eitaa logo
روشنای ویگل
117 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
31.6هزار ویدیو
797 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 📌هشدار موشکی انصارالله امارات را سر عقل آورد 🔹پس از ورود نیروهای العمالقه به جبهات میان شبوه و مارب و پیشروی به سمت جنوب مارب، یگان‌های موشکی و پهپادی ارتش یمن در چند نوبت نقاطی از امارات را هدف قرار دادند‌. 🔹اگر چه حمله موشکی یمنی‌ها به منطقه المصفح، شرکت آدنوک و ترمینال فرودگاه ابوظبی دارای بازتاب رسانه‌ای شد، لکن حمله چند روز پس از آن که پایگاه آمریکایی الظفره نیز به طور موفق هدف قرار گرفت سران امارات را به این تصمیم رسانید که هزینه کمک کردن به عربستان و دخالت در نبرد مارب بسیار بالاست و هر چه سریعتر باید به این ماجراجویی خاتمه دهند و در نتیجه به نیروهای وابسته به خود دستور عقب‌نشینی از جبهات مارب را دادند. در خصوص این اتفاق مهم چند نکته لازم به ذکر است: 🔹 بدون تردید و هرگونه اغراق، قدرت موشکی و پهپادی انصارالله و هدف قرار دادن ابوظبی و به خصوص پایگاه آمریکایی الظفره باعث شد نیروهای وابسته به امارات جبهات جنوب مارب را که برای رسیدن به نقاط راهبردی آن، چند هزار کشته و مجروح داده بودند را بلافاصله تخلیه کنند. 🔹 با عقب‌نشینی تیپ‌های ورزیده و تازه نفس العمالقه از جنوب مارب، همچنان این شهر به طور کامل در محاصره انصارالله باقی خواهد ماند و امیدهای سعودی برای حفظ آن کمرنگ‌تر از قبل می‌شود. 🔹 اختلاف میان ابوظبی و ریاض نیز شدت خواهد گرفت زیرا قرار نبود تحت هیچ شرایطی امارات از رویکرد جدیدش در قبال یمن کوتاه بیاید و نیروهای العمالقه بنا داشتند تا شکست محاصره مارب به نبرد ادامه دهند. 🔹 این رخداد مهم نشان داد اقتصاد امارات به هیچ وجه تحمل ضربات ولو اندک امنیتی و نظامی را ندارد و با کوچکترین تهدیدی می‌شود در راهبردهای آن خلل ایجاد نمود و رفتارش را مدیریت کرد. به اعتقاد نگارنده، تهدید حمله به دبی و برج خلیفه از تاثیرگذاری قابل توجهی برخوردار بود. 🔹 رژیم صهیونیستی نیز که تصور می‌کرد برقراری رابطه با ابوظبی، امارات را به یک سرپل برای ضربه به ایران تبدیل خواهد کرد نیز پس از عقب‌نشینی روزگذشته العمالقه متوجه اشتباه جدی خود می‌شود (جالب است ذکر شود که تا کنون هیچ کشتی اسرائیلی نتوانسته سالم و بدون آسیب وارد خلیج فارس شود). 📌در پایان خاطر نشان می‌گردد که عقب‌نشینی نیروهای وابسته به امارات تیرخلاصی بر امیدواری‌های محمد بن سلمان برای خروج آبرومند از جنگ یمن بود و این بهترین فرصت برای انصارالله است تا با تصرف شهر مارب تکلیف آخرین نقطه مهم و استراتژیک باقی مانده در دستان دولت عبدربه منصور هادی (وابسته به عربستان) را یکسره کند. ✍️علیرضا تقوی نیا 💠 کانال واحد سیاسی مؤسسه مصاف (نجوا) 🔗 تلگرام | اینستاگرام | توئیتر | ایتا 💠@masaf_najva
🔶 داستان پل آهنچی در مقابل حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها در قم 🌹حتما حتما بخوانید؛ خیلی جالب هست: مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می‌گفت. 🗣 از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی‌کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد!🙁 که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت‌معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت:🕌 بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.😭 اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می‌شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد. چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد.🚶🏻‍♂ عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ 😎 بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگ آهن را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده‌ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می‌آورند. می‌خواهی با من شریک شوی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟!🤔 با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ 😬 اگرخدا بخواهد، همین امروز می‌توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.