✨ #متن_ادبی
ماه علی
روز بیست و دوم
مردم ولایتمدار دزفول، سی سال است که در هیبتِ هیئتِ عاشقان کربلا، مراسم شام غریبان امام علی(ع) را، برگزار می کنند. و همگام و همراه و همنوا با شهیدان دلداده و عاشق، این مسیر عاشقی را می پیمایند.
سی سال، یک عمر است. یک عمر ابراز ارادت و دلدادگی و سرسپردگی به آستان اهل بیت پیامبر، یک عمر گوش سپردن به امر ولایت، و حرکت در مسیر هدایت و امامت. این مردم از اهل بیت جدا نخواهند شد.
عمری است برایتان سیه پیرهنم
غمخوار یتیمان و غم بیوه زنم
از هیئت عاشقان مولایم من
این عشق نوشته ام به روی کفنم
دزفولی ام و اهل ولایت هستم
هر جا که شمایید همان جا وطنم
آن عاشق و دلباخته ی آل علی
آن کس که بُوَد نوکر این خانه منم
همدرد حسینم و شریک حسنم
در شام غریبان علی سینه زنم
✍عبدالکریم خاضعی نیا
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
ماه پاکیزه شدن
روز بیست و ششم
امام سجاد(ع)، در دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه، ماه مبارک رمضان را، شهرالطهور، ماه پاکیزه کننده، نامیده است.
ماهی که تکرار خوبی ها، و همراهی با خوب ها، و حضور در خوب ترین مجالس و محفل ها، سنگ گناهان را آب می کند، روح انسان را صیقل زده و ناب می کند و برای رسیدن به محبوب بی تاب می نماید.
ماهی که انسان را با روزه داری، اقامه ی با حالِ خوش نماز، تلاوت با تفکر آیات قرآن، ذکر و مناجات و تهجد وتضرع و دعا، توبه و استغاثه، همراه با درک حقیقی حال و روز گرسنگان و فقیران و مستمندان، آرام، آرام، پاک می کند و از هر چه زشتی و ناپاکی و پلشتی بیزار و جدا می نماید. و غبار نشسته بر سر و روی باطن را شستشو می دهد و پاکیزه می نماید.
حتی بی حالی های این ماه خود از حال خوشی است که به انسان دست می دهد. بی رمق میشویم در روزهای پایانی ماه رمضان تا یاد بگیریم دیگر تند نرویم، بی مهابا و بی توجه به خدا ندویم.
یاد می گیریم که گاهی بایستیم و دور و بر و پشت سر خود را بنگریم تا نکند کسی زیر چرخ های ارابه های تندرومان مانده باشد، له شده باشد و ما نفهمیده باشیم.
چند روز از ماه رمضان، ماه پاکیزه کننده از گناه باقی مانده است. خدایا ما را پاکیزه از ماه خویش خارج کن
آمین
✍عبدالکریم خاضعی نیا
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
ماه امید
روز بیست و هفتم
امید به زندگی، به آینده، به فرزندان و حتی امید به اعمال و تاثیر آن ها در زندگیِ پس از مرگ، به انسان نشاط و سرزندگی و قدرت می دهد.
این که انسان مومن در همه حال، چه در خطرگاه ها و مشکلات و مسائل و مصائب، و چه در راحتی و آرامش و آسایش کسی را داشته باشد تا از او توان بگیرد و پشتش به او گرم باشد و بتواند روی حرفش حساب باز کند، مسئله ی بسیار مهمی است که می تواند بر تمام بخش های زیست او تاثیر مثبت داشته باشد.
همین که بدانیم خدا اجازه داده تا او را بخوانیم و بالاتر از آن دستور داده و از ما خواسته که صدایش کنیم و جز درِ خانه اش هیچ دری را نزنیم این خود کلید همه ی گنج هاست.
اصلا همین که در می زنیم، یعنی کسی هست که در بگشاید. همین که دعا می کنیم یعنی می دانیم و امیدواریم به او که صدای ما را بشنود و حاجات مان را اجابت کند.
ماه مبارک رمضان را ماه الرجاء، ماه امید نامیده اند. زیرا این ماه ماه دعاست. ماه انس با خداست و مهم ترین دستاورد دعا، دمیدن روح امید در کالبد سرد انسان است.
انسان بی خدا، بی دعا، بی آوا و نجوا، در سکوتی خوف انگیز و دهشت بار و سیاه به دام خواهد افتاد و رام شیطان پست و پلید خواهد شد و زندگی خود را در تاخت و تاز افسردگی خواهد باخت.
رمضان را در یابیم و با روزها و شب های باقیمانده اش، تا خدا پل بزنیم و بگوییم که هرگز ناامید نمی شویم. هرگز دست از دعا بر نمی داریم و تو را صدا می زنیم حتی با زبانی که گناه آلوده اش کرده است. و می دانید که تا تو را داریم، امیدواریم و غم نداریم.
عبدالکریم خاضعی نیا
🔰🔰🔰
@roozedahom10
#متن_ادبی
سرور ماه ها
تو داری می روی، ماهِ من، ماهِ ما، ماهِ ماه، سرورِ همه ی ماه ها.
می روی و ما چقدر بی تو دلتنگت می شویم. چقدر دلمان میگیرد هنگام سحر، وقت افطار، زمان اذان، نماز، ذکر، دعا.
می روی و جانمان را با خودت می بری، می روی و نیستی که در بی جانی و بی جانانی، از تو جان بگیریم و جانان طلب کنیم.
میروی و ماهی دیگر جای تو را می گیرد. آسمان هرگز بی ماه نمی ماند ولی ماه تو کجا و ماه های دیگر کجا؟
هیچ ماهی، ماهِ تو نمی شود و هیچ راهی، برای رسیدن به خدا چون راه تو نیست. و مگر ناله ها و اشک ها و آه ها، در دیگر ماه های سال به اندازه ی تو جایگاه و پایگاه دارند؟
تو، سیدالشهور، آقا و بزرگ و بلند پایه ی همه ی ماه ها هستی. خدا خواست که چنین باشی، خدا خواست که هیچ ماهی به گَردِ ماهت نرسد و همه ی ماه ها به گِردِ ماهت بچرخند و باز هم هیچ ماهی، به اندازه ی تو مهم نباشد که یک شبش از هزار ماه ارزشمندتر گردد.
می روی و چرا دلتنگت نشویم؟ به کدامین دلیل رفتنت را تاب آوریم، که تو نه تنها در دنیا که در هنگام رستاخیز نیز، در میان ماه ها، همچون ماه، میان ستارگان می درخشی. تا آنجا که صدایی در عرش می پیچد که: سَرور و برترِ ماه ها، ماه رمضان است . آن را آشكار ساختم تا برترى ماهم را، بر ماه هاى ديگر بشناسيد و تا براى مردان و زنانى كه بنده ی من اند ، شفاعت كند و من هم شفاعتش را درباره آنان بپذيرم» .
ماه خدا، ماه شریف، ماه عزیز، رمضان، می روی ولی ما را در لحظه های خوف و خطرِ فردا، فراموش نکن، شفاعتمان کن و بگو که ما همراهان همیشگی تو بوده ایم.
عبدالکریم خاضعی نیا
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
ماه پاداش
روز بیست و نهم
خدا حافظ ای ماه خوب خدا، ماه بی همتا، ماه دل آرا
رفتی و ما دوباره چشم به راهت خواهیم ماند تا برگردی و دوباره همگام روزهایت، و همنشین شب هایت شویم.
ماهِ رفیق، ماه شفیق، کاش وقتی دوباره از سفر یازده ماهه ات، بر می گردی، دنیا رنگ دیگری داشته باشد و رنگ بهتری باشد.
کاش وقتی دوباره می گردی، حال و احوال همه مان خوب تر شده باشد و بشر به آرزوی دیرینه اش برسد و ظلم، ریشه کن شود و ظالمان، محو گردند و آن گونه که خدا مقرر کرده است، حکومت جهان، به دست مظلومان برسد. "وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ"
ماه آرزوها، ماه استجابت ها، ماه اجابت ها، برای همه ی ما دعا کن تا دوباره که می آیی، دوباره که تو را بغل می کنیم، دوباره که روی ماهت را می بوسیم، بر اعتقاداتمان پایند بمانیم. و باز هم خود را تحت فرمان و بنده ی بی چون و چرای خدا بدانیم و دلداده ی پیامبر و اهل بیتش بخوانیم.
ماه عزیز، دعا کن که سلامتی و رزق حلال روزی همه ی ما و همیشه ی ما باشد.
ان شاءالله
✍عبدالکریم خاضعی نیا
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
ماه عید
عید سعید فطر
مبارک باد فرا رسیدن عید سعید فطر، پایان خوش و عاقبت بخیر یک ماه بندگی و دلدادگی و سر سپردن به امر و اراده ی محبوب.
فرخنده باد فرا رسیدن روزی که خدا آن را، روز جشن مسلمین قرار داد و برای روزه داران، روز فرح و شادی، روز عید مقرر نموده است.
الله اکبر الله اکبر الله اکبر
خدا را سپاسگزاریم که از تنبلی و بی حالی و بد احوالی نجاتمان داد و به ما توان بخشید تا یک ماه روزه داری کنیم.
خدای را سپاس که اجازه داد تا در دایره ی بندگی اش بمانیم و ریزه خوار سفره ی گسترده اش باشیم.
خدا را به خاطر همه ی نعمت هایش، سپاس.
عیدتان مبارک ایام به کام.
التماس دعا
✍ عبدالکریم خاضعی نیا
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 دشت بود و هیچکس نبود. زمین همه شهید، آسمان همه آتش، غربت بال و پر گشوده، عطش تاب و توان از همه ربوده و حرم بیپناه، تنها و بی نگاهبان.
🥀 بابا آمد. بر اسب نشسته، همه حلقه زدیم گرداگرد اسب یال افشان و پریشان.
