eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
13.4هزار ویدیو
70 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 مراسم تبرک #خر در #اسرائیل 😐😂 #یهودیان و #صهیونیست ها میگن ما #قوم_برگزیده هستیم! و بقیه مردم جهان #حیوان هستن! اما خودشون از یه حیوان! برکت میگیرن😐🙃 انیشتین میگوید دو چیز بی پایان است: کهکشان و #جهل بشر! در مورد اولی مطمئن نیستم! #اسرائیلی #خرگردانی #عید_برکت #جشن #قوم_خر #الاغ #یهودی #یهود #صهیونیسم #یهودیان_حسیدی #دعا #شیعه #امامزاده #تبرک #برکت! #خرافات 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. 💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. 💠 عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای صبح در گوش جانم نشست. 💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. 💠 در تاریکی هنگام ، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
🔶آخه کدوم احمقی گفته بود مردم و ترین مردم دنیان؟!🤔😐 مردمی که با ، کرونایی و کرونایی و کرونایی میسازن، ترین و ترین مردم دنیان! و ! 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
هؤلاء #الإرهابیون الثلاث طوال ثلاث و عشرین سنة من حکمهم هجموا علی تسعة بلاد من البلدان #الإسلامیة و قتلوا أحد عشر ملیون #مسلم. أیهما یبید أکثر؟ #فایروس_کورونا؟ او #أمریکا؟ #إسرائیل #الإرهابي #السعودیة #العراق #لبنان #یمن #سوریا #فلسطین #القدس #ترامب 👉 @altanwir40 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
👆 ترجمه 👆 این سه تروریست در طول 23 سال به 9 کشور اسلامی حمله کردند و 11 میلیون مسلمان را کشتند. کدامیک مرگبارترند: ویروس کرونا یا آمریکا؟ کانال روشنگری عربی را دنبال و پستها را منتشر بفرمایید👇👇 👉 @altanwir40 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
اسم متعهد به وطن و اسلام را گذاشتند: اسم و هم پیاله بیگانگان را گذاشتند: مستقل! اسم را گذاشتند فعال مدنی! اسم رقاص زیر پرچم وهابیهای سعودی و جنایتکاران تروریست را گذاشتند: خوانندگان بدون مرز! اسم هایی کز پی ننگی بود، اسم نبود دروغ دلنگی بود! https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از  محمد عبدالهی
یعنی چه؟ یعنی وقتی نماینده WHOایران را دارای قوی ترین نظام سلامت در منطقه میداند، یک عده مثلا ایرانی به نام فعال مدنی به دبیر کل سازمان بهداشت جهانی نامه بنویسند که رژیم در حال پنهان کاری است؛ قبل از اینکه کرونای ایران کل جهان را بگیرد، کنترل آن در ایران را به عهده بگیرید! https://twitter.com/AbdollahyM ☑️ @abdollahy_moh
💚اهالی روشنگری. سلام.💚 قدردانی میکنیم بابت این همه حمایت و همراهی تون.🌺 داریم از تعداد بی شمار دوستان نازنینی که پست ها را در همه جا پخش میکنن. پوسترهای مربوط به مسلمانان هند اونقدر پخش شده که طی این چند روز هشتگهای اصلی اینستاگرام هند رو گرفته. لطفا بازم ادامه بدید. و به هر شکلی در هر جا منتشر بفرمایید😘 حتی اگر یک نفر و فقط یک نفر بیدار بشه و یه پست براش مفید باشه، پروردگارمان در قرآن فرمود: اني لا أضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى (من (خودم) عمل هیچ زن و مردی از شما را ضایع نمیکنم) بابت همه تلاشهاتون برای دعایتان میکنیم. و محتاج دعاتون هستیم✋🙏 👉 @roshangarii 🥰😍
🔷 #پرویز_پرستویی: بخاطر دفاع از #شهید_سلیمانی به آن #مجری پیام دادم ما همه در این نظامیم و برای این #نظام کار می‌کنیم ممنون آقای #پرستویی.. ممنون از توضیحت.. ممنون از جدا کردن خط و خطوطت..👍👌 #سردار_سلیمانی #سالومه #منوتو #جمهوری_اسلامی #سلبریتی #بازیگر #بازیگران #هنرمندان #سینما #بادیگارد #مهراب_قاسمخانی #امیرمهدی_ژوله #وطن #انقلاب #اسلام #صداوسیما 👉 @roshangarii 🚩
