﷽؛
این تصاویر متعلق به چند روز قبل از ماجرای تجزیه کردستانه و حضور جو بایدن برای پیگیری این موضوع! که حاج قاسم تو دهنی محکمی به صورت هردوی شان نواخت
بایدن از مهمترین طرفداران تجزیه دو کشور عراق و افغانستان و زنده کردن #داعش است که از پدیدآورندگان داعش هم بوده!
بایدن همچنین از تصمیم سازان اصلی امریکا برای حمله به عراق، یوگوسلاوی، لیبی و سوریه است!
اما مشتی خائن به امید این جنایتکارِ ملعون نشسته اند که وضع مملکت مان را سامان دهد!
ان شاءالله در قیامت همگی با هم محشور شوند!
@roshangeran
11.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تشکیل «قرارگاه ۱۷ ربیع» برای کنترل قیمتها
🔹فرمانده کل سپاه: به دنبال فرمان مقام معظم رهبری درباره کنترل قیمت ها و مبارزه با گرانفروشیها و کمک سپاه و بسیج در این راستا، قرارگاه "هفدهم ربیع" در حضور دستگاههای اجرایی و نظارتی تشکیل شد.
✍ ظاهرا سرهنگها باید بیان خرابکاری حقوقدانها رو جمع و جور کنن...
#من_سرهنگ_نیستم
#من_حقوقدانم😂
@roshangeran
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
🗝 یک فرمول ، یا شاید یک راز بزرگ :
برای اینکه؛
هرکدوم از ما بتونیم برای امام زمان "عج" ویژه باشیم!
🌟 چطور بعضیها ویژه میشن و ره صدساله رو یکشبه طی میکنند ؟
✅✅کلیپ ویژه ✅✅
#مهدویت
@roshangeran
﷽؛
📌تکرار قطعنامه ۵۹۸ با خبرهای پیروزی احتمالی #بایدن‼️
سقوط طلا و ارز!
در صورت قطعی شدن پیروزی بایدن، در فضای اقتصادی شاهد اُفت شدید قیمت ها در بازار سکّه و طلا ،دلار ،خودرو و بعضی لوازم خانگی و مسکن و ...خواهیم بود!
مردم شریف ما باید بدانند در ماجرای قطعنامه ۵۹۸ عدّه ای از مسئولین وقت؟ محضر امام ره رسیدن ،که مردم خسته شدند! به جبهه اعزام نمی شوند! انبارهایمان خالی شده! سلاح و مهمات نداریم! و... و از طرف مقابل نیز آلارم های قبول صلح آن هم بعد از شکست های پی درپی صدام درجبهه ها واصل می شد،لذااین اوضاع باعث شد، امام قطعنامه ۵۹۸ راپذیرفتند که به گفته خودشان، جام زهری بود که نوشیدند!!
حال هم ،نزدیک به دو سال است بعد از ناتوانی های دولت و همزمان، خروج آمریکا از قراردادهای بین المللی، از جمله برجام ومودت و...وتکرار تحریم های پی در پی و نه چندان اثرگذار و البته دها برابر تآثیرگذاری و همسویی سرمایه داران وابسته به غرب و عدّه ای از دولتمردان بی تدبیر صحنه را به گونهای ترسیم کردند، که انگار تنها راه نجات اقتصادایران برگشت به برجام و در حاشیه آن گفتگو با شیطان بزرگ است!!
وجالب است در این ایّام با آلارم ها و سناریوسازی در تغییر و کاهش قیمت، که به زودی شدّت نیز خواهد گرفت،
می خواهند بگویند، تنها راه نجات وبرون رفت از وضع اقتصادی موجود ، همان است که ماگفتیم! و رهبری نظام نپذیرفتند!
و النهایه نتیجه بگیرند که بایستی یکبار دیگر جام زهر،توسّط رهبری انقلاب نوشیده شود!!
یعنی گفتگو با آمریکا را بپذیرند!!