🍂 اسب میگریست و بابا در آرامشی غریب، مهربانانه نگاهمان میکرد. از عمه پیراهن طلبید. خنجر کشید. گوشههای پیراهن را گسست تا آزمندان میدان در آن طمع نبندند.
🥀 پدر میرفت و جان من در پی او. میدویدم و می افتادم. خود را به اسبش رساندم. پای اسب را فشردم و به خواهش و لابه پدر را فرود آوردم.
🥀 در آغوشم گرفت. نوازش کرد. میدانستم میرود و بی او همهی هستی سکینه تمام میشود.
🍂 گفتم پدر یادت هست خبر دردناک شهادت مسلم و نوازش حمیده؟ من نیز ساعتی دیگر چون حمیدهام. به نوازشی یتیمانه این قلب شعلهور را آرامشی ببخش.
⁉️ میدانید بابا چه کرد؟
🥀 سرم را بر سینه فشرد و در گوشم گفت: دخترم بیش از این قلب بابا را شعلهور نکن.
🥀 آرام شدم. نمیخواستم بابا را در آخرین سفر با اشک بدرقه کنم. برگشتم و
🍂 کدام حادثه سنگین تر از این که با چشمهای خویش پدر را بدرقه کنی و به حسرت جان خویش را در سفری بیبرگشت ببینی؟
🥀 دیگر بار مدینه تداعی شد، کنار مزار پیامبر، تعبیر خواب پدر، عطش، خون، غریبی... و هنگام ورود به کربلا، بوی سیب، خاک گودال...
🥀 پدر رفته بود و صدای تکبیر او، دلنشینترین نغمهی میدان بود.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 صدای تکبیر بابا نمیآمد. عربده و قهقهه صدای منتشر میدان بود و دمی بعد، ذوالجناح، اشکبار، شیههزن، واژگون زین و خونین فرا رسید.
🥀 پیش از همه عمه میدوید. من نیز در پی او. حادثهی پنجم، زمین و آسمان را لرزاند. من سواری دیدم که گودال را طواف میکرد. جبرئیل بود.
🍂 آسمان گلگونتر شده بود. بادی وزید و شیون فرشتگان را بر خاک افشاند. به گودال رسیده بودم. سنگ و نیزه و تیغ و سپر، فرصت تماشا گرفته بود.
🥀 تازیانهها نمیتوانست میان من و محبوب فاصله بیافریند. عمه فریاد میزد:
🏴 وا محمّداه، صلی علیک ملائکة السماء هذا حسین مرمّل بالدماء مقطع الاعضاء
🥀 نمیدانم عمه چه کرد که آفتاب ما از پشت غبار نیزهها و تیرها و سنگها طالع شد.
🥀 من در آغوشش کشیدم. رگهای بریده را بر قلبم نشاندم تا ضربان قلب داغدارم را در شریانهایش جاری کنم. تا تشنه کامی بابا را پاسخی باشم. بیهوش شدم و در آن حال صدائی محزون، صدای بابا در گوشم میپیچد که:
🥀 شیعیان من! هرگاه آبی خنک و خوشگوار نوشیدید یادم کنید. هرگاه نام غریب و شهیدی شنیدید بر من گریه کنید.
🍂 من فرزند پیامبرم که بیگناهم کشتند و پس از کشتن تن خونینم را سمکوب اسبان بیداد کردند.
🥀 کاش همگان بودید و روز عاشورا را میدیدید که چگونه برای کودک تشنه کامم آب طلبیدم و از آب دریغ ورزیدند.
🥀 آنان به جای جرعهای آب و خنکای قطرهای با پیکان، نازکای حنجرهی تشنهاش را نشانه گرفتند. چه فاجعهی دردناکی که کوه خون از آن فرو ریخت.
🍂 وای بر آنان که بر دل پیامبر و همهی آفرینش زخم زدند. شیعیان! با همهی توان هماره بیدادگران را نفرین و لعنت کنید.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 آتش بود و تازیانه و تیغ و عطش.
🍂 اسبان مهاجم به حرم نزدیک میشدند. من از سلوک گودال، افتان و خیزان بازگشته بودم، عمه نیز.
🥀 نه آب بود و نه تاب دویدن. سواران میرسیدند. کودکان گریان میدویدند. بر خارزار میافتادند. هوا لبریز دود و درد و غبار و تازیانه بود.
🍂 پشت کودکان کبود میشد. در این غریبستان عمه بود که هر سو میدوید تا پناه زخم دیدگان مظلوم دشت باشد. هنوز به تلخکامی ششم نرسیدهام.
🥀 هنوز قصهی غصّه ریز غروب را نگفتهام. میپرسی پس این همه چه بود... نه اینها آغاز حادثه بود.
🍂 خیمهها شعلهور بود و کودکان گریزان. خواهرم فاطمه میدوید سواری در تعقیب او بود. نیزه را بر کمرگاهش نشاند. دست بر پهلو گرفت و بر خاک افتاد.
🥀 من قصهی پهلو و بازوان کبود مدینه را شنیده بودم. اما این بار دیدم. فاطمه افتاده بود، دستهای بیرحم و خشن گوشوارههایش را بیرون کشید.
