💠آیت الله بهجت:
❓آیا حالا که دانسته ایم به واسطه ترک واجب و فعل حرام و مراعات نکردن حلال و حرام و دستورهای الهی به چنگال گرگ ها گرفتار آمده ایم، باز هم نباید بدانیم چه کار کنیم؟ راه نجات، فرار و بازگشت و گریختن به سوی اولیای او است.
🔘مجلس ختم أمن یجیب(نمل/62) چه بسا برای اغراض خودمان باشد. آیا ختم بدون توبه می شود؟ و آیا سودی به حال ما دارد؟
❤️ #حضرت_محمد(ص):
🌺🍃هر كس بر دانش خويش افزود، ولى بر هدايتاش نيفزود، جز بر دورىاش از خدا نيفزود.
مَنِ ازدادَ عِلماً ولَم يَزدَد هُدًى، لَم يَزدَد مِنَ اللّهِ إلّا بُعداً.
📚ميزان الحكمه جلد۸، صفحه ۱۱۷
✳️ #هنر_بیان
🐍ده ویروس کلامی که موجب تخریب ارتباط می شود:
👈💥 نصیحت تکراری
👈💥 تذکر مداوم
👈💥 سرزنش
👈💥 منت گذاشتن
👈💥 مقایسه کردن
👈💥 جرو بحث کردن زیاد
👈💥 برچسب منفی زدن
👈💥 پیش بینی منفی(نفوس بد)
👈💥 گله و شکایت مداوم
👈💥 متهم کردن
#طی_الارض_که_چیزی_نیست❗️
🍃آیت الله بهجت :
در زمان ما ، اگر طلبه ای طی الارض نداشت ، انگشت نما بود ، راهش #گناه_نکردن است ، همان چیزی که ما توجه نداریم.
🔸مرحوم علامه طباطبایی قدس سره می فرمودند:
🔸بزرگترین ریاضت دینداری است. لذا کاری که مرتاضان هندی انجام می دهند و بعضی قوایشان را نابود می کنند، این هنر نیست!!
🔸هنر آن است که شهوت و غضب و سایر قوا باشند اما تحت کنترل دستورات دین وعقل قرار گیرند
♥️
"نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد"
من در میان شما باشم و یا نباشم، به همه شما وصیت و سفارش میکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.
اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش میکنم که هشیار و مراقب باشید.
«امام خمینی»
#انتخابات_مجلس
#سرطان_اصلاحات
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
دستم به قفسۀ کتابها خورد و زخم عمیقی برداشت. جراحی کردند؛ زخم، دهان بست و بهبود یافت. چند ماه بعد در مشهد بودیم که در جای زخم احساس درد شدیدی کردم، مخفی کردم و حرفی نزدم. یک روز که به کارهای خودم مشغول بودم، آقا فرمودند: بر من مکشوف...
تمام حواسم را جمع کردم؛ از آنجا که ایشان در هیچ موردی نمیگفت: «بر من مکشوف شد.» ایشان ادامه داد که: «بر من معلوم شد که اگر کسی جاییاش درد میکند، جای درد را به هر کجای حرم امام رضا علیهالسلام بمالد، آن درد مرتفع میشود.»
من در حال نوشتن گفتههای ایشان بودم و به مفهومش توجهی نداشتم. آقا برای تجدید وضو برخاستند. من هم برای مراقبت، ایشان را همراهی کردم. وقتی برگشتم، نوشتهها را دوباره خواندم. منظورشان خود من بودم. فردا به حرم رفتم. احساس کردم دردم کمتر شده تا روز سوم که دردم کاملاً تمام شد.
***
از مشهد برگشته بودیم. یکی از دوستان که مقام و مسئولیتی داشت، برای دیدن آقا آمد؛ اما ملاقات میسر نشد. وقت رفتن، ماجرای مشهد را برایش نقل کردم؛ رفت. چندین هفته بعد دوباره دیدمش. گفت: «درد کتفم مداوا نمیشد، به هر پزشکی که مراجعه میکردم بیفایده بود. برای همین آمده بودم با آقا دیدار کنم؛ داستان مشهد را که شنیدم، گفتم این حوالهای است از آقا، رفتم مشهد، بیماریام درمان شد"