eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
14.8هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
12.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعبیر جالب مجری آمریکایی در رابطه با آنتونی بلینکن وزیرخارجه جدید بایدن یک جنگ طلب و رفیق گرمابه و گلستان صنایع تسليحاتی آمریکاست. 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرستار یکی از بیمارستان های آمریکا که در مقابل دوربین واکسن کرونا را دریافت کرد بعد از چند دقیقه بیهوش شد! حالا فرض کنید ایران بود.. دیگه تا ابد بعضیا تولید ایران رو مسخره میکردن. 👉 @roshangarii 🚩
ادامه 3 او جوانی را به من معرفی کرد که اهل حلب بود و با همکاری خوبی داشت.شاید آن جوان بتواند مرا به لیلایم برساند این تنها آرزوی من در این دنیا بود!! ⚡ قرار ملاقات را ابویعقوب در منزل خود گذاشت ، شب بود و رفتم آنجا ، جوانی با ریش بلند و ظاهر تمام داعشی جلویم نشسته بود. خودم را معرفی کردم و خواسته خودم را مطرح کردم . آن جوان لبخندی به ابویعقوب زد و گفت خرجش زیاد است. آدرس فرمانده ابونصر را میخواهد این آدرس محرمانه است. ⚡ به پایش افتادم. گفت فرمانده سربازان گشت بازار ابونصر است و او لیلا را برده است. اگر آدرس خانه اش را میخواهی باید خرج کنی. گفتم حاضرم. چقدر ؟! گفت: سه هزار دلار نقد!! گفتم خیلی زیاد هست، من یک کشاورز ساده ام ندارم.😔 ابویعقوب وساطت کرد و تخفیف خواست. جوان داعشی عاقبت به ۲۵۰۰ دلار راضی شد. به خانه آمدم. موضوع را به خانه گفتم. آنها حاضر شدند پول را جمع کنند. فردای آن روز قسمتی از طلا و جواهرات ام عایشه و دختران، را به بازار بردم و فروختم. اندکی هم پول در خانه داشتم همه را دلار کردم و ۲۵۰۰ دلار را آماده کردم. به ابویعقوب گفتم آن جوان را خبر کن، پول آماده است. ⚡ سه شب بعد دوباره قرار من با آن جوان در منزل ابویعقوب بود. دلارها را به او دادم. وقتی خیالش راحت شد. آدرس منزل ابونصر را به من داد. منطقه صلاح الدین...خیابان.. کوچه... در پوست خودم نمی گنجیدم. اما جوان حرفی زد که نگرانم کرد. گفت آنجا محل خانه فرماندهان داعش است. محافظت میشود. رفتن آنجا سخت است. ممکن است کشته شوی!! خیلی مراقب باش. ⚡ گفتم چه کنم؟! جگر گوشه ام آنجاست. هر خطری باشد باید بروم. از او کمک خواستم. بر خلاف داعشیها او کمی رحم و مروت داشت. گفت ابتدا تو آنجا نرو. بگذار من بروم و خبری از لیلا برایت بیاورم. بعد به تو میگویم که چه باید انجام دهی. اگر همینطور آنجا بروی کشته خواهی شد. ⚡خیلی خوشحال شدم. پیشانی آن جوان را بوسیدم. گفتم خدا خیرت بدهد این لطف ترا هرگز فراموش نخواهم کرد. هر چه زودتر باشد بهتر است. من نگران لیلا هستم. آن جوان گفت عملیات بزرگی در راه است و همه نیروها فراخوان زده شده اند. قطعا ابونصر هم در این عملیات خواهد بود. این بهترین فرصت است تا لیلا را ببینم و خبری برایت بیاورم. ⚡شماره موبایلم را ذخیره کرد و رفت. من و اهل خانه منتظر تماس آن جوان بودیم. نمیدانم شب و روز چگونه بر ما گذشت. مرگ بشیر را کلا فراموش کرده بودم. تمام فکرم پیش لیلا و نجات دخترم بود. خدایا این چه بلایی بود که بر سرمان آمد. 😔😭 ⚡بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم. کنار خانواده. همه جمع بودیم. امنیت داشتیم. رفاه داشتیم. زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان به خیابانها آمدیم. ما احمق شدیم و فکر میکردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان میشود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت میکرد.. ⚡حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر میشد. خبرهایی میرسید که ارتش برای تصرف شهر حلب آماده میشود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند. وقتی به خیابان میرفتم، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهره های آنها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریستها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت. ⚡ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد ، نگرانی ام بیشتر شده بود. به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم. او