آب می گوید حسین ، بی تاب می گوید حسین
از سر شب تا سحر مهتاب می گوید حسین
یا حسین و یا حسین
دیده می گوید حسین ، نادیده می گوید حسین
هر کجا باشد دلی غمدیده می گوید حسین
یار می گوید حسین ، دلدار می گوید حسین
روز و شب هر دیده بیدار می گوید حسین
ناس می گوید حسین ، احساس می گوید حسین
تا قیامت حضرت عباس می گوید حسین
نار می گوید حسین، بسیار می گوید حسین
این زبان تا لحظه دیدار می گوید حسین
نوح می گوید حسین، ذی روح می گوید حسین
زنده باشد هر دلی با روح می گوید حسین
شاد می گوید حسین ، ناشاد می گوید حسین
هر نسیم باد با فریاد می گوید حسین
کام می گوید حسین، ناکام می گوید حسین
فاطمه گریان به هر ایام می گوید حسین
کوه می گوید حسین بشکوه می گوید حسین
دم به دم هر شیعه نستوه می گوید حسین
جان جان گوید حسین ، هفت آسمان گوید حسین
ماه و خورشید و ستاره هر زمان گوید حسین
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم
#غزل
جدا از زخم سر نیزه
چقد زخم زبان خوردی
ز نعل تازه پی در پی
لگدها نیمه جان خوردی
تنت پاشیده هر سویی
چقدر از این و آن خوردی
به جرم حیدری بودن
تو سیلی از سنان خوردی
ضریح پیکرت پاشید
تو از پیرو جوان خوردی
ازت فواره میزد خون
چه گرزی ناگهان خوردی
تو آن لب تشنه هستی
که می از دست جان خوردی
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
لا لا علی اصغرم لا لا علی اصغرم
تشنة آبی بخواب خستة خوابی بخواب،
اصغر من لای لای چرا نخوابی بخواب
گریه نکن اصغرم پاره قلبم بخواب
مرغک پربسته ام، فتاده ای از نفس
آمده بابا مگر، رهانَدَت از قفس
نیست ز تو تشنه تر، درین حَرَم هیچ کس
تشنه ترین غنچة باغ ربابی بخواب
خسته خوابی بخواب
ز ناخن غم مزن، به سینة من خراش
قلب ربابی مگر، کاین همه داری تلاش
پدر پی بردنت، آمده آماده باش
تو مُهر طومار مظلومی بابی، بخواب
خسته خوابی بخواب
مَهد تو با دستِ آه، مَلَک تکان می دهد
تاوَلِ لب های تو عطش نشان می دهد
باغِ گلِ روی تو بویِ خزان می دهد
شیر ندارم مَنال، آب نیابی بخواب
خسته خوابی بخواب
برو به میدان بده، به ماجرا خاتمه
برو که سقّای تو، فتاده در علقمه
برو، ز دوش پدر، در بغل فاطمه
چو ماهی روی خاک دور ز آبی بخواب
خسته خوابی بخواب
پَرَستویم وا نشد، پر که مُهاجِر شدی
دو هفته از ماهِ تو، رفته مسافر شدی
پیِ دفاع از پدر، به مهد حاضر شدی
به پاسُخَت بر لَبَم – نیست جوابی بخواب
خسته خوابی بخواب
به پيش چشم پدر ناگهان پسر افتاد
همينكه خورد پسر بر زمين پدر افتاد
رسيد هلهله و خنده ها به گوش حسين
ميان معركه آقا به درد سر افتاد
مگر كه قول ندادي عصايِ من باشي؟
بلند شو پدر ِ پيرت از كمر افتاد
نگاه كن علي اكبر دمي به سمتِ حرم
ببين به عمه چه چشمانِ خيره سر افتاد
تو نخل بودي و دستي به پيكرت كه زدم
ز شاخه هاي تمام تنت ثمر افتاد
الا شبابِ بني هاشم از حرم آئيد
كه زانوانِ حسين از توان دگر افتاد
خبر رسيد به خيمه كه ارباً اربا شد
خبر رسيد كه ليلا از اين خبر افتاد
شاعر:هامی امیر فرجی
#شب_هفتم_محرم
#نمونه_شروع_روضه
بسم الله الرحمن الرحيم
السَّلامُ عَلَیکمْ یااَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة...
بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دنیانا
(خداوند، به ولايت شما، نشانه هاى روشن دين را به ما آموخت و آنچه را از دنيايمان تباه شده بود، اصلاح كرد)
🔸شب گر رخ مهتاب نبیند سـخت است
🔸لب تشـنه اگر آب نبیند ســخت است
🔸ما نوکر و ارباب تویی مهـدی جان
🔸نوکر رخ اربـاب نبیند ســخت است
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان...
- ورود به کانال روضه
- سروش 👈 sapp.ir/roze14
- ایتا 👈 eitaa.com/roze14
- تلگرام 👈 t.me/roze1
فایل صوتی👇
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
🔸ألسَّلامُ عَلَى الرَّضیعِ الصَّغیرِ... 🔸
آمده باران ببین ، با لب عطشان عجب
رو به کویری زَند ، از رَه احسان عجب
کودک لب تشنه اش در بغلش بود و بس
آب طلب می کند ، زلال باران عجب
رحم ز دل های سنگ کوفیان رفته است
هلهله و سنگ و تیر جواب شیطان عجب
نغمه ی قران شنو ، از لب این جاهلان
تیر جهالت خُورَد ، گلوی قران عجب
منتظر طفل خود مادر مظلو مه اش
شرم کند از رباب ، حضرت سلطان عجب
پشت خیامش کَند ، قبر علی اصغرش
بی خبر از مادر و خواهر گریان عجب
سجاد احمدیان
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
#شب_هفتم_محرم
🌴انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به
حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً
✨
✨🍃🌺
✨⭐️🍂
❣️✨✨✨✨
╚════ ೋღ❤️ღೋ ════╝
مطالب کاربردی مداحی در تلگرام و ...
👇👇👇
@hulma_ir
ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/3821273090C0cbcc1d108
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم
🔸خود به تنهایی صراط مستقیم
امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین...
علی اصغر...
خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم...
بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم...
جان عالم به فداش...
🔸اختری برشانه ی خون خدا
🔸آبروی روی گلگون خدا
این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا...
🔸دست های کوچکش، دست حسین
🔸روز عاشورا همه هست حسین
ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره...
فقط همینو بگم....
قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه...
🔸صورتش پژمرده اما دلگشا
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
عالمی به فدای دستان قشنگش...
با دستهای به ظاهر کوچیکش...
گره های بزرگی رو باز میکنه...
خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه...
آی مادری که سالهاست...
خدا بهت فرزند نداده...
امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده...
خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن...
مواظب باش...
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند...
حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد...
گریه کردند...
مبادا آروم باشی...
🔸شیرخواری با پدر همدرد بود
🔸آخرین سرباز و اولمرد بود
لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش...
دید تنهای تنها مونده...
حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن...
عباسشو به شهادت رسوندن...
علی اکبرشو قطعه قطعه کردند...
دیگه یاری نداره...
یکدفعه از داخل خیمه...
صدای گریه علی اصغرش بلند شد...
با زبان کودکی...
میگه بابا...
مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا...
بابا..هنوز من زنده ام...
بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا...
🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام
🔸با دو دست بسته عباس توام
چه خوب خودش رو فدا کرد...
آماده ای گریه کنی بسم الله...
خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند...
آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو...
ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت...
اومد در مقابل دشمن ایستاد...
علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد...
صدا زد...
«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»
ای نانجیبها...
شما با من سر جنگ دارید...
اگه به من حسین رحم نمیکنید...