🍂 دو خط خون بر چهره دوید. یادگاران پدر را ربوده بودند. فاطمه میدوید به عمهام رسید. اندک پارچهای طلب کرد تا خود را بپوشاند و عمه در التماس بیفرجام فاطمه گفت: عمه بینیازتر از تو نیست!
🥀 میشنوی این تلختر از تماشای گودال بود. حرم پیامبر(ص) در شبیخون قساوت و گستاخی از کنار پاره پارهی تنها میگذشتند.
🍂 من چند بار از کنار تن یاران گذشتم؛ بریر، زهیر، عبدالله، جعفر و...
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 چه میتوانستم بکنم. یک دشت تیغ بود و عربده. شیهه و قهقهه و کودکان پای تاول زده، تشنه، خسته، بیپناه و تنها یک پناه بیپناه، عمهمان زینب.
🍂 در آن دشت خشک، بارزترین موج، قامت عمه بود میشکست و میافتاد. مینشست و برمیخاست. به جای همه تازیانه میخورد. آغوشی برای همه بود.
🥀 او همه بود. همه چیز، همهی راهها به او ختم میشد. همهی صداها و همهی دربدریها.
🍂 سخت بود، سخت! این حادثه ششم بود نه... حماسه ششم. حماسه زنی که در هر افتادن میخواند:
🚩 یا عماد من لا عماد له، یا سند من لا سند له، یا من لک سجد سوادُ الیل و بیاض النهار و شعاع الشمس و خفیف الشجر و دویُّ الماء یا الله یا الله یا الله
🥀 شتران لنگ آماده بودند. سرها را پیشتر بر نیزه نهاده و به دارالاماره برده بودند. ما را از دشت ارغوانی و لالههای واژگون در خون میبردند؛ بسته در زنجیر، زیر باران طعنه و تازیانه.
🍂 هیچ نبود نه خیمهای، نه یاری، نه همراهی، به یاد شعر بابایم افتادم گریان زمزمه کردم:
لعمرک اِنّنی لاُحبُّ داراً
تحلُّ بها السکینة و الرباب
اُحبهما و ابذل جلَّ مالی
و لیسَ بعاتبٍ عندی عتاب
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
🔷 به مناسبت رحلت #امام_خمینی_(ره)
ای روح بلند و آسمانی، ای اعجاز بیبديل قرن! با آن قلبهای كوچك، بدنهای ضعيف، بچههای بیتجربه، رزمگاه نديده، ايدئولوژی نخوانده و مكتب نرفته چه كردی؟ به راستی چه كردی كه يك شبه قلبهایشان چون كوه شد. تجربهشان از شمار ستارههای روی دوش ژنرالها فزونی گرفت، عالِم مكتب نرفته شدند و راه صحيح عاشقی را آموختند؟
تو نقطه اتصال ملت با خدا بودی.
قلم در وصفت میشكند و مركب خشك میشود و من نگران حاصل اين همه تلاش تو كه در دستان ماست.
نگران شرمندگی آينده در مقابل نگاهت در برابر نگاه فرزندان شهيدت.
خدا كند ميراث گرانبهای تو را به اندكی از دنيا نفروشيم و با انبوهی از آتش معاوضه نكنيم.
ما هنوز و هميشه به نگاه سبز و بلندت نيازمنديم و با خامنهای عزيز همپيمان خواهيم ماند تا آخرين لحظه، آخرين قطره و آخرين لبخند رضايت محبوب.
يادت هميشه زنده و راهت پاينده باد.
✍🏻 #عبدالکریم_خاضعینیا
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 عبورگاه، ساحلِ اقیانوس آرام خون پدر بود. از کنار قتلگاه؛ گفتم پدر برخیز و ببین سکینه و رباب تو را خانهای نیست.
🍂 برخیز و ببین هرچه دارایی تو بود به یغما رفت. پدر میگفتی و میسرودی: ابذل جلَّ مالی. برخیز و ببین نه مال تو که سکینه و رباب تو را به اسارت میبرند.
🥀 داشتم عنان اختیار و صبوری را از دست میدادم که یاد سخن بابا افتادم. وقتی برادرم علی شهید شد من فریاد زدم وا اخاه، وا علیاه، از خیمه بیرون دویدم. پدرم برایم آغوش گشود و فرمود:
🍂 ابنتاه اِتَّقی الله و استعملی الصبر
پدرم مرا به تقوا و صبوری خواند.
🥀 آرام شدم. ناگهان صفیر تازیانه در گوشم پیچید و خطی کبود و جویبار کوچکی از خون بر شانهام نشاند. باز صبوری کردم. دیگر بار تازیانه خوردن. میافتادم و دست صبور و مهربان عمه یاریم میکرد تا برخیزم.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
#حضرت_فاطمه_همسر_امامسجاد_و_مادر_امامباقر
🥀 سرنوشتت عجیب فاطمهگون است وقتی دستهای «علی» آن را بستهاند و «محمد» کوچکت یادآور مجتبای معصوم در گذرگاه کوچه مسدود..
