate_ammariyon 🔹 http://instagram.com/heyate_ammariyon . ☑️ @heyate_ammariyon
انتخابات‌: 🔺ثبت نام ۱۵۱ نفر در استان سمنان برای مجلس یازدهم/ 🔹پرونده ثبت‌نام داوطلبان انتخابات مجلس یازدهم با نام‌نویسی۵۲ نفر از حوزه انتخابیه سمنان، مهدیشهر و سرخه، ۴۹ نفر از شاهرود و میامی، ۳۰ نفر از دامغان ۲۰ نفر از گرمسار بسته شد 🔹۱۳۲ نفر از داوطلبان آقا و ۱۹ نفر خانم هستند 🌐@rooyannews
بابام تازه اس دادن رو یادگرفته و خیلی کتابی مینویسه ، صبح اس زده : سلام ! آیا میتوانی نان بخری ؟ منم پیام دادم : آری پدر ! به سرعت مرکبی یافته و خود را به نانوا خواهم رساند و از شاتر طلب نان خواهم کرد ! پدر از شاتر چند عدد نان طلب کنم ؟ زنگ زد بهم گفت : بی تربیت خدا مرگت بده. منو مسخره میکنی ؟ اگه جرأت داری امشب بیا خونه ! و قطع کرد ! 🙊😬 اکنون پاسی از روز گذشته است ! آیا به نظر شما امشب به خانه رجعت کنم ؟؟؟ 😐😐😄😄😡 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رویان نیوز
کرسنت به زبان ساده... @rooyannews
از رده خارج تویی؛ نه شفافیت و مبارزه با قاچاق 🔹 وزیر نفت می گوید "موضوع کارت سوخت که برای برخی‌ها یک موضوع مقدس شده؛ موضوعی که مربوط به ۲۰ سال پیش است و از رده خارج شده است". او همچنین گفته "اینکه بنزین بدهیم تا مردم با فروش بنزین زندگی بگذرانند، نمی‌شود". ♦️باید در مجال دیگری به فساد و رشوه های هنگفت در قراردادهای کرسنت، استات اویل و توتال که همگی در مدیریت آقای زنگنه اتفاق افتاده و خسارت های ده ها میلیارد دلاری به کشور تحمیل کرده، اپرداخت. برخی از این طرف قرار دادها در کشور خود به جرم و محکوم شده اند. 🔹اما یک قلم خسارتی که همین آقا روی دست مردم گذاشت، حذف چهار ساله کارت سوخت بود که موجب نابودی و تشدید مصرف (قاچاق) روزانه 20 میلیون لیتری بنزین شد و با حتساب روزانه 100 میلیارد تومان ، 144 هزار میلیارد تومان را از جیب مردم به حلقوم قاچاقچیان ریخت. ♦️چنین مدیری باید به خاطر همدستی با قاچاقچیان محاکمه شود، نه اینکه لُغُز بخواند. آن 144 هزار میلیارد تومان را می شد صرف ایجاد میلیون ها شغل کرد تا کسانی ناچار نباشند با فروش بنزین یا مسافر کشی زندگی بگذرانند؛ در حالی که حقوق های نجومی در وزارت نفت برقرار بوده است. @rooyannews