eitaa logo
روشنگران مهدی آباد
107 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
110 فایل
﷽«بِـسـْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحــیم»﷽ (دین بدون ولایت مثل نماز بدون وضوست) @gheydarlo ادمین لینک کانال در روبیکا @roshangaranmahdiabad" rel="nofollow" target="_blank">https://rubika.ir/@roshangaranmahdiabad
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 دستاوردهای دولت سیزدهم - ۲ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🍃🌺🍃 https://eitaa.com/roshangaranmahdiabad ــــــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ـــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از عمار زمان
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 انتخابات؛ میدانِ نقدِ 🍃🌹🍃 🌺 رهبر انقلاب اسلامی امام‌خامنه‌ای مدظله‌العالی: امروز احساس وظیفه‌ نسبت به یکی از کارهای نقدِ جامعه‌ی مجاهد در «جهادتبیین» است. | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از عمار زمان
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 استوری موشن (2) | امنیت و پیشرفت کشور با حضور همگانی و حداکثری افزایش پیدا خواهد کرد. 🍃🌹🍃 | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از عمار زمان
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 با ما همراه باشید در کانال تحلیلی_تبیینی معیار، مرجع کانال‌های ثامن 🍃🌹🍃 ✅ با بروزترین محتواها و یادداشت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و ... ✉️ «از شما عزیزان جهت عضویت دعوت بعمل می آید.» ⬇️ از طریق زیر عضو روبیکا شوید. 🆔 rubika.ir/meyar_pb ⬇️ از طریق لینک زیر عضو ایتا شوید. 🆔 eitaa.com/meyarpb ⬇️ از طریق لینک زیر عضو سروش شوید. 🆔 https://splus.ir/meyar.pb
هدایت شده از عمار زمان
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 عکس نوشت | برای احترام به خون شهیدان در شرکت می کنیم. 🍃🌹🍃 | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از عمار زمان
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 عکس نوشت (2) | حضور در انتخابات یکی از مستحکم ترین وسیله هایی است که ملت می تواند آن را مانند یک زره پولادین در مقابل خود و حملات دشمنان نگه دارد. 🍃🌹🍃 | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از عمار زمان
🔰 انتخابات، سنگر ملت 🔸انتخابات 11 اسفند مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی زیر ذره‌بین دشمنان این ملت قرار دارد. استعمارگران غربی در طول حدود 200 سال گذشته بیشترین ضربه را از این ملت خورده‌اند. 🔸 از نهضت تنباکو که با فتوای مرجعیت و با حمایت قاطع مردم بساط قرارداد ضدملی انحصار تنباکو و توتون برچیده شد تا امروز که مردم غزه با تأسی به انقلاب ایران در مقابل غرب و رژیم جنایتکار تحت حمایت آن ایستاده‌اند، غرب پی‌در‌پی از ملت ایران سیلی خورده و در هر سیلی یک گام به عقب پرت شده است. 🔸مهم‌ترین مسئله غرب در رابطه با ایران و انقلاب اسلامی، حضور گسترده مردم ایران در صحنه دفاع از تمامیت ارضی کشور و آرمان‌های دینی و انقلابی بوده است. غربی‌ها به‌خوبی می‌دانند که نه حمله نظامی و نه تحریم اقتصادی و نه ایجاد ائتلاف‌های ضدایرانی، هیچ‌کدام نمی‌توانند به نتیجه برسانند. 🔸 از منظر غرب، دموکراسی تعریف خاصی دارد و اگر منجر به حفظ منافع و اغراض غرب نباشد، یک جنگ تلقی می‌شود. به عبارت دیگر مشارکت مردم ایران در انتخابات مجلس، ریاست‌جمهوری، شوراها و... از منظر آمریکا و غرب میدان جنگ است و باید با تمام قوا در مقابل آن ایستاد. رویه غرب در مقابل حضور مردم ایران در انتخابات همیشه همین بوده است. 🖌سعدالله زارعی
اینم یه مدل جهاد تبیین؛ 🔴چند وقت پیش رفتیم جایی؛ یکی از پیرزن‌های مجلس شروع کرد فحش دادن به نظام و... ✊ و دعا برای روح شاهنشاه ...😕 اون موقع چیزی نگفتم اما بعد از اینکه شام صرف شد، نشستم کنارش، گفتم حاج خانوم شنیدم ماشاءالله همه بچه‌ها و نوه‌هاتون تحصیلکرده هستن ! لبخندی زد و با افتخار گفت بله اون پسرم لیسانسه اون نوه ام دکتره اون یکی پزشکی می‌خونه و... خداروشکر نون حلال و زحمتکشی دادیم بهشون ☺️ گفتم آفرین به شما، خودتون تا کلاس چندم خوندین؟! گفت: من تا کلاس پنجم درس خوندم 😓 گفتم : کدوم مدرسه؟ گفت: تا کلاس سوم مدرسه روستامون، کلاس چهار و پنجم رو هم نهضت سواد آموزی خوندم گفتم: پس هوش بچه ها و نوه هاتون به شما نرفته، احتمالا به خاله ای و عمه ای کسی رفتن درس خون شدن 😉 گفت: نه، خواهر برادرام هم بیشتر از دبستان سواد ندارن!!! اتفاقا هوشی که من داشتم هیچکس نداشت!! 😏 گفتم: پس چرا درس نخوندین؟! حتما تنبل بودین! 😅 گفت: نخیر!! خیلی هم زرنگ بودم، منتها بدشانسی ما، اون موقع امکانات نبود، توی اکثر روستاها مدرسه نبود یا تا فقط دبستان بود !! اگه امکاناتی که بچه های الان دارن من میداشتم، الان مدرک پروفسوری داشتم 😌 قدیم اصلا برای سواد ارزش قائل نبودن، از بچگی که دست چپ و راستم رو شناختم، بردنم پشت دارِ قالی، تو قالیباف خونه، بزرگ شدم، صبح تا شب باید برای ارباب قالی می‌بافتبم، بعدشم بدو بریم از سرچشمه آب بیاریم گاو و گوسفند رو علف بدیم، مثل الان لوله کشی و لباسشویی و این حرفا نبود که... فرصتی برای درس خوندن نداشتیم، همون سه کلاس رو هم شبانه خوندم !! گفتم: خب نمی‌رفتین قالیباف خونه، گفت: خب اگه نمی‌رفتیم، چیزی نداشتیم بخوریم، باید قالی می‌بافتیم که آخر ِ برج، پدرمون پولی از ارباب بگیره،، قند و چایی و کبریت و بقیه مایحتاجمون رو بخره ... گفتم: شاه میدونست شما اینجور زندگی ای دارین؟! آخه زندگی سردار سلیمانی رو خوندم، مثل شما بود، پدر خودمم مثل شما بوده و تو سختی زندگی میکردن، چرا شاهنشاه براتون کاری نمیکرد؟! چرا ۸۰ درصد مردم ایران، توی زمان شاه بیسواد بودن؟! تازه انقلاب اومده یک نهضت راه انداخته که بتونه بیسوادی رو ریشه کن کنه؟! حاج خانوم یک نگاهی کرد 😨 گفتم: چرا دارید حقایق رو وارونه جلوه میدین!؟ گفت: چی بگم، از بس گرونیه! گفتم: مدل ماشین باباتون زمان شاه چی بود؟! حتما تو اون ارزونی ها، بهترین ماشین رو خریدین!! گفت: ما اصلا ماشین نداشتیم، فقط ارباب داشت ! گفتم: زمان شاه مستطیع شدین رفتین حج، حاج خانوم شدین؟! گفت: نه چند سال پیش رفتم مکه، سوریه و کربلا هم رفتم گفتم: چرا توی زمان شاه که همه چیز ارزون بود، نرفتین گفتم: شاهنشاه استان بحرین رو چند فروخت؟! دشتِ ناامید و هیرمند رو چند؟ جزایر آریایی و زردکوه رو چطور؟ و...... گفت: مگه شاه فروخت ؟! گفتم: وقتی استان فروخته، نفهمیدین؛ چطوری از بقیه ی اختلاس هاشون باخبر میشدین؟! خلاصه گفتم تاریخ رو تحریف نکنین، لطفا از شاه، توی ذهن بچه هایی که حاضر نیستن لحظه ای تو شرایط و امکاناتِ زمان شاه زندگی کنن، اسطوره نسازین !!! سرش رو انداخت پایین و چیزی نگفت... گفتم: ما از انقلاب، اسلام و نظام ولایی ناراحت نیستیم، ماها از باقیمونده ی فاسدین و سرمایه‌دارای بی‌رحم و بی‌دین، ناراحت هستیم که می‌خوان نگاه مردم رو به نظام ولایی تغییر بدن... پ.ن اینطوری هم میشه جهاد تبیین کرد
هدایت شده از عمار زمان
بسم‌الله «ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جمله‌ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده همه هول خوردیم سمت جلو. نمی‌دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف‌هایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می‌گرداندند که راننده پنجره‌اش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد. از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن‌ماه می‌خورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال می‌برد؛ وقتی که توی همین تاکسی‌های سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشت‌هایمْ کاغذ آدرس داروخانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های جنت‌آباد شمالی را فشار می‌دادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطه‌ای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله می‌انداخت. پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک عارضه نادر در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع می‌خواست مبل باشد یا قله‌ی سرسره‌ای در پارک. می‌توانست پشت بام خانه‌ای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت. وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایین‌تر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیه‌ای به من نگاه کرد. انگار می‌خواست از دزاژ استیصال صورتم شناسایی‌ام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغ‌سنجی‌اش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. می‌تونید کدملی بچه‌مو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه من آن شکلی بودم‌. سراغ رایانه‌اش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخوان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل می‌کنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم و سمت در خروجی رفتم. هنوز در را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشک‌هایم اجازه ریختن ندادم. اما ده روز بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و می‌شد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرص‌های تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانه‌مان، تمام شده بود. صبح زود، کاسه‌ی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئن‌مان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومی‌سازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریم‌ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می‌رود...» نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. عجیب‌تر این بود که فاصله بین شنیدن این خبر تنها بیست روز بود تا لحظه دیدن همسرم، که با سه برگه رسپیریدون از داروخانه‌ی محله‌مان به خانه آمد. من رای می‌دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می‌دانم اگر اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای ساده‌ای مثل تب‌بر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد... صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسی‌بلندهای نماینده‌ها حرف می‌زد. پسر جوان کنارش که نگاه خیره‌ی معذب‌کننده‌ای به یقه‌ی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمین‌های جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیه‌شان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! اما نمی‌شد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شده‌ی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگ‌های داخلی‌شان داشته باشد. در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسی‌رانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمی‌کنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» با خنده‌‌ام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش می‌دونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!» 🆔https://ble.ir/callmeplz
هدایت شده از عمار زمان
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 لشکر شکست‌خورده! 🍃🌹🍃 ✅ افسر سابق اطلاعاتی آمریکا از تحقیر ارتش اسرائیل در غزه می‌گوید. | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از عمار زمان
«به اوج رساندن مشارکت مردم به عنوان دستاورد گام اول انقلاب».mp3
12.42M
بصیرتی موضوع:مشارکت حدااکثری و تداوم مردم سالاری دینی سخنران :استاد بازیاد