🍂 انگار خدا میخواهد در عاشورا هم روضه فاطمه برپا باشد.. حماسه فاطمه... حماسهای مانا و شگفت که تو در مرکز آنی.. که دامانت پیوند حسن و حسین است در تجلای هشت امام بعد...
🥀 بیشک در آشوب عصر عاشورا بیش از همه دلشوره دو امام زندهی کربلا را داری.. حتی پارههای پیکر برادرانت و شکستههای قامت خواهرانت نمیتواند تو را وادارد که چشم برداری از «علی» که هرم خیمه تبدارترش کرده و معصوم کوچکت «محمد» (امام باقر) که همپای کودکان وسعت دشت را میدود..
🍂 فاطمه! شاید «مجتبا»ی تو نیز سیلی خوردنت را دیده باشد و به خاک افتادنت را..«یا علی» بگو و برخیز! امامهای عصر عاشورا شکوه حضور تو را میطلبند...
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #حسنبنالحسن_حسنمثنی_علیهالسلام
🥀 چقدر مرز هوش و بی هوشی را پیمودهای در درازترین شام تاریخ؛
🍂 شام غریبان؟ و لابد اگر به هوش آمده باشی ایل و تبارت را دیدهای که جرعهنوش شهادت شدهاند و تو هنوز نفس میکشی میانشان...
🥀 به خاطر میآوری عصر دیروز که به میدان میرفتی، عمو، قامت هفده سالهات را با شوق تماشا میکرد.
🍂 یازده سال از این هفده سال را بر دامان عمو قد کشیده بودی که شش ساله بودی هنگام شهادت پدر...
🖤 فاطمه را به خاطر میآوری؛ همسرت را... دختر حسین.. که به گفته حسین، بیش از دیگر دخترانش به مادرش فاطمه شبیه بود...
🥀 و اینک کمی آنسوتر از تو فاطمه در نالههای ریز زنانه، خطبههای آتشین را مرور میکند برای به آشوب کشیدن دارالاماره ها...
🍂 صبح که طلوع میکند برای بریدن سرها میآیند و تو را زنده مییابند بین شهدا..
🥀 قصد کشتنت را دارند... «اسما بن خارجه فزاری» که هم قبیله مادرت «خوله بنت منظور فزاری» است مانع میشود که: بگذارید به درگاه ابن زیادش ببریم، اگر ابن زیاد او را به من نبخشد همان جا به قتلش میرسانیم...
🍂 سفر آغاز میشود... ابن زیاد شفاعت اسما را میپذیرد و این خواست خداوند است که بمانی و از دامان تو و فاطمه شجره طیبه ای بروید که سایهسار عطرآگینش تاریخ را معطر کند؛ عبدالله محض، ابراهیم، حسن مثلث....
🥀 «ولیدبن عبدالملک» اما تو را که ادامه قیام عاشورایی تاب نمیآورد و در سی و پنج سالگی، زهر مینوشاندت تا به کربلاییان بپیوندی...
🏴 سلام بر تو و پدران و فرزندانت
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #حضرت_احمدبنالحسن_علیهالسلام
🥀 مقاتل نوشتهاند مقابل چشم ام بشر، «دختر ابی مسعود انصاری» و خواهرانت «ام الحسن» و «ام الحسین» به دل لشکر شام زدی و صدای رجز خوانیات را شنیدند که:
🚩 انی انا نجل الامام ابن علی
نحن و بیت الله اولاد النبی
🚩 اضربکم بالسیف حتی یلتوی
اطعنکم بالرمح حتی ینثنی...
🍂 من زاده فرزند علیام؛ ما اولاد رسول خداییم... با شمشیر چنان شما را در هم میکوبم تا شمشیر بشکند و با نیزه آنسان حمله میکنم تا نیزه خم شود...
🥀 و گفتهاند پس از نبردی سنگین، تشنگی را بهانه برگشتن از میدان کردی تا از جام چشم عمویت سرمست شوی: « عمو! آیا جرعهای آب...؟»
🍂 عمو تمام نگاهش را در کام تو ریخت. « فرزند برادرم! اندکی شکیبا باش تا از دست جدت پیامبر سیراب شوی»..
🥀 برگشتی و با خود زمزمه کردی: «اِصبر قلیلا فالمُنی بعدالعطش».. شکیبا باش که بعد از این تشنگی به آرزویت خواهی رسید..
🏴 و اندکی بعد به آرزویت رسیدی وقتی قامت شانزده سالهات زیر باران اشک حرم، بر دوش عمو به خیمه برمیگشت...
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #آیت_دوم
🥀 تو آیه عجیب نه، قرآن عجیبی. سورههای تو را خاک تلاوت میکند و آیات تو را افلاک.
❓ آیا کسی با خون قرآن نگاشته است؟
🔘 تو علی اصغرت را بر صفحهی آسمان نگاشتی و خودت را بر صفحهی روشن گونههایت وقتی در قتلگاه خون خویش را بر چهره میکشیدی و خدا شگفتی قرآن تو را که قطره قطره از صورت بر خاک میچکید تلاوت میکرد.