این طفل شش ماهه که کاری نکرده...
یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید...
ببینید...
اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...
اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید...
دشمن داره نگاه میکنه...
خیلی ها به گریه افتادن...
ابی عبدالله داره حرف میزنه...
شاید اینها دلشون بسوزه...
یکدفعه دیدند...
حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد...
«فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان
🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان
مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه...
اگه بچه شش ماه دارین...
الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه...
فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه...
گوش تا گوش علی رو دریده...
علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده...
خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم...
جواب رباب رو چی بگم...
خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه...
دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده...
🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای
🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود
🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
- ورود به کانال روضه
- سروش 👈 sapp.ir/roze14
- ایتا 👈 eitaa.com/roze14
- تلگرام 👈 t.me/roze1
فایل صوتی👇
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
@roze1
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
- ورود به کانال روضه
- سروش 👈 sapp.ir/roze14
- ایتا 👈 eitaa.com/roze14
@roze1
هدایت شده از [آموزش کامل روضه]
#شب_هشتم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات 1
🔸بیا تاکی نهادی سر به صحرا یا اباصالح
اقا جانم امام زمان...
چرا سر به بیابان ها گذاشتی...
عزیز فاطمه...
🔸بیا تاکی نهادی سر به صحرا یا اباصالح
🔸بتاب ای آفتاب عالم آرا یا اباصالح
ای خورشید پشت ابرها...
بیا و عالم رو روشن کن...
🔸صدای غربت مولا زچاه کوفه می آید
🔸علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح
قربونت برم آقای غریبم...
مثل جدت امیرالمومنین...
شما هم تنهای تنهایی...
اگه اون روز امیرالمومنین تنها بود و درددل هاش رو به چاه ميگفت...
آقا... امام زمان...
امروز شما هم در بین ما تنهایید...
امروز شما هم غریبی...
خدا میدونه...
چقد دل امام زمان خونه...
🔸بیا ای وارث حیدر که زخم سینه زهرا
🔸به شمشیر تو میگردد مداوا یا اباصالح
ای.. مرهم پهلوی شکسته...
🔸به شمشیر تو میگردد مداوا یا اباصالح
🔸سر خونین جدت در تنور و طشت و نوک نی
🔸تو را خواند ز سوز سینه ما یا اباصالح
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء
آقا بیا انتقام جدت غریبت حسین رو بگیر...
🔸تو را خواند ز سوز سینه ما یا اباصالح
آقا... امشب یه درد دلی دارم...
میخام بگم...نميدونم
اون روزی که شما می آیید...
من لیاقت دارم...
در کنارتون باشم یا نه...
آقا...
خیلی ها به ابی عبدالله هم نامه نوشتند...
اما وقتی حضرت اومدند...
در امتحان الهی رد شدند...
دست به شمشیر بردند و...
در مقابل امام زمانشون ایستادند...
آقا...
میدونم.. منم نوکر خوبی نبودم...
شیعه خوبی براتون نبودم...
اما خدا میدونه...
میام تو این مجلسها میشینم...
بخاطر اینکه شما به دلم نظر کنید...
بتونم یار واقعی شما باشم...
امام زمان...
نکنه منم آقام رو تنها بزارم...
واويلا...
نکنه اون روزی که شما میآید...
من در رکابتون نباشم...
واويلا...
آقا اصلا میخام اعتراف کنم...
میخام بگم...
من از خودم چیزی ندارم...
میام توی این هییت ها...
فقط شما به دلم نظر کنید...
شما به دادم برسید...
امام زمان...
حالا با توجه...
هر کی میخاد یار امام زمانش باشه صدا بزنه...
یا صاحب الزمان...