ما مردم انقلابی و نخبگان جامعه اذعان داریم وضعیت اقتصادی امروز، ناشی از بی کفایتی دولت تدبیر و اُمید است و گرنه در عرض ۲۴ ساعت چه اتفاقی رخ داده که یکباره کاهش بی سابقه ی نقطه ای را در دلار و طلا داریم؟!
نتیجه اینکه نگاه جریان #نفوذ صرفاً برای هدایت فکری جامعه بسوی مذاکره با آمریکاست و به تبع آن هدف اصلی یعنی، عبور از ولایت فقیه و رهبری!
✅ به همگان اعلام میکنیم سیاست آمریکا در مقابل ایران صرفاً قبول سلطه است و لاغیر!
اگر این سلطه را نپذیریم، سیاستش بر علیه ما چه با #ترامپ و چه با بایدن یکسان است و طبیعتاً #سیاست جمهوری اسلامی هم، عدم سلطه پذیری آمریکاست.
✅قطعاً ما مردم انقلابی به تبعیت از امام جامعه اجازه قبول سلطه آمریکا را بر ایران اسلامی نخواهیم داد؛
پس، از دولتمردان می خواهیم معیشت مردم و اقتصاد ازهم پاشیده ی تعمّدی و ایجادی توسّط خود را که با ابزار نفوذ عجین است ،گره به ارتباط با آمریکا نزنند و بدانند، راه نجات جمهوری اسلامی فقط تکیه بر داخل وعدم اتّکاء به تک محصولی نفت و دارا بودن مدیران انقلابی ،شجاع، فهیم و جهادی است، نه وابستگی به #آمریکا و اروپا
پس ایراد را در خود بجویید.
@roshangeran
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان نیمه شبی در حلّه
《 اثر مظفر سالاری 》
🔹 قسمت نهم
.......... من این ماجرا را از پسر اسماعیل هرقلی که《 شمس الدین 》 نام داشت، شنیدم. خدا او را هم بیامرزد! مرد با تقوا و درستکاری بود.البته این ماجرا به قدری مشهور است که تمامی سالخوردگان حلّه و بغداد، آن را به یاد دارند.
پدربزرگت هم باید آن را به خاطر داشته باشد.
--- او تا به حال چیزی در این باره به من نگفته.
--- زمانی که اسماعیل جوان بود، دملی در ران پای چپش بیرون می آید که به اندازه کف دست، بزرگ بود.
در هر فصل بهار، این دمل می ترکید و مرتب از آن چرک و خون خارج می شد. فکرش را بکن که آن بیچاره دیگر نمی توانسته به کار و زندگی اش برسد. می دانی که روستای 《 هرقل》 نزدیک حلّه است. اسماعیل در آن روستا زندگی می کرد.
--- بله، می دانم کجاست.
در سفری که دو سال پیش داشتیم، کاروان ما کنار آن روستا منزل کرد.
--- اسماعیل به حلّه می آید و نزد سیدبن طاووس می رود و جراحت پایش را نشان می دهد. سیدبن طاووس از علمای بزرگ ماست.
--- خدا رحمتش کند! چیزی هایی درباره بزرگواری و دانش او شنیده ام.
--- سید، جراحان حلّه را حاضر می کند تا دمل را معاینه و معالجه کنند. آنها پس از معاینه می گویند که دمل روی رگ حساسی قرار گرفته و علاج آن تنها در بریدن و برداشتن است.
سید می گوید اگر چاره ی دیگری ندارد این کار را بکنید. میگویند: ترس آن را داریم که به هنگام جراحی، به آن رگ حساس صدمه ای وارد شود و جان اسماعیل به خطر افتد. سید، اسماعیل را با خود به بغداد می برد و در آنجا نیز دمل را به زبده ترین جراحان آن شهر نشان می دهد.
آنها نیز همان حرف جراحان حلّه را می زنند. سید می خواهد به حلّه باز گردد که اسماعیل می گوید حال که تا بغداد آمده ام، بهتر است به زیارت تربت امامان سامرا مشرف بشوم و پس از آن به حلّه بازگردم.
