6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درآستانه قرنطینه کشور ومبارزه با ویروس کرونا
توسط سپاه و نیروهای مسلح؛
ساخت بیمارستان مجهز کانکسی سپاه
در نصف روز را ببینیم وبرخود ببالیم
دستاوردی که حتی
آمریکا هم ازآن محروم است
هذا - من فضل - ربی
@rooynnews
من نمیتونم هضم کنم
چطوری میگن پدر مادر از خودشون غافل میمونن تا بچه هاشون رو سیر کنن
ساعت ۷صبح بیدار شدم
دیدم بابام نیم ساعت زودتر بیدار شده صبحونه خورده
گفتم بابا جایی میخوای بری احیانا ؟؟
گفت نه بابا نون کم بود ، والا ترسیدم تو بیداربشی تمومش کنی خوردم😳
سلطان غم پدر😐
@rooynnews
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گند زدایی وضدعفونی نمودن گسترده
سطح شهر رویان
مرحله دوازدهم
توسط شهرداری رویان
کانال خبری شهر رویان
@rooynnews
یک عدد کیف مدارک و عابر بانک گمشده است
از یابنده درخواست می شود آن را تحویل دهد
ومژدگانی دریافت نماید
هادی ساغریان
09193731462
@rooynnews
قسمت شصت و پنجم
۲۳
آبان
قسمت شصت و پنجم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: برو دایسون
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار … رسما من رو خطاب قرار داد …
– واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی… اون یه مرد جذاب و نابغه است … و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه …
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد … و من فقط نگاه می کردم … واقعا نمی دونستم چی باید بگم … یا دیگه به چی فکر کنم … برنامه فشرده و سنگین بیمارستان … فشار دو برابر عمل های جراحی … تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه … حالا هم که …
چند لحظه بهش نگاه کردم … با دیدن نگاه خسته من ساکت شد …از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون … خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم …
سرمای سختی خورده بودم … با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن …
تب بالا، سر درد و سرگیجه … حالم خیلی خراب بود … توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد …
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد … پرده اشک جلوی چشمم … نگذاشت اسم رو درست ببینم … فکر کردم شاید از بیمارستانه … اما دایسون بود … تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن …
چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست …
گریه ام گرفت … حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم … با اون حال … حالا باید …
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم …
– حتی اگر در حال مرگ هم باشم … اصلا به شما مربوط نیست …
و تلفن رو قطع کردم … به زحمت صدام در می اومد … صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود …
قسمت شصت و ششم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: با پدرم حرف بزن
.
پشت سر هم زنگ می زد … توان جواب دادن نداشتم … اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم … توی حال خودم نبودم … دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد …
– چرا دست از سرم برنمی داری؟ … برو پی کارت …
– در رو باز کن زینب … من پشت در خونه ات هستم … تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه …
– دارو خوردم … اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان…
یهو گریه ام گرفت … لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم … حتی بدون اینکه کاری بکنه … وجودش برام آرامش بخش بود … تب، تنهایی، غربت … دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم …
– دست از سرم بردار … چرا دست از سرم برنمی داری؟ … اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟…
اشک می ریختم و سرش داد می زدم …
– واقعا … داری گریه می کنی؟ … من واقعا بهت علاقه دارم… توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ …
پریدم توی حرفش …
– باشه … واقعا بهم علاقه داری؟ … با پدرم حرف بزن … این رسم ماست … رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم …
چند لحظه ساکت شد … حسابی جا خورده بود …
– توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ …
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم … دیگه توان حرف زدن نداشتم …
– باشه … شماره پدرت رو بده … پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ … من فارسی بلد نیستم …
– پدرم شهید شده … تو هم که به خدا … و این چیزها اعتقاد نداری … به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم … از اینجا برو … برو …
و دیگه نفهمیدم چی شد …
کانال خبری شهر رویان در ایتا
@rooynnews
لطفا برای تکمیل غربالگری بیماری کرونا به آدرس زیر مراجعه و فرم مربوطه را تکمیل فرمایید. احتراما برای تسریع غربالگری در همه گروهها نشر دهید.
salamat.gov.ir
مدیریت روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود
@salamatshahroud
🔰کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
قبلا گفته بودم خدمت دوستان
که قالي وسط هالمون ٤٥٨ تا گل قرمز، ٣٦ گل آبي، ٩٣ تا گل زرد، داشت.
حالا متوجه شدم
خدای من
١٢ تا بلبل زرد و ٤٣ تا بلبل آبي و ١٧٨٣ تا برگ هم داره!😍😍
روز ٢٣ ام قرنطينه
@rooynnews
دم غروبی به ناچار
با قرآن رفتم تو داروخونه به آقای پشت کانتر گفتم
دستتو بذار روی قرآن
گذاشت.
بعد پرسیدم اتانول دارین؟😏😏
😁
@rooynnews