کتاب نخل های بی سر,نوشته قاسمعلی فراست
قسمت55
آفتاب خودش را وسط آسمان كشيده تا زخمي را كه دشمن بر پيكر شهر وارد كرده به راحتي ببيند.در و ديوار،شريك غم از دست دادن شهر شده است.نخلها گرچه خودزخمي دشمن اند،امااز همدردي نيفتاده اند و با نداشتن سر و زخمي بودن تن،سياهپوش شده اند.
تا دو سه روز پيش،آن سوي شط دست خودشان بود و پايشان جابه جاي كوچه پس كوچه هايش را نوازش مي كرد و خاكش را بوسه ميزد.اما حالاغريب و اسير افتاده و زمينش زير گام هاي سنگين دشمن،لگدمال ميشود.
ناصر و همسنگرانش،حالا به اين طـرف شط آمده اندو در خانه هاي بيصاحب كوت شيخ،سنگر گرفته اند.
از سقوط شهر به اين طرف،صداي آتش دشمن فروكش كرد و حالا به جاي شنيدن صداي شليك و انفجار هميشگي،غرش لودرها و بولدوزرها درگوش ميپيچد.
مقري كه گروه رضا دشتي در آن پناه گرفته اند،سه طبقه دارد.از بالايش ديده باني مي دهند،در طبقة مياني اش سنگر گرفته اند و پايينش را مهمات ريخته اند.صالح و فرهاد،هنوز جريان جيپي را كه جلوي فرمانداري از پادرآمد،به ناصر نگفته اندو ناصر هم از صرافت آن افتاده است.چشم ناصر وصالح به تفنگ رضا كه مي افتد به ياد فرمانده شان آه مي كشند.او را در آخرين لحظة مقاومت از دست دادند وحالا تفنگش،ميان دست هاي فرهاد قرار گرفته و دهانة باز لوله اش به دنبال دشمن ميگردد.
فرهاد از پشت دوربين چيزي ديده است.ناگهان فرياد برمي آورد و سكوت را ميدرد:
ـناصرجون،توپخونه رو بگير،توي فرماندارين؛يا علي!و باز چشمش را پشت دوربين مي كارد.
ادامه دارد...
شادی روح شهدا صلوات🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سردار قاسم سلیمانی:
🔹خوزستان جز بهترین مناطق ما و دژ مستحکم ما هستند ، جز باوفاترین مردم ما بودند، ما چطور میتونیم دین خودمون رو به اینها ادا کنیم.
جلسه میگذاشتند و بحث می کردند، به نتیجه نمیرسیدند، آن پایگاه امنی که دنبالش بودند، پیدا نمیشد، کار داشت عقب میافتاد و عملیات هم نزدیک بود، آمد و پرسید نماز امام زمان (عج) را چگونه میخوانند، توضیح دادم و گفتم: چطور مگه؟ واسه چی میخوای؟ گفت: نذر کرده بودم اگه مشکل حل بشود به شکرانه، نماز امام زمان (عج) بخوانم، توی همین افکار بود که روی نقشه خوابش برده بود، توی خواب امام عصر را دیده بود، جایی را نشان داده بود و بهش فرموده بود: این جا پایگاه بزنید، محل خوبی است.
دوستانش سر به سرش میگذاشتند: راستش را بگو، این جا را رو نکرده بودی!از کجا گیر آوردی؟
🌷شهید محمد بروجردی🌷
📚کتاب "امام زمان و شهدا"، ص۵۲
دیدار_سیّد_کریم_کفّاش_با_امام_زمان_استاد_عالی.mp3
3.73M
🌻ملاقات با امام زمان🌷🌼
🌴استاد عالی☘️🍁
[ عکس ]
روستایی بود که فقط یک چاه آب داشت.
سگی به داخل چاه افتاد و مرد.
آب چاه دیگر قابل استفاده نبود.
روستاییان پیش پیر ده رفتند تا
بپرسند که چه باید بکنند؟
پیرمرد با تجربه به آنان گفت که صد
سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند
تا آب تمیز جای آن را بگیرد.
روستاییان صد سطل آب برداشتند
اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو ماند.
دوباره پیش او برگشتند. او پیشنهاد
کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند.
روستاییان این کار را انجام دادند
اما باز هم فایدهای نداشت.
روستاییان بنابر گفته او برای بار
سوم هم صد سطل آب از چاه
برداشتند اما مشکل حل نشد.
پیرمرد پرسید: چطور ممکن است
این همه آب از چاه برداشته شود
اما آب هنوز آلوده باشد. آیا قبل
از برداشتن این سیصد سطل آب،
لاشه سگ را بیرون آوردید؟
روستاییان گفتند: نه، تو گفتی
فقط آب برداریم نه لاشه سگ را
القصه لاشه سگ حکایت فساد را دارد و اگر بجای حذف عامل فساد، کارهای بیهوده دیگر انجام میشود علاوه بر اینکه خسته کننده است بیهوده نیز هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عذرخواهی امام جمعه اهواز از پسر مجروح روز سوم خرداد در غیزانیه
حجت الاسلام موسوی فرد امام جمعه اهواز به دیدار جوانی رفت که عکس مجروح شدنش در سوم خرداد به خاطر اعتراض به بی آبی چندین روز است سوژه اول شبکه های اجتماعی شده است.
🌸با سلام خدمت دوستان عزیز
بازم یک سه شنبه دیگه و یک سفره صلوات دیگه!
هر کدوم از شما دوستان میتونید هر تعداد صلوات رو با هر نیتی که دارید در نظر بگیرید و توی این طرح شرکت کنید.
فقط تعدادی که مایل هستید امروز بفرستید رو برای مدیر کانال بفرستید.👇
با ما همراه باشید.🙂
https://eitaa.com/roshanirahza