اسماعیل در سامرا، مرقد امام علی النقی(ع) و امام حسن عسکری( ع) را که امامان دهم و یازدهم ما هستند، زیارت می کند. پس از آن به 《 سرداب مقدس》 می رود و امام زمان ( عج) را شفیع خود در نزد خدا قرار می دهد تا از گرفتاری نجات پیدا کند.
--- سرداب مقدس کجاست؟
--- محلی است که به عقیده ی ما، امام زمان( عج) از آنجا ناپدید شد و غیبت خود را آغاز کرد. عده ی بسیاری، در آن سرداب به خدمت آن حضرت شرف یاب شده و یا با عنایت وی به مراد خود رسیده اند. القصه، اسماعیل چند روزی را در سامرا می ماند.
در آن مدت، کارش راز و نیاز با پروردگار و توسل به امامان بود. روز پنج شنبه، بیرون از شهر، در دجله غسل می کند و لباس پاکیزه ای برای زیارت می پوشد تا برای آخرین بار به زیارت قبر امامان و سرداب مقدس برود.
وقتی به حصار شهر می رسد، ناگاه چهار اسب سوار در مقابل خود می بیند. سه نفرشان جوان و چهارمی یک پیرمرد بود. یکی از مردان جوان، هیبت و وقار بیشتری داشته.
آنها به او سلام می کنند و اسماعیل جواب سلامشان را می دهد. او فکر می کند که ایشان از بزرگان و دامداران آن ناحیه هستند.
مردی که وقار و هیبت فراوانی داشته از او می پرسد: 《فردا باز خواهی گشت؟》 اسماعیل جواب می دهد: 《 بله، فردا به حلّه باز خواهم گشت.》 آن مرد می گوید: 《 پیش بیا تا آن چیزی که تو را به رنج و درد مبتلا کرده است ببینم.》
اسماعیل مایل نبود کسی به دمل پایش دست بزند. می ترسید که باز خون و چرک از آن بیرون بیاید و لباسش را آلوده کند و او نتواند با خیال راحت به زیارت برود.
با این حال، تحت تاثیر هیبت و نفوذ کلام آن مرد قرار می گیرد و پیش می رود. آن مرد از روی اسب خم می شود و دست راست خود را روی شانه اسماعیل تکیه می دهد و دست دیگرش را روی زخم می گذارد و فشار می دهد.
اسماعیل اندکی احساس درد می کند. بعد آن مرد روی اسب راست می نشیند. پیرمردی که همراه آنها بوده، می گوید : 《 رستگار شدی، اسماعیل!》 اسماعیل تعجب می کند که اسم او را از کجا می دانند.
پیرمرد می گوید: 《 ایشان امام زمان( عج) تو هستند.》 اسماعیل هیجان زده و خوشحال پیش می رود و پاهای امامش را می بوسد
آن حضرت -- که جان من به فدای ایشان باد -- اسب خود را به حرکت در می آورد.
اسماعیل هم دوان دوان با آنها حرکت می کند. امام به او می فرماید: 《 برگرد》 اسماعیل که سر از پا نمی شناخته، می گوید: 《 حال که موفق به زیارت شما شده ام، هرگز رهایتان نخواهم کرد.》
امام می فرماید: 《 مصلحت در آن است که برگردی.》 اسماعیل باز می گوید: 《 از شما جدا نخواهم شد.》 در این موقع آن پیرمرد می گوید:《 اسماعیل آیا شرم نمی کنی که امام زمانت(عج) دو بار به تو دستور بازگشت دادند و تو مخالفت می کنی؟》
اسماعیل به خود می آید و ناگزیر می ایستد. حضرت با اصحاب خود می روند تا از نظر غایب می شوند. اسماعیل که به خاطر جدا ماندن از امام خود متاسف شده و از آن ماجرا، متحیر مانده بود، ساعتی همان جا می نشیند و حالش که بهتر
میشود، به سامرا باز می گردد و به حرم می رود، خادمان حرم وقتی حال او را دگرگون می بینند، می پرسند: 《 چه اتفاقی افتاده؟》 اسماعیل ماجرا را تعریف می کند.