💪🏻 پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی‌اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!🤝 همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت اینها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی‌دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...🤦🏻‍♂ درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه‌ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟👈🏻 گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. 💸💰 سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی‌کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.😃 حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می‌خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی که با حضرت‌معصومه کرده بود افتاد: «بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم»🙏🏻 حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود ۳۰ کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد👨🏻‍🏭 اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: حتما خانم حضرت معصومه، خودش برکت این پول را زیاد می‌کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت⛑ و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل به نام آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد. حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.💝 🌺 و این بود داستان پل آهنچی در کنار حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، که بارها از روی آن رد شده‌ایم و به کرامت حضرت نسبت به سازنده فقیر این پل توجهی نداشتیم🌷 السلام علیک یافاطمة المعصومه
گویند: دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت! در راه با پرودرگار سخن می گفت: ( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای ) در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند ندا آمد که: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه 👤 پروین اعتصامی 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
✨﷽✨ 🔆پندانه ✍ برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش ۱. کار سختی که تو داری، آرزوی هر بیکاری است. ۲. فرزند لجبازی که تو داری، آرزوی هر کسی است که بچه‌دار نمی‌شوند. ۳. خانه کوچکی که تو داری، آرزوی هر کرایه‌نشینی است. ۴. دارایی کم تو، آرزوی هر بدهکاریست. ۵. سلامتی تو، آرزوی هر بیماریست. ۶. لبخند تو، آرزوی هر مصیبت‌دیده‌ای است. ۷. پوشیده ماندن گناهانت، آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده ‌و می‌گوید ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی‌دادیم. ۸. حتی گناه نکردنت، آرزوی بعضی از گناهکاران است که می‌گویند ای کاش ما هم می‌توانستیم دست از گناه برداریم و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند! 🔰 بیشتر به داشته‌هایت بیندیش تا نداشته‌هایت و به‌خاطرشان خدا را شکر کن.
  📗 همراه با نهج‌البلاغه📗 ✳️ یک لحظه هوسرانی، یک عمر پشیمانی! 🌼 امام علی علیه‌السلام: 🍃فاصله بسیاری است میان دو عمل: عملی که لذتش می‌رود ولی پیامدهای آن باقی می‌ماند، و عملی که رنج و زحمتش می‌رود اما اجر و پاداش آن ماندگار است.🍃 🍂شتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ: عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ🍂 📚 نهج البلاغه، حکمت ۱۲۱ ✅ داستان واقعی👇👇 ✍ سر و گوشم می‌جنبید و شوهرم وقتی فهمید با پسر جوانی رابطه پنهانی دارم بدون هیچ عذر و بهانه‌ای طلاقم داد. من با سرافکندگی و شرمساری به خانه پدرم برگشتم و مدتی سرزنش‌های خانواده‌ام را تحمل کردم تا اینکه آن پسر جوان به خواستگاری‌ام آمد و ما با هم ازدواج کردیم. «محمود» شغل درست و حسابی نداشت و اهل رفیق بازی بود. ما زندگی مشترک خود را آغاز کردیم و با توجه به اینکه از سوی اقوام و آشنایان طرد شده بودیم سعی می‌کردم به هر قیمتی شده زندگیمان را حفظ کنم ولی افسوس که پس از گذشت مدت کوتاهی فهمیدم شوهرم به مواد مخدر اعتیاد دارد. با اطلاع از این واقعیت تلخ می‌خواستم طلاق بگیرم اما هیچ کس از من حمایت نکرد و مجبور شدم بسوزم و بسازم چرا که این بدبختی نتیجه اشتباه‌های خودم بود. زن ۳۹ ساله در دایره اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد افزود: من از روز اول زندگی با این جوان در یک شرکت تولیدی مشغول کار شدم تا بتوانم خرج و مخارج زندگیمان را تامین کنم و در طول این سال‌ها تمام دلخوشی‌ام به پسرم بود چرا که از شوهر معتاد و بی‌مسئولیتم قطع امید کرده بودم. با هر رنج و زحمتی که بود چرخ زندگی را می‌گرداندم و زندگی سردی را سپری می‌کردم تا اینکه یک روز برایم خبر آوردند محمود پس از تزریق مواد مخدر داخل مخروبه‌ای در حاشیه شهر فوت کرده است. بعد از مرگ فلاکت بار شوهرم، تنها ماندم و تمام سعی خودم را برای خوشبختی پسرم به کار بستم. ولی از این همه تلاش و زحمت نتیجه‌ای نگرفتم. متاسفانه در این سال‌ها فکر و ذهن پسرم همیشه با این سوال درگیر بود که چرا اطرافیان و فامیل با ما هیچ رابطه‌ای ندارند و برخورد تحقیرآمیزی می‌کنند. او با پرس و جو و تحقیقات فراوان متوجه شد من چه گذشته تاریکی داشته‌ام و علت طلاقم از همسر اولم رابطه نامشروع بوده است. با روشن شدن این راز پسر جوانم از نظر روحی و روانی آسیب جدی دید و دچار افسردگی شدیدی شد. او که خودش را قربانی هوس‌های من می‌داند در سال دوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و دنبال کارهای غیراخلاقی رفت. پسر ۱۸ ساله‌ام تا به حال چندین بار به اتهام سرقت، شرارت و عربده کشی و نزاع دستگیر شده است و به مواد مخدر اعتیاد دارد. او حتی با بی‌شرمی، زنان خیابانی را به خانه می‌آورد و... من می‌ترسم یک کلمه با پسرم حرف بزنم چون تیزی چاقو را نشانم می‌دهد و گذشته‌ام را برایم یادآوری می‌کند. مانده‌ام با او چه کار کنم و هیچ یاور و دادرسی ندارم. از آشنایان و اقوام شنیده‌ام که می‌گویند از چنین مادری، این طور بچه‌ای به عمل می‌آید! 📚 سایت تابناک 🎁 به کانال موج نور بپیوندید👇👇👇 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 @mojnoor3
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 💢 ۵۲ ✨سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی ✨عشق محمد بس است و آل محمد 🔶عشـــق حقیقی فقط مختص خدا و اهل بیت است، اونم از جنس پایدار و همیشگی به اندازه بینهایت... ⚜ایـ👆ـن است که; دلــــباختگان حقیقی هیچگاه گدای محبت غیر نمی شوند و دنیــا و فراز و فرود هایش آنها روپا نمی شکند و از پا در نمی آورد.. 🔶بی توجهی دیگران آزار و اذیت مردم و دنیا خوارشان نمی کند... ➖ چون قیمتشان این چیزها نیست... ⚜ چون دلدار حقیقی را پیدا کرده و فقط گدای محبت اویند و نگاه شان تنها به کرامت و رحمت معشــوق است... 🔶این جاست که; میفهمد پدر و مادر حقیقی او امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله(علیه السلام) هستند و دیگر دنیا و اهلش نمی تواند او را به ذلت و خواری و بند اسارت بکشد... ⚜ولی اگر مردم و دنیـــا بتوانند او را کوچیک کنند و فکرش را مشغول کنند، باید بداند از دنیا و هر آنچه در آن است کوچیکتر است... ادامه دارد.. 📌استاد‌محمد شجاعی لبیک یا خامنه ای، لبیک یا حسین است این شعار تمامی امت روح الله هدیه به لبخند علیه السلام ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نوع دیگری از دیدار پوتین با سران بعضی از کشور‌ها😐 به اذعان اکثر کارشناسان پوتین دیپلمات عجیب و غیر قابل پیش‌بینی هست‌... @shohadaye_montazerghaem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حجت الاسلام حسینی قمی 💢 تأثیر گناه در زندگی! عاقبت مسخره کردن!! 🤲🌷 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @monjei_delhaa ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙آیت الله ناصری دولت آبادی 🔸موانع دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 👌کوتاه و شنیدنی کانال خٌذْنیِ مَعَكْ🕊
♨️ابر حریفی به نام آیت الله خامنه ای ! نشریه آمریکایی : مشکل آمریکا در ایران ابرحریفی به نام آیت الله خامنه ای است که نقشه راه را میشناسد و مردم به او اعتماد آمیخته با اعتقاد دارند !
مجاهد خوزستانی، تک و تنها جلوی مجلس شواری اسلامی از شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۰ برای تظلم خواهی قیام کرده