- ورود به کانال روضه
- سروش 👈 sapp.ir/roze14
- ایتا 👈 eitaa.com/roze14
- تلگرام 👈 t.me/roze1
فایل صوتی👇
هدایت شده از [آموزش کامل روضه]
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
@roze1
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
- ورود به کانال روضه
- سروش 👈 sapp.ir/roze14
- ایتا 👈 eitaa.com/roze14
@roze1
جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید (2)
بگوئید مادرش لیلا بیایید.مباشد مادرش لیلا بیایید.تماشای قد اکبر نمایید.
جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید (2)
بگویید عمه ش زینب بیایید. علی را بر در خیمه رساند
خدا داند که من طاقت ندارم.علی را بر در خیمه رسانم
علی جانم چراغ شام تارم.فراقت برده آرام و قرارم
نچیدم حجلگاه شادی تو.ندیدم من شب دامادی تو
امیدم بود تو در هنگام پیری.عصای پیری مادر بگیری
به امیدی علی اکبر بیایید.در غم بر رخ لیلا گشاید
جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید (2)
بگویید عمه ش زینب بیایید. علی را بر در خیمه رساندج
خدا داند که من طاقت ندارم.علی را بر در خیمه رسانم
منو یاذ قد شمشادی تو. منو ناکامی و ناشادی تو
منو یاد لب خشکیده ی تو.منو سوز دل تپدیده ی تو
منو اون زخمهای بی حسابت.منو اون پیکر در خون خضابت.
جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید (2)
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
علی جانم علی جانم علی جان
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
علی جانم علی جانم علی جان
نباشد مادرش لیلا بیاید
تماشای قد اکبر نماید
علی جانم علی جانم علی جان
بگویید عمه اش زینب بیاید
علی را بر در خیمه رساند
علی جانم علی جانم علی جان
مدینه مادرش چشم انتظار است
به خیمه عمه اش دل بی قرار است
علی جانم علی جانم علی جان
کجا رفتند و آن رعنا جوانان
کجا رفتند و آن پاکیزه جانان
علی جانم علی جانم علی جان
همه بار سفر بستند و رفتند
همه چشم از جهان بستند و رفتند
علی جانم علی جانم علی جان
#ﺣﻀﺮﺕ_ﻋﺒﺎﺱ
#زنجیرزنی
▪️سینه زنی شلاقی.ویژه شب تاسوعا
➰➰➖➰➰➖➰➰➖➰➰➖
ای قمر العشیره یا اباالفضل _اباالفضل
عشق تو بی نظیره یااباالفضل اباالفضل
اذن دخول حرم حسینی_اباالفضل
وزیر و صاحب علم حسینی _اباالفضل
ای اسدالحیدر کرب وبلا _اباالفضل
ساقی طفلان شه سر جدا _اباالفضل
کوه شود کاه به یا هوی تو_اباالفضل
قبله من طاق دو ابروی تو _اباالفضل
ضربه شمشیر تو طوفان کند_اباالفضل
هرنگهت کار فراوان کند _اباالفضل
علقمه ات نگین کرب وبلا_اباالفضل
میدون مشک زمزم بیت خدا _اباالفضل
فرمانده کل قوای حسین_ اباالفضل
حاجی مروه و منای حسین_ اباالفضل
گل پسر حیدر وام البنین_ اباالفضل
ماه فروزنده روی زمین _اباالفضل
کلاس درسش ادب وغیرت است_اباالفضل
همچو علی شجاع وبا هیبت است_اباالفضل
وقت نبردش تو به دشمن بگو_ اباالفضل
آمده حیدر به مصاف عدو _اباالفضل..