🔶 خبرهای غیررسمی از #عربستان حاکی است که #گاو_مرد! 😜 #ملک_سلمان #محمد_بن_سلمان #سعودی #عربستان_سعودی #کش_ملک #کش_سلمان #جنگ_قدرت #دیکتاتور #گاو_شیرده #السعودیة #SaudiArabia 👉 @roshangarii 🚩
◾️‏خانم هم در پی ابتلا به ‎ متاسفانه در گذشتند. 😔 ضمن عرض تسلیت، ولی از خودتون پرسیدید چرا مثل همه عرصه های حساس و پرخطر این نیروهای هستند که دارند از دست میرن؟!! 👉 @roshangarii 🚩 https://twitter.com/roshangarii/status/1236218720617455619?s=19
🔺 مرده حالا راست یا دروغ این خبر به کنار,بن سلمان برای رسیدن به تخت پادشاهی عموشو بازداشت کرد,کلیه موبایل شاهزاده ها رو گرفتن وحتی بعضیام تو یه شهر دور تبعید شدن بی موبایل واینترنت.تو دربار سعودی سگ صاحابشو نمیشناسه اونوقت رفتن برای این و تو قِر دادن😐🙃 👉 @roshangarii 🚩
🔻امروز ۲ماه آینده است! اردیبهشت سال ۹۹ دور از جان شما و خانواده شما عزیزی یا عزیزانی را به علت ابتلا به #کرونا از دست داده اید بشدت غمگین هستید و #آرزو می کنید کاش این بیماری را #جدی می گرفتید و زمان به عقب بر می گشت و ۲ماه قبل بود و از خانه بیرون نمی آمدید و به بقیه اعضا خانواده هم اجازه خروج نمی دادید و به این بیماری مبتلا نمی شدید😞 و عزیز و یا عزیزان خود را از دست نمی دادید امروز آرزوی شما برآورده شده، 😉😊 امروز ۱۶ اسفند ۹۸ است شما به ۲ماه قبل برگشتید و می توانید از #فاجعه جلوگیری کنید. لطفاً #سفر نکنید و در #خانه بمانید. بهترین راه مبارزه با کرونا #خانه_نشینی است همه را به خانه نشینی تشویق کنید . این بزرگترین کاری است که باید بکنیم لطفا اطلاع رسانی کنید🙏 #قم #تهران #گیلان #مازندران #سفر_نرویم #وزارت_بهداشت #خبر #خبر_کرونا 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
🌺 پیامبرمان #حضرت_محمد (ص) خاتم پیامبران فرمودند: «من و #علی، #پدران این امّت هستیم.» 🔸یعنی ...👆 🌺🌼 #ولادت شگفت انگیز مولای متقیان، امیرمومنان، #امام_علی(ع) و روز #پدر بر شما مبارک باد 🌼🌺🌟💫 #حضرت_علی (ع) #امیرالمومنین(ع) #روز_پدر #روز_مرد #مرد #کعبه #تولد #پدر #اسلام #شیعه #islam #shia 👉 @roshangarii 🌹
💚🌺 #کعبه شکافت و فاطمه بنت اسد، آسمان را بر زمین آورد.. تا #ولی مومنان باشد.. تا #امیرمومنان باشد.. تا مولای متقیان باشد.. تا #علی باشد.. و او هموست که خداوند در شان او آیه #ولایت را نازل فرمود.. همانا ولی شما خداوند، پیامبرش و آنان مومنانی اند که #نماز برپا میدارند و #زکات میدهند درحالیکه در رکوع اند.. 🌸 عیدتون مبارک 🌸 #امام_علی (ع) #حضرت_علی #روز_پدر #روز_مرد #پدر #مرد #شیعه #اسلام #قرآن #اهلسنت #جشن #عید #مومنین #امیرالمومنین #ali #ilia #islam #shia 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬منابع #شیعه و #سنی درباره #معجزه #ولادت حضرت #علی(ع) در #کعبه چه میگویند؟ 💠چرا شبکه های #وهابی آشکارترین حقایق را انکار میکنند؟ 🔵پاسخ شبهات #وهابیت #حضرت_علی #امام_علی #اهلسنت #متواتر حتما ببینید👌 👉 @roshangarii 🌹
