#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#حضرتابالفضل_عزاداری
#واحد #سه_ضرب
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان ، که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم و با رمق اندر لب او ماه بنی هاشم وعباس علمدار و سپهدار و جهانگیر و جهان بخش و دگر نایب و سقا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
دید کاندر حرم خسرو خوبان، شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان،
همه شان سینه زنان، نوحه کنان، موی پریشان، دل بریان، سوی عباس شتابان، که عمو جان چه شود جرعه ی آبی برسانی به لب سوختگان، کز عطش آتش بگرفته گلوی ما.
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا.
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی اوگوش فلک کر شد و رفتی به ثریا.
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل