eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
331 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹پروردگارا ما را از بهترین اصحاب امام عصر (عج) قرار بده 🌹سایه امام زمان(عج) ما را بر سر ما مستدام بگردان 🌹خدایا ما را از شاکرین این نعمت بزرگ که حجت بن الحسن (عج) امام ماست قرار بده 🌹خدایا ما را قدردان زحمات امام راحل (ره) علما و مراجع و امانتدار خون شهداء قرار بده 🌹مقام رهبری در سایه امام زمان(عج)محفوظ بفرما 🌹پروردگارا آنی ما را از یاد خودت غافل مفرما 🌹پروردگارا دین و دنیامونو در پناه امام زمان (عج) حفظ بفرما 🌹توفیق توبه و ترک معصیت به ما عنایت بفرما 🌹خدایا معرفت اهل بیت عصمت وطهارت (علیه السلام ) به ما مرحمت بفرما 🌹خدایا گناهانمان را تبدیل به حسنات بفرما 🌹برقامت بیماران لباس عافیت بپوشان 🌹شرشیطان و نفس اماره از ما دور بفرما 🌹خدایا در سایه حضرت ولیعصر(عج)؛جوانانمان را از جمیع فتنه ها محفوظ بفرما 🌹امواتمان قرین رحمت بفرما 🌹حوائج این جمع مستجاب 🌹و عاقبتمان را ختم به شهادت بفرما          برحمتک یا ارحم الراحمین             الهی امین بحق زینب اللهم عجل لولیک الفرج
4_5965380622598805815.mp3
4.13M
‍ |⇦الا مادر... وتوسل ویژهٔ وفات حضرت أُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده به نفس  حاج امیر عباسی✾ |⇦ الا مادر به قربون جمالت رخ چون بدر و ابروی هلالت عباس من شنیدم کام عطشان جان سپردی ... *خیلی چیزا به من گفتن ، یه دونه اش این بود ، عباسم ...* شنیدم کام عطشان جان سپردی گُل اُم البنین شیرم حلالت شنیدم دست هایت را بُریدن شنیدم چشم نازت را دریدن چو طفلان این خبرها را شنیدن همه از هم خجالت میکشیدن *شاید گفته باشه، بشیر، باورم نمیشه عمود به فرق عباس زدن ؟! مگه میتونستن به این راحتی این کار رو کنن ؟! اول گفت،  خانم، دستاشو جدا کردن کنار علقمه ... بعد یه نانجیبی تیر به چشمش زد ... وای ... اما یه وقت یه نانجیبی صدا زد، اونی که از صبح همه ی لشگر کوفه رو در رعب و وحشت نگه داشته، تویی ؟؟ صدا زد نانجیب الان که دست ندارم اومدی ؟؟ الان که تیر به چشمم زدن اومدی ؟ ... عباس من که دست دارم، ... یه وقت چنان با عمود آهنین به فرق عباس ... صدای نالش بلند شد، داداش ... داداش دیگه برادرت رو دریاب... این صدا رو به کربلا برسون همه با هم.... ان شاالله شهدا ، گذشتگان امام راحل فیض ببرن صدا رو به کربلا برسان بگو یا حسین ...*
ای بــه بنیــن تــو درود همـه فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه بانوی دین، مظهر عشق و وفا ام بنین، مادر صدق و صفا بــاغ گــل یــاس سـلام علیک مـــادر عبــاس ســلام عـلیک سفرهء جود و کرمت با حسین اذن دخـول حــرمت یا حسین فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی ماه تو از ماه فلک خوبتر پیش علی از همه محبوب تر ستارگانت همه خورشید نور چشم بد از جمالشان باد دور جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟ جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد؟ جز تو که در کرب و بلای حسین چـار پسـر کــرده فـدای حسین ای به علی پس از وفات بتول همچو خدیجه در سرای رسول تو گفته ای، ای گل باغ عفاف با پسر فاطمه شام زفاف کی همه جا چشم و چراغ همه منم کنیز مادرت فاطمه... تو بانوی بیت ولی گشته ای دور حسین ابن علی گشته ای تا که در آن بیت مقرّب شدی از دل و جان عاشق زینب شدی حق به تو یک بهشت احساس داد دسته گلی به نام عبّاس داد سزد که ناموس خدا خوانمت مادر کلّ شهدا خوانمت معرفتت زبانزد عالم است مدحت عالم به ثنایت کم است در بغلت بود گل یاس تو یعنی قندانۀ عبّاس تو بود چو خورشید رخش منجلی خواستی اش دهی به دست علی مشام تو شنید بوی حسین چشم تو افتاد به روی حسین فدایی خون خدا خواندی اش