🌺🍃 به به.. این شعر زیبای در وصف امیرمومنان (ع) آدم رو مست میکند.. بلند بخون تا مست بشی😍😉 تا صورت پیوند جهان بود، علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود سلطان سخا و کرم و جود، علی بود هم آدم و هم شیث هم ایوب و هم ادریس هم یوسف و هم یونس وهم هود، علی بود هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود، علی بود در ظلمت ظلمات به سرچشمه حیوان هم مرشد و هم راهبر خضر، علی بود داود که میساخت زره با سر انگشت استاد زره ساز به داود، علی بود مسجود ملایک که شد آدم ز علی شد در قبله محمد بد و مقصود، علی بود آن عابد سجاد که خاک درش از قدر بر کنگره عرش بیفزود، علی بود هم اول هم آخر و هم ظاهر و باطن هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود وجهی که بیان کرد خداوند در الحمد آن وجه بیان کرد و بفرمود، علی بود عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت آن نطق و فصاحت که در او بود، علی بود آن لحمک لحمی بشنو تا که بدانی آن یار که او نفس نبی بود، علی بود موسی و عصا و ید بیضا و نبوت در مصر به فرعون که بنمود، علی بود چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود، علی بود خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود آن نور خدایی که بر او بود، علی بود آن شاه سرافراز که‌اندر شب معراج با احمد مختار یکی بود، علی بود سر ّ دو جهان پرتوی انوار الهی از عرش به فرش آمد و بنمود، علی بود آنجا که جوی شرک نماید به حقیقت آن عارف و آن عابد و معبود، علی بود جبریل که آمد زبر خالق بی‌چون در پیش محمد شد و مقصود، علی بود آنجا که جوی شرک بود در ره توحید می‌دان که یکی بود که بنمود، علی بود محمود نبودند مر آنها که ندیدند کاندر ره دین احمد و محمود، علی بود آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود، علی بود این کفر نباشد، سخن کفر نه اینست تا هست علی باشد و تا بود، علی بود آن قلعه گشایی که در قلعهء خیبر برکند به یک حمله و بگشود، علی بود آن شاه سرافراز که‌اندر ره اسلام تا کار نشد راست نیاسود، علی بود آن شیر دلاور که برای طمع نفس بر خوان جهان پنجه نیالود، علی بود هارون ولایت ز پس موسی عمران بالله که علی بود علی بود علی بود این یک دو سه بیتی که بگفتم به معما حقا که مراد من و مقصود، علی بود سرّ دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان شمس الحق تبریز که بنمود، علی بود 🌸ولادت امیرمومنان، مولای متقیان بر همگی مبارک🌸 👉 @roshangarii 🌹
🌺🍃 به به.. این شعر زیبای #مولانا در وصف امیرمومنان #علی(ع) آدمو مست میکند.. بلند بخون تا مست بشی😍😉 👉 @roshangarii 🌹
🌺🌸 #روز_پدر و #روز_مرد به یاد #پدر_ایران.. تکیه گاه ملت #ایران.. که با شهادت #شهید_سلیمانی درد یتیمی را همگی چشیدیم.. سلام #پدر.. سلام مردترین #مرد.. سلام اسوه ای که عطر یاران #امام_علی (ع) از تو به مشام می رسید.. جایت خالی است.. و قلبهای آتش گرفته ما همچنان منتظر #انتقام تو.. خود به یاری مان بیا ای روح زنده💚 👉 @roshangarii 🚩
🔵متأسفانه آمار #کرونا در استان #مازندران به شکل فجیعی بالا رفته.. چطور باید به مردم باشعور! #تهران گفت در خانه بنشینند و فاجعه نسازند؟ #قم #تهران #گیلان #ویروس_کرونا #خبر #خبر_فوری #فاجعه #رشت #ساری #شمال #سفر_نروید #فرهنگ #فرهنگسازی 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
🔸 میپرسد چرا #شیعه علی(ع) هستی؟! چرا #مقدسات و اسوه تو حضرت #علی (ع) است؟! 🔹میگویم: کجای عالم چنین شخصی سراغ داری؟👆بگو تا شیعه اش شوم! #اسطوره #جوانمرد #عادل #رئوف #حیا #ایران #اسلام #اسوه #انسان #مرد #عمروعاص #معاویه #اسیر #فقیر #روز_مرد #پدر #حضرت_علی #امام_علی 👉 @roshangarii 🌹
🔴 کثیف و دیگر سگهای ای و علیه به بهانه به راستی چرا هیچ حرفی درباره آمار مبتلایان و افراد شده در آمریکا و اسرائیل نمیزنن؟ چرا میکنن؟ هزاران پرواز به اسرائیل لغو شده.. چرا و و و.. فقط مردم منطقه و جهان را از ایران میترسونن؟ تا کی قراره این شبکه های کثیف به و ادامه بدن؟! 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe