هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دهم
💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
💠 بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای #انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
💠 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت #مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
💠 قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت #داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از روشنگری عبری
#אילן_פפה ההיסטוריון הניאו-ציונות הישראלי :
אף אחד מהישראלים לא מאמין באלוהים אבל - הם כן מאמינים שאלוהיהם נתן להם את הארץ המובטחת!
#פלשתינה #אמת #חדשות_מוקדמות #מצחיק #ישראל #סרט_צילום
#ایلان_پاپه مورخ اسرائیلی ضدصهیونیست:
اکثر #اسرائیلی ها به #خدا ایمان ندارند ولی ایمان دارند که خدا وعده #فلسطین ( #ارض_موعود ) را به آنها داده!!
#Palestine #Israel #FreePlaestine #BDS #Israeli #IlanPape
________
____________________
✅پیج #روشنگری_عبری تلاش میکند با زبان عبری برای اسرائیلی ها روشنگری کند. شاید حقیقت و انسانیت، یکی را بیدار کرد. با بازنشر پستها، به آرمان مقدس #رزمندگان_بدون_مرز کمک فرمایید👇👇
🔸 https://eitaa.com/Modeut40
🔹 https://www.instagram.com/Modeut40/
👉 @modeut40 🚩
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه های وحشتناک از دختر و مادر مسلمان هندی که زنده به گور شدند.. نفرین بر بیخدایی، نفرین بر ظلم، نفرین بر ستم
◼️آنهایی که برای سگ ها هشتگ #من_یک_سگ_هستم زدن
و آنهایی که در حادثه #هواپیمای_اوکراینی
بعد از سه روز عزادار شدند و شمع روشن کردند..!
◼️برای این جنایتها کورید یا کر..؟!
#IndianMuslimsInDanger #india #US #muslims #NarendraModi
#trump #cnn #bbc #foxnews #هند #ترامپ #دهلی_نو #هندو
#INDIANMUSLIMSINDANGER
#مسلمانان_مظلوم_هند
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #شفا و #دعا
یا #پزشکی و #علم؟ 👆
💚یه پیامبری مریض شد، با خودش گفت درمان نمیکنم تا خدا شفام بده. خدا گفت: عزیزم. تا معالجه نکنی منم شفات نمیدم💚
درد مهم جامعه ما #عدم_تعادل و نگاه صفر و صدی هست:
❌ یکی میگه فقط اسباب مادی و پزشک و.. دعا و خدا اثر نداره! ( #بی_بی_سی #منوتو #روغنفکری )
❌یکی هم راه میفته #ضریح #لیس میزنه! میگه کنار قبر مطهر اولیا، ویروس اثر نمیکنه! ( #متحجر )
هر دو هم غلط میگن
💚 #قانون_الهی = #قانون_طبیعت + کمک (فوق طبیعی) الهی 💚
👉 @roshangarii 🚩
🔺سفیر ایران در لندن: اولین محموله هدایای #انگلیس، #فرانسه و #آلمان برای مقابله با ویروس #کرونا امشب وارد #تهران میشود ....🔺
💀ایهاالناس نامهای انگلیس، فرانسه و آلمان شما رو یاد چه چیزهایی می اندازند؟!!!💀☠️
از مسئولان امر تقاضا داریم این اقلام قبل از مصرف، #سلامت_سنجی شوند
با توجه به سابقه تاریخی، عدم توجه به این تقاضای بحق، گناهی نابخشودنی خواهد بود.
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ازدحام مردم #آمریکا در فروشگاهها برای تهیه وسایل ضروری در پی تایید شیوع ویروس #کرونا در ایالت های #واشنگتن و #کالیفرنیا 😐
#بی_بی_سی کجا مردی؟
#corona #US #America #Trump #china #mask #CNN #BBC #Foxnews #News
👉 @roshangarii 🚩
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هجوم مردم #آلمان به فروشگاهها برای خرید لوازم بهداشتی و خوراکی از ترس #قرنطینه بدنبال شیوع #کرونا 😐
#بی_بی_سی کجا مردی؟ #منوتو ؟ #ایران_انترنشنال؟ #یورونیوز ؟ #صدای_آمریکا زنده این؟!
#corona #Germany #Europ #America #Trump #china #mask #CNN #BBC #Foxnews #News
👉 @roshangarii 🚩
🔺میگم حالا که #ترکیه، # اینترنت مردمش رو #فیلتر کرده، تا اخبار کشته هاشون تو #سوریه مخفی بشه،
مردمش یا رسانههای خارجی پدر خودشونو در نیاوردن؟
جرواجر نکردن خودشون رو از این مصیبت؟
تکلیف #آزادی_بیان و دسترسی آزاد به اطلاعات چی میشه؟
سران دنیا صحبت نکردن راجع به این فاجعه؟
چرا کسی #تحریم نمیکنه و بیانیه نمیده براشون؟!
این ادا اطوارا فقط برای #ایران ه؟!
👉 @roshangarii 🚩
🔴 بدبختِ حریص! تو اگر میفهمیدی این #ماسک رو مفت میدادی به مردم
#ابن_بطوطه را به عنوان یکی از بزرگترین #جهانگردانِ تاریخ میشناسند. حدودِ هفتصد سال پیش، از مراکش راه افتاد و کشورهایی که الآن به نام مصر، سوریه، عربستان، ایران، هند، چین، مالدیو، فیلیپین، روسیه، اسپانیا یا سومالی میشناسیم را دید و حتی در دربار بعضی پادشاهان هم منصب گرفت. #مارکوپولو، که گویا بعضی از خاطراتش دروغ بوده، نصفِ این مقدار هم سفر نکرد.