🚩 همه قرآن خدا را میخوانند و خدا قرآن تو را میخواند.
🥀 شاید نیزهها نیز در شناوری بر سینه و پهلویت، آیه آیه تو را میخواندند. هیچ اسبی قرآن نخوانده است اما شیههی ذوالجناح تو قرائت پارهپاره قرآنی بود که در گودال افتاده بود.
🍂 از یال اسب تو قرآن میچکید.
🥀 زینب میدید. سکینه میشنید و رباب تلاوت آرام قرآن را از یالها و گردن اسب بر خاک نظاره میکرد.
🔘 اسب در سکوت، همپای اشکهایی که بر گونههای خونینش مینشست، آیات تن تو را زمزمه میکرد.
🥀 تو خون خدایی و قطره قطره خون تو بر بال ذوالجناح تلاوت شد.
🚩 ای شگفت زمزمهگر!
🥀 قرآن بودی و همهگاه در زمزمه. گاه بر نیزه، گاه در طشت، گاه بر یال خون چکان اسب و گاه بر زانوان دردمند دخترکی در خرابه.
🔘 هیچ کس، هیچگاه این گونه قرآن نخوانده است.
قرآن خود مبهوت قرائت توست!
قرائت تو در فرود، قرائت تو در فراز؛
قرائت تو در خلوت، قرائت تو در جَلْوت؛
قرائت تو در گودال، در بازار، در کاخ، در خرابه، در دیر، در شب، در روز، در همهگاه و همهجا.
🚩 تو همیشه با قرآنی و قرآن همیشه با تو.
خوشا گوشی که شنوای قرآن از لبان تو باشد.
خوشا جانی که صدای قرآن تو بشنود و با زمزمهی تو همراه شود.
خوشا به حال قرآن که لبان تشنه و متبرک تو زمزمهاش کردند.
خوشا به حال اصحاب کهف که نامشان بر لبان ترک خوردهی تو نشست.
⁉️ آیا نام ما نیز روزی از لبان تو خواهد گذشت؟
ما، جان و جهان به بهای همان زمزمه خواهیم داد.
🚩 خدای حسین!
آن لحظه را از ما مگیر.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #حضرت_زیدبنالحسن_علیهالسلام
🥀 آنگونه زیبا و جلیلالقدر و با شکوه که وفاتش در نود سالگی، شاعران عرب را به قصیده گویی وا میدارد..«زید» نخستین فرزند امام مجتبی!
🍂 مادرش را «ام بشیر» دختر «ابی مسعود» دانستهاند.. گاه تاریخ او را در زمره همسفران کربلا نام برده است، اما نه در زمره شهیدان نامی از او هست نه در میانه اسیران...
🥀 میتوان گفت در کربلا حضور نداشته است؛ اما چرایی آن در تاریخ مسکوت مانده است..
🍂 حضرت «عبدالعظیم حسنی» از نسل حضرت زیدبن الحسن است.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #آیت_سوم
🥀 مثل سورهی کوثر کوتاه امّا همیشه جاری، هماره نوشاننده و زاینده.
🍂 شگفت حادثهای است، حادثهی تو که کوتاهتر از آن انقلابی نمیتوان شناخت. از بامدادی تا شامگاه، همه چیز در زمینی گمنام با اندکترین یارانی که برای یک انقلاب میتوان شمرد، چهره نمود و برای همیشه، هر روز روشنتر از دیروز، گسترهی زمین و زمان و جان و جهان را در نوردید.
🥀 ای مختصر مستمر. ای کوتاه جاودانه، ای اندک بسیار! تو را با کدام معیار باید شناخت. حیرت تاریخنگاران در توصیف روزی که مثل هیچ روزی نیست آنان را واداشت که بگویند عاشورا یک روز معمولی نبود روزی بود با ۷۲ ساعت!
🚩 روزی بود که خورشید در وسط آسمان ایستاد تا تماشاگر صحنهی بشکوه عاشورا باشد.
🍁حیرت خورشید در تماشای قامتهایی که راستتر از کوه و روشنتر از خورشید ایستاده بودند، مغرب را از یادش برد و ۷۲ ساعت، ۷۲ آفتاب زمینی را گرمتر از همیشه تماشا کرد تا آن روز مثل هیچ روز نباشد!
🚩 ای حسین، کربلای تو زمین نبود و عاشورای تو زمان، هنوز و همیشه در حیرتیم که فرصت اندک آن روز و زمین کوچک کربلا چگونه آن همه حادثه و عظمت و زیبایی را در خویش نمود
💠 تنها «لا تشعرون» قرآن برای شهیدان نیست که «زمین و زمان شهید» تو را هیچ «شعوری» در نمییابد.
🔴 هم زمین تو شهید است و هم زمان تو.
🔘 کودک کوچک عقل کجا و گسترهی بیکرانه تو!
🏴 شگفتی تو را کرانه نیست یا حسین!
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #آیت_چهارم
🥀اگر گریهی اصغر قرآن نیست، چیست؟ هیچ شیرخوارهای این همه بلیغ، قرآن نخوانده است.