➰➰➖➰➰➖➰➰➖
🎪کانال محرم وصفر
عزیزان قتل شاهان سر رسیده
عـزا بر جانـب دل ها وزیـده
نثار دیـده ها کن اشـکِ دیده
به یـادِ لالـه های سر بریـده
حسین تنهاشده در خیمه گاهش
دگر یاری نمانده در سپاهش
علمداری که باشد تکیه گاهش
نشسته اشک خونین در نگاهش
زند غم در دلِ زینـب جوانـه
بسـوزد در وداعـی غمگنانـه
حسین فاطمه خود عاشقانـه
به میـدانِ بـلا گـردد روانـه
( عزیـزان قتـل شاهاناست امروز حسین تا ظهر مهمان است امروز)
**
وداع با خواهـرِ غمدیده گوید
به چشمِ خون ، به اشکِ دیده گوید
برایش آنچه را نشنیده گوید
سخـن از ماتـمِ نادیده گوید
ز دستش رفته عباسی دلاور
برادر را به خون دیـده شناور
نشسته در کنـار نعـش اکبر
به آغوشش فدا گردیده اصغر
پیـاپـی پیکـر صدپـاره دیده
کمان و حنجرِ شیرخواره دیده
به دورَش لشکری مکاره دیده
نرفـتـه ، خـیمـة آواره دیده
( عزیـزان قتـل شاهاناست امروز حسین تا ظهر مهمان است امروز)
**
رَود میدان به جنگ کینه توزان
بجنگـد با دلِ خون ، قلبِ سوزان
امان از این سپاهِ تیره روزان
که هردم غصه ای گردد فروزان
به رویَش تیر و سنگ و نیزه بارد
دگر امـیـد برگشـتـن ندارد
تنش را دستِ قاتل می سپارد
که رویِ حنجرش ، خنجر گذارد
صدای جنگِ نای و خنجر آید
فغـان از سینة زینـب بر آید
که اشک از دیدة عالم در آید
به خیمه طاقتِ طفلان سر آید
( عزیـزان قتـل شاهاناست امروز حسین تا ظهر مهمان است امروز)
**
به هرسویی گُلی گردیده پرپر
حسین در قتلگاه افتاده بی سر
به ساحل ، نعش عبّاسِ دلاور
جلویِ خیمه ها ، شهزاده اکبر
تمام خیمـه ها شد نیزه باران
به دست کوفیـان و نابکاران
به صحرا مانده بر جا نعش یاران
سرِ آنان به دستِ نیزه داران
بگو ای سـروری با ناشکیبی
به پیش خواهرِ حسرت نصیبی
حسین را سر بریدند در غریبی
چه روزِ سخت و مردانِ عجیبی
( عزیـزان قتـل شاهاناست امروز حسین تا ظهر مهمان است امروز
ی اهل حرم میر علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
فرزند علی ساقی کوثر که به غیرت
شد ساقی اطفال عطش دار نیامد
آن قامت رعنا که چونان سرو جنان بود
آن شاه وفا مامن و دلدار نیامد
بر وعده آبی که به طفلان حرم داد
چون رعد به دشمن زد و اینبار نیامد
خشکیده لبا ن بر لب آب و زمروت
هم یک لب از آن بر لب تبدار نیامد
خشکیده لب و آن کف پر آب ابالفضل
شد جام وفایی که لب یار نیامد
دستان جدا مشک به دندان وامیدش
آن تیر جفا برد که سردار نیامد
تنها اگر عباس به لشکر زده پیداست
از کثرت نامردی اغیار نیامد
آن ماه بنی هاشم و آن میر سپه دار
سردار وفا سرور ایثار نیامد
در کرببلا دست علی داشت بر ایتام
کان مونس تنهای شب تار نیامد
طفلان نه دگر چشم به دستان ابالفضل
گویند عمو از چه زپیکار نیامد
تا جان به بدن داشت سوی خیمه حسینش
هرچند که می برد به اصرارنیامد
خورشید وفا ماه بنی هاشم و عباس
فرزند علی حیدر کرار نیامد
شد نام وفا زین عمل ناب تو سیراب
حقا که زکس همت این کار نیامد
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع
شب قتل است یک امشب که حسین مهمان است
غمش امشب همه از تشنگی طفلان است
مکن ای صبح طلوع
جامه ای صبح مزن چاک مده جولان را
هست مهمان شه دین امشب و یک فردا را
مکن ای صبح طلوع
چرخ ای چرخ مزن چرخ دگر امشب را
تا قیامت تو نگه دار همه کوکب را
نه حسین فکر عیال است نه به فکر جان است
مکن ای صبح طلوع
همه بینند ز ما ناله و چون شیون را
شمر از قتل حسین بهر حسین دربان است
مکن ای صبح طلوع
باد ای باد،پریشان تو نما عالم را
تا قیامت تو نگه دار همه خاتم را
مکن ای صبح طلوع
سعد سردار لعین بسته صف لشکر کین
بهر قتل شه دین
شمر خنجر به کفش،سعد لعین خندان است
مکن ای صبح طلوع
خور ای خور ز رخ پرده میفکن بیرون
زینب از دیدن روی تو نگردد محزون
مکن ای صبح طلوع
آب ای آب زنی موج دهی جولانت
نکشی هیچ خجالت ز رخ مهمانت
مکن ای صبح طلوع
شب قتل است یک امشب ز عطش سوزان است
یا محمد تو کجایی،که بدی یار غریب
در کجا هست علی،بود پرستار غریب
فاطمه جان تو کجایی که حسین است غریب
مکن ای صبح طلوع
#حاج_حسین_سیب_سرخی
#شب_تاسوعا
#واحد #تک
#شب_نهم
#میزنم_دم
مي زنم دم ز علمدار رشيد حرم عشق
شه با كرم عشق
مه محترم عشق
صفاي قدم عشق
چكد از لب او بر لب پيمانه نم عشق
همان شاه كه باشد سر دوشش علم عشق
نگار دل زارم صفا بخش مزارم
بجز عشق جمالش به دل خويش ندارم
قرارم، بهارم، شعارم همه دار و ندارم
كه باشد شب اول قبرم به كنارم
دلم عاشق رويش شدم بنده كويش
دلم بسته به مويش ، قدح نوش سبويش
شتابان دل زارم همه شب جانب كويش
چنان برگ خزاني است روان در دل جويش
شه با وفا ابالفضل
ندارم به خدا جز هوس ديدن رويش
مرا كشته به والله علي واري خويش
اباالفضل اميرم، امير بي نظيرم
كه جز عشق رخش در دل خسته نپذيرم
چه خوش باشد اگر باز زنده با دو سه تيرم
كه صيدش شوم و و زير قدمهايش بميرم
ز غيرش همه سيرم
دل از مهر خدايي اباالفضل نگيرم2
علمدار اباالفضل، سپه دار ابالفضل
جهانگير و جهاندار ابالفضل
بود دلبر و دلدار اباالفضل
طپش هاي دل حيدر كرار ابالفضل
شده در حرم فاطمه پرگاراباالفضل
زنم جار اباالفضل،بود عشق شرر بار اباالفضل
بگويد سر ديوانه سردار ابالفضل
سرم پر ز هوايش
دلم جاي ولايش
غلامم به سرايش
همه هستي و دينم به فدايش
ربوده ز سر روح الامين عقل صدايش
بود محور عرش ازلي دست جدايش
حسين بن علي سوره توحيد
بخواند ز برايش
كسي نيست به پايش
به قربان نوايش
به قربان دعايش
دلم گشته خريدار بلايش
به قربان گره بند قبايش2
لقب باب الحوائج
نسب باب الحوائج
خداوند نجیبی و ادب باب الحوائج
دلم غرق كمالش، پريشان وصالش
دو ابروي هلالش
بود زينب كبري همه جا محو جمالش
دلم بنده نامش ، گرفتار مرامش
كه افتاده به دامش
نه حاتم نه سليمان و نه لقمان
كه موسي است غلامش
حسين است كلامش
به زهراست سلامش
قيامت متجلي شود از وقت قيامش
تمامي بهشت است بنامش
شه با وفا ابالفضل
کانال متن اشعار حاج حسین سرخی