سفرنامۀ ابن بطوطه سرشار از نکته و نمک است. بخشي که این روزها مدام در ذهنِ من تکرار میشود مربوط است به عبور او از یک #بیابانِ بسیار گرم و بیآب و آبادانی، جایی در #عربستانِ کنونی. صحرایي که باید با سرعت از آن عبور کرد تا گرفتارِ گرمای جهنمیِ آن نشوند. او داستاني راجع به این صحرا شنیده و بازگو میکند:
«... نَعوذُ بالله تو گویی #جهنم است! در یکی از سالها باد سَمومي (باد بسیار گرم و زهرآگین) که اینجا میوزَد مشقّات و مصائبِ بزرگي برای حجاج به بار آورد: ذخیرۀ #آب به پایان رسید ...»*.
با تمام شدنِ ذخیرۀ آب، آنها که پولدارتر بودند شروع کردند به خریدنِ آب از دیگران. .. اما
بقیه داستان در کانال روشنگری👇👇
https://eitaa.com/roshangarii
http://sapp.ir/roshangarii
instagram.com/roshangarii14
🔴 بدبختِ حریص! تو اگر میفهمیدی این #ماسک رو مفت میدادی به مردم
#ابن_بطوطه را به عنوان یکی از بزرگترین #جهانگردانِ تاریخ میشناسند. حدودِ هفتصد سال پیش، از مراکش راه افتاد و کشورهایی که الآن به نام مصر، سوریه، عربستان، ایران، هند، چین، مالدیو، فیلیپین، روسیه، اسپانیا یا سومالی میشناسیم را دید و حتی در دربار بعضی پادشاهان هم منصب گرفت. #مارکوپولو، که گویا بعضی از خاطراتش دروغ بوده، نصفِ این مقدار هم سفر نکرد.
سفرنامۀ ابن بطوطه سرشار از نکته و نمک است. بخشي که این روزها مدام در ذهنِ من تکرار میشود مربوط است به عبور او از یک #بیابانِ بسیار گرم و بیآب و آبادانی، جایی در #عربستانِ کنونی. صحرایي که باید با سرعت از آن عبور کرد تا گرفتارِ گرمای جهنمیِ آن نشوند. او داستاني راجع به این صحرا شنیده و بازگو میکند:
«... نَعوذُ بالله تو گویی #جهنم است! در یکی از سالها باد سَمومي (باد بسیار گرم و زهرآگین) که اینجا میوزَد مشقّات و مصائبِ بزرگي برای حجاج به بار آورد: ذخیرۀ #آب به پایان رسید ...»*.
با تمام شدنِ ذخیرۀ آب، آنها که پولدارتر بودند شروع کردند به خریدنِ آب از دیگران. با وجود تقاضایِ بالا و عرضۀ بسیار کم و بسیارمحدود، کار به حراج میکشد و آنان که آب داشتند، آنرا به بالاترین پیشنهاد میفروختند. عدهای هم که #پول نداشتند، نظارهگر این #حراجی بر سر #جان بودند. آنقدر تقاضا زیاد بود که ابنبطوطه میگوید «یک خوراک آب به هزار دینار خرید و فروش شد». در آن روزگار با چهل دینار میشد اسب خرید. تصور کنید که شخصی بیست و پنج اسب داده است تا ظرف آبي بخرد. آبفروشانِ گرانفروش خوشحال از #معاملۀ پر ارزش خود بودند و گمان میبردند که با آبی که برایشان باقی مانده میتوانند به شهر بعدی برسند. آبخَرانِ گرانخَر نیز خوشحال بودند که زنده خواهند ماند و دینار دادند تا جان به در بَرَند. آنان که نه آب داشتند و نه دینار هم در بیم و امید که گشایشی از راه برسد.
پردۀ آخر داستان اینست که « وَ مَاتَ مُشتَرِيها وَ بائِعُها: و سرانجام، فروشنده و خریدارِ آن هر دو تلف شدند». آنها که پول داشتند و خریدند و آنها که آب داشتند و فروختند و آنها که پول نداشتند و آب نداشتند، همگی مُردند. همه در آن معامله متضرر شدند چون مورد معامله اصلاً آب و پول نبود؛ که #جان بود.
✅چرا این را گفتم؟ چند روز پیش، کسي تعریف کرده بود که در #داروخانه خانمي آمده تا ماسک بخرد و فروشنده گفته: «نداریم». آن زن با استیصال از داروخانه خارج میشده که متصدی به او گفته: «البته دههزار تومانیش موجوده!» و زن پاسخ داده: «بدبختِ حریص! تو اگر میفهمیدی این ماسک رو مفت میدادی به مردم تا کسي خودت و زن و بچهت رو مریض نکنه». عجب حرفِ عمیقي!
این بلای دور از انتظار که این روزها در #ایران و بقیه کشورها افتاده اگر مهار نشود همان معاملهاي را با مردم میکند که عطش۟ با آن کاروان کرد. ماسکفروشان و داروفروشان وارد معامله بر سرِ جانِ خود خواهند شد اگر در این بیابانِ #طمع قدم بگذارند و آن روز، دور از جانِ همه، «فروشنده و خریدارِ آن [ماسک] هر دو تلف» میشوند.
👉 @roshangarii 🚩
🔴 #قاتل #مسلمانان #هند 👆
یک #هندو ی #نژادپرست .. که چنگالش برای دریدن مظلوم ترین #انسان های عالم تیز شده..
سکوت مسلمانان یعنی شریک شدن با #جنایت
#امیت_شاه #نورندرا_مودی #مسلمانان_مظلوم_هند #IndianMuslimsInDanger #india #US #muslims #NarendraModi
#trump #cnn #bbc #foxnews #هند #ترامپ #دهلی_نو #هندو
#INDIANMUSLIMSINDANGER #AmitShah #WarCrimianl #Muslim #Hindu
👉 @roshangarii 🚩