🚩 پدر میگوید: هل مِنْ معینٍ یُعیننا لوجه الله و اصغر میگوید: اُدعونی استجب لکم!
🔘چه گریهی با شکوهی!
🥀پدر میگوید کسی هست تنهایی مرا پاسخ باشد و قرآن از حنجر اصغر آواز میدهد هُوَ معکُم اَیْنَما کُنتم!
🍂 فرشتگان میان کربلا و آسمان دم گرفتهاند که یا أیَّتُها النّفسُ المُطمَئِنّة إِرجعی إِلی ربِّکَ راضیةً مَرضیة
و تشنهترین حنجرهی ارغوانی پاسخ میدهد لبیک، لبیک اللهم لبیک.
🥀 قنداقهی سپید اصغر گواه حجّی است که در کربلا قامت بسته است. بیسبب نیست که پدر هفت گام برمیدارد و هفت بار میبوسد و نماز بر اصغر میگذارد!
🚩 عجیب است قرآن کوچکی که بر دستان حسین ع، تلاوت میشود.
🔘 خنده در تیر و تبسّم در عطش شگفت نیست.
🔘 شگفت نیست که آیات نازله را از گلوی اصغر به آسمان افشاندن و زمزمه کردن که: ربّ اِن تکُ حَسِبْتَ عَنا النَّصْرَ من السّماء فاجعَلْ ذالک لِما هُوَ خیرٌ و انتقم لنا و اجعل ما حلّ بنا فی العاجل ذخیرة لنا فی الآجل
❗️عجیب نیست کودکی همهی اندوختهی آخرت باشد؟
‼️ شگفت نیست اصغری این همه اکبر باشد که حسین ع او را اندوختهی آخرت بخواند؟
☑️ کربلا؛ قصّهی شگفتی است.
🥀قصهی بلوغ کودکان در شیرخوارگی. قصّه تشنه کامی کوچک که فاتح همهی آبهای بهشت است.
🍁 کودکی که حسین ع بر دستان به خدا نشانش میدهد که: هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أنّهُ بِعَیْنِ الله، چه آسان و شیرین است وقتی تو میبینی.
💠 همهی نازش امام به کودکی است پیش چشم خدا.
🚩 شگفت است سند افتخار کربلا کودکی باشد که با آیتی از گلو خدا را خواند.
🏴 کربلا قصه شگفتی است...
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 کنار قتلگاه رسیدم. شیون زنان و کودکان با ضجّهی آسمانیان در هم پیچیده بود.
🍂 گردبادی در دشت میچرخید. گرد اندوه میبارید. خون از زمین میجوشید. بوی سیب در مشام فضا پیچیده بود.
🥀 نای نالیدن نبود. هرکس آهی و سوزی و نالهای داشت. من دست بر سر نهادم و شعری را خواندم که هنگام بازگشت اسب بابا از میدان خوانده بودم:
🚩 مات الفخارُ مات الجودُ و الکرم
واغبرت الارضة و الآفاق و الحرم
🚩 واغلق الله ابوابَ السماءِ فلا
ترقی لهم دعوةُ تجلّی بها الهمم
🥀 آری افتخار و عزّت، جود و کرم و همهی فضیلت و عظمت رفته بود و زمین و آفاق و حرم خدا غبارآلود شده بود. درهای آسمان بسته بود و هیچ دعای غمزدایی بالا نمیرفت.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی #دو_یاس_امامحسن_امّالحسن_و_امّالحسین
🥀 (در هجوم سواران در عصر عاشورا زیر دست و پای اسبها به شهادت رسیدند... مادرشان را «ام بشر» دختر «مسعود انصاری» گفتهاند.)
🍂 وقتی به دامن ناامن صحرا میگریزید میتوان فهمید در خیمهها چه خبر است..
🥀 افراشته های شعلهور که جرقهای به لبه روسریتان سنجاق کردهاند یا شرارهای به گوشه دامنتان پاشیدهاند...
🍂 کدامین دست شما را به کدامین خیمه برگرداند؟
🥀 بروید و تکهای از عاشورا شوید! تکهای از عمو شوید آنگاه که اسبها جولانگاهی ملکوتیتر از او نمییابند..
🍂 رفیقان فاطمه و سکینه! کو نگاه ستایشگر عمه که باز شانه به شانه بالیدن شما را لذت ببرد و نجابت پچپچهای دخترانهتان را لبخند زند؟
🥀 اسب ها نزدیکتر میشوند.. هجوم شن.. شیهه اسب.. نعره سواران.. صدای شکستن..
🍂 اسبها میگذرند، سوارانشان نیز.. شنها فرو مینشینند و شما دو یاس شکستهاید افتاده در گذرگاه خورشید غبارآلود کربلا...
🥀 و چه سخت است نازکای درهم شکسته قامتتان را در کربلا گذاشتن و گذشتن...
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #حضرت_عمروبنالحسن_علیهالسلام
🥀 هنگامهی اسارت است و تو در میان اسیران.. چقدر خون علی در رگهایت به جوش آمده و بغض خود را فرو خوردهای در لحظه اسارت دختران فاطمه..