خادمان به او می گویند: 《 پایت را نشان بده تا ببینیم آن جراحت در چه حال است.》 هنگامی که اسماعیل پای چپش را نشان می دهد. متوجه می شود که هیچ نشانی از دمل و جراحت بر روی آن نیست.
از تعجب فراوان، فکر می کند که شاید آن دمل، روی پای دیگرش بوده است. آن پایش را هم نشان می دهد؛ اما هیچ اثری از آن نمی بیند. در اینجا مردم در اطرافش ازدحام می کنند و لباس هایش را تکه تکه کرده و به عنوان تبرک با خود می برند.
چگونه می توانستم چنین معجزه ای را باور کنم. گفتم: ماجرای عجیبی است.
ابوراجح ادامه داد: اسماعیل به بغداد می رود. سیدبن طاووس پس از شنیدن ماجرای شفا یافتن اسماعیل و بعد از دیدن پای او، بیهوش می شود. زمانی که به هوش می آید، همان جراحان بغدادی را جمع می کند و با نشان دادن اسماعیل، می گوید: 《 خوب است که جراحت پای این جوان را معالجه کنید.》
آنها می گویند: 《 جز بریدن چاره ای نیست و اگر آن را ببریم او خواهد مُرد.》 سید می پرسد: 《 اگر جراحت بریده شود و اسماعیل نمیرد، چه مدت طول می کشد تا جای آن بهبود پیدا کند؟》
آنها می گویند: 《 دوماه طول خواهد کشید؛ اما جای بریدگی گود می ماند و بر روی آن مو نمی روید.》 سید می پرسد: 《 از دفعه قبل که جراحت او را معاینه کردید چند روز می گذرد؟》 می گویند: 《 ده روز》 سید پای اسماعیل را به جراحان نشان می دهد.
دهان آنها از حیرت باز می ماند. یکی از آنها فریاد می زند: 《 این کار حضرت مسیح(ع) است.》 سید می گوید: 《 ما خود بهتر می دانیم که این کار کدام بزرگوار است.》
پس از آن، اسماعیل به حلّه باز می گردد و مردم حلّه نیز پای او را می بینند و از آن معجزه خبردار می شوند.
گفتم: باورش برایم سخت است. چطور ممکن است که انسانی صدها سال عمر کند و هنوز جوان باشد؟
ابوراجح برخواست و آفتابه آبی را که همراه داشت، روی قبر خالی کرد.
--- مگر نمی دانی که حضرت نوح(ع) دو برابر این مدت عمر کرد(در زمان داستان ۵۰۰ سال از غیبت امام زمان -عج - گذشته بود.) و حضرت خضر-ع- و عیسی- ع- هنوز زنده اند؟
بعید نیست آن پیر مردی که همراه امام زمان(عج) بوده همان حضرت خضر(ع) باشد. آیا در توان خداوند نیست که به انسانی چنین عمر بلندی بدهد و او را همچنان جوان نگاه دارد؟
ساکت ماندم؛ جوابی نداشتم.تا نزدیکی های بازار با هم قدم زدیم و سپس از ابوراجح جدا شدم و راهم را به سوی خانه کج کردم. باید هرچه زودتر باز می گشتم. حرف های ابوراجح پریشانم کرده بود. امیدوار بودم لااقل ام حباب خبرهای خوبی برایم بیاورد............
پایان قسمت #نهم...........
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان
@roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰نصر🔰
🎥 آنچه درباره «جو بایدن» رئیسجمهور جدید آمریکا نمیدانیم!
❌🚫حتما ببینید و نشر دهید🚫❌
#سیاسی
@roshangeran