هم خبری نداشت. با خود میگفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!! یا شاید برایش اتفاقی افتاده!! ذهنم مشغول بود. ⚡ام عایشه بیتاب لیلا بود. هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم مینشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم. یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشینهای داعش و فرماندهان آنها در رفت و آمد بودند. دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم!! ⚡سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم. گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم!! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم. خدایا گرفتار چه وحشیهایی شده ام!! ⚡با ناامیدی به خانه آمدم. ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت میگشت، برو ببینم چکارت داشت؟! به منزل ابویعقوب رفتم، گفت ابوبشیر برایت متأسفم. گفتم برای چه مگر چه شده؟!! ادامه دارد.. 👉 @roshangarii 🚩
ادامه 4 گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده!! خدایا چه میشنوم؟!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!😔 ⚡ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم. یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حالت جنگی به خود گرفته بود. صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم. با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی هم وجود نداشت!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟! ⚡ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد! دلشوره ام بیشتر شد، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!! ⚡لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. 😭😔 خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت. ⚡ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم. کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم!! ⚡داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد. زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد. آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود میدیدند. لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند. ⚡ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد ⚡ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!😔 ⚡ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند. ⚡ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!! ⚡ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم . ⚡ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید بخدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد. ⚡ فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به رقه و ادلب فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!! هر لحظه از آن روزها از تلخترین لحظات عمرم محسوب میشد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظار خیلی سخت و کشنده بود. ادامه دارد.. 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتش‌سوزی در پالایشگاه نفتی حیفا ‌ 🔥روزنامه صهیونیستی جروزالم‌پست گزارش داد یک «نقص غیرمعمول» در مجتمع پالایشگاهی حیفا باعث ایجاد شعله‌های آتش و برخاستن دود در این مجتمع شده است. ‌ 🔥اتحادیه حفاظت از محیط زیست رژیم صهیونیستی در بیانیه‌ای مدعی شد آتش‌سوزی در پالایشگاه حیفا در اثر افتادن کمپرسور در یکی از تأسیسات مربوط به تولید بنزین در این مجتمع اتفاق افتاده است. 👉 @roshangarii 🚩
12.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمساح واهی تهران یا گاندوی واقعی سیستان مردمانی که سال‌هاست منابع‌ آبی‌شان را با تمساح سهیم می‌شوند. ‌ 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