🍂 یازده سالهای و به چشمها کودک میآیی.. اما عمه میداند آن قدر بزرگی که میتواند دلخوش باشد که محرمی چون تو در کاروان دارد.
🥀 راستی کدام دست تو را نگاه داشت که به میدان نروی و داغی دیگر نشوی بر سینه حسین؟
🍂 پسر «ام ولد» (ثقیفه)! مقدر بود تو بمانی و راوی عاشورا شوی..
🥀 تا از کوفه و شام برگردی مرد شدهای! مردی که بناست مرثیه خوان هماره عاشورا باشد...
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 مرا از کنار محبوبم میبردند. دل زیر نیزه و تیر مانده بود و تن بر شتران بیمحمل میرفت.
🍂 واپس مینگریستم و میگریستم. سر رفتن نداشتم. تازیانهای میراند و میبُرد. صدا میزدم بابا و فریاد من در دشت، بیپژواک میماند. ناگهان در میان زمین و آسمان صدایی شنیدم که میخواند:
🏴 بَکَتِ الارضَ و السماءُ علیه
بدموع عزیزةٍ و دماءٍ
🚩یبکیانِ المقتول فی کربلا
بینَ غوغاءِ اُمّةٍ ادعیا
🏴 مُنَعِ الماءَ و هُوَ عنهُ قریب
عینٌ اِبکی المنوعَ شُربَ الماء
🥀در این راه دراز چه گذشت. چند بار بیهوش شدم. چند بار تازیانه خوردم. چند بار از شتر فرو افتادم. این همه هیچ نبود.
🍂 به کوفهمان آوردند. پیشرو، رایت خورشید. سر خاکسترنشین در مُحاق. سیمای پیشانی شکسته، مجلس عبیدالله دیدم و کوچههای درد و آه و ازدحام.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 میدانید سختتر از این همه شام بود. آه شام، شام دشنام، شام بدنام، شام شوم سنگ از در و بام.
🍂 آه که شام کمرم را شکست. داغ عاشورا را فراموش کرد. این آخرین مرحله و سختترین منزلگاه بود. هفت بند وجودم را این هفتمین گسست.
🥀 میدانید چه دیدم. میدانید چه شنیدم.
🍂 به مجلس یزیدمان آوردند. چادر نداشتم. با دست صورت خود را پوشانده بودم. یزید پرسید: این کیست؟
🥀گفتند: سکینه دختر حسین است.
🍂 گفت: تو سکینه هستی؟
🥀 به شدت گریستم. شانههایم میلرزید. یزید پرسید چرا گریه میکنی؟
🍂 گفتم: چگونه گریه نکند بانویی که چادر ندارد تا روی و موی از چشمان ناپاک و نامحرمان سفاک بپوشاند.
🥀 یزید گفت: ای سکینه پدرت حقم را انکار کرد، پیوندمان را گسست و با من به پیکار پرداخت.
🍂 آنگاه قهقهای زد و به غرور خود را بر تخت جابجا کرد.
🥀 من بلند میگریستم. گفتم: یزید به کشتن پدرم شادی مکن. او پیرو خدا و رسول بود. خدایش به خویش خواند اجابت کرد و به شادکامی و خوش فرجامی رسید. ای یزید آماده باش تا در رستاخیز خدایت را جواب گویی. اما تو کجا و جواب کجا؟
🍂 یزید فریاد زد: ای سکینه ساکت شو! پدرت هیچ حقّی بر من ندارد.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #متن_ادبی
💫 #راوی_عطش_و_اشک_و_آتش
🥀 یزید فریاد زد: ای سکینه ساکت شو! پدرت هیچ حقّی بر من ندارد.
🍂 آه آه که برای شکستن و سکوت من، یزید خیزران برداشت. روپوش از سر نشسته در طشت برداشتند.
🥀 چشمان پدر برق میزد. گویی مرا مینگریست. من بلند گریه کردم. ناگهان دست یزید بالا رفت. چوب بر لبان پدرم نشست. کاش میمردم و نمیدیدم.
🍂 از پشت پرده حتی صدای گریه زنان یزید و دختران معاویه برخاست.
🥀 چوب پیدرپی بر لبان مینشست. شراره خشم یزید پایان نداشت. دست عمه را فشردم. به آغوشش پناه بردم و گفتم: عمه میبینی؟ یزید بر لبان بابای عزیزم خیزران میکوبد.
🍂 عمه ناگهان برخاست. طوفان در مجلس پیچید. من اشک را در گوشهی چشمان پدر دیدم وقتی عمه زینب فریاد میکشید و میخواند:
🚩 اَتَضْرِ بُها شلّت یمینُکَ اِنّها
وجوه لوجه اللهِ طالَ سجودُها
🥀 ای یزید! دستت بشکند. چوب بر لبها و سر و صورتی میزنی که سالها سجده های طولانی برای خدا کرده است.
✍🏻 #دکتر_محمدرضا_سنگری
🏴🕯🏴🕯🏴🕯🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10