⭕️ چالش‌های اینستا؛ مین‌گذاری: امروز؛ انفجار: فردا ⭕️ روزی که چتر نحس خویش را بر فراز حریم الکترونیک کشور گسترانید، اعضای حقیقی ، بجای ایستادگی دم بزنگاه متاسفانه پیجی برای خویش علم کردند و در جمع آوری فالور بیشتر گوی رقابت از همکاران ربودند. در بزنگاهی که عضو محترم شورا باید بصیرت به خرج می دادند و با اختیارات نابی که انقلاب به این افاضل تفویض کرده بودند، قدمهای انقلابی بر میداشتند؛ ولی شوربختانه در آن بزنگاه تاریخی آقایان در آرزوی رساندن تعداد فالورهایشان به رقمهای نجومی فالورهای مشغول بودند. و چه مفتضحانه از این شاخ ها جاماندند و این طنز تلخ تاریخ به نام آنها ثبت شده که فلان شاخ مجازی صرفا با داشتن هنر پخش لایو باد معده خویش برای عموم میلیونها فالور از آقایان جلو افتاده است. عزیزان قصه به تکرار رسیده و اینستاگرام به لطف این سهل انگاری نابخشودنی بعنوان امپراطوری این شاخ ها همچنان پابرجا مانده است. اکنون چند دهه هفتادی گمراه مثل ندا یاسی و میلاد حاتمی و.. با میلیونها فالور، رسانه ای همگانی در اختیار دارد که تهدیدهایی جدی از رسانه رایگان خود برای کل نظام فراهم کرده است 🔰سئوال جدی اینجاست که چه کسی این رسانه بزرگ را به شاخ ها پیشکش کرده است؟ آقایان اعضا! اکنون در فاز دوم اجرایی نقشه اینستاگرام و شاخ هایش در ایران به سر می بریم. شاخ ها از آن سوی مرزها دعوتنامه گرفته اند و به کانادا، ترکیه، اتریش و انگلیس مهاجرت کرده اند، هزینه های مهاجرت و اقامت آنها در اروپا و آمریکا برایشان با افتخار پرداخت شده و اکنون در حاشیه امن در خارج از کشور اپوزیسیون هایی نجومی شده اند که در حال اجرای فاز دوم نقشه های نظام سلطه در داخل کشور هستند. و سئوال اینجاست که نظام مجبوراست چه هزینه سنگینی برای دستگیری یک دختربچه دهه هفتادی یا هشتادی یا یک پسرک دهه نودی پرداخت کند. اکنون سونامی فجیع های اینستایی به سمت نظام و فرهنگ جامعه نشانه رفته است. آقایان کلاه خود را بالاتر بگذارید این بچه شاخ های مجازی کوکی با چالش های متعدد اینستایی نظام را در چالشی فرهنگی، اجتماعی و امنیتی غافلگیر کنند. نگویید اطلاع ندارید که چند چالش شیطانی در معیت این بچه شاخها در کشور کلید خورده است، اگر روزی از نهنگ آبی و موموی وارداتی می ترسیدیم اکنون بچه شاخ ها چالش های ضد فرهنگی و امنیتی گسترده ای را در کشور اجرایی کرده اند. اهداف اصلی این نوع چالش ها که اغلب آنها «خانواده» را نشانه گرفته اند، قبح شکنی حرمات اخلاقی و جنسی ابتدا در محیط خانه و خانواده است. 🔰موفقیت گسترده آنها در همراه کردن نوجوانان و جوانان کشور با نقشه های ضد فرهنگی شوم اپوزیسیون غیر قابل کتمان است. آیا باید چشمان خویش را به روی چالش تظاهر نوجوانان به حاملگی نامشروع نزد والدین و انتشار گسترده آن در پیج شاخ ها ببندیم، آیا از چالش سیگار کشیدن غافلگیرانه نوجوانان جلوی والدین باید کبک گونه درمان سر در برف کردن را پیشه کنیم؟ آیا از کنار انتشار گسترده فیلم باد معده ول کردن دخترکان نوجوانمان جلوی باید بی اعتنا عبور کنیم؟ روشنفکری های تان، صبحانه های بی محل تان، ناآگاهی تان همچون تلگرام دوباره بر فضای حریم الکترونیک کشور سایه سیاه خویش را گسترده است. چرا از تصویب یک «نه» بجا دریغ کردید؟ چقدر کارشناسان گلو پاره کردند که اینستا به مراتب از تلگرام و غیره ناپاک تر است ولی شما در وسط این میدان ناپاک صبحانه ها تناول کردید دریغ از آنکه یک «نه» ی بجا در بزنگاه اولیه! دوستان نگاهی به پشت سر بیندازید روزی که ویچت و وایبر و نظایر آن فیلتر شدند چون در بزنگاه اولیه این اقدام انقلابی صورت گرفت دیگر بودن یا نبودن آن محلی از اعراب ندارد ولی اینستاگرام امروز چطور، به جرات باید اعتراف کرد تقریبا غیر ممکن است. 🔰اکنون دیگر، راهکار، بستن جوی نیست بلکه امروز وظیفه تاریخی اعضای شورای عالی فضای مجازی برخورد با مجریان چالش ها در داخل کشور است. چالش های مجازی هنوز عمر چندانی ندارند. در بزنگاه چالش های مجازی قرار داریم. تا چالش های مجازی، چالش گسترده ای برای نظام و کشور فراهم نکرده باید قانونگذار در اولین فرصت ممکن سکوت قانون را در برابر این پدیده شوم نوظهور بشکند و آنرا با فوریت به جرم مشخص کیفری تبدیل نماید تا در سهل انگاری تاریخی مسئولین، حداقل های ایرانی خود پا به میدان عمل بگذارند و جلوی چالشهای مجازی را تا چالشی جدی برای فرهنگ و نظام نشده از ریشه بگیرند. ✍️ متن کامل یادداشت در : http://fna.ir/f1d1at ☑️ @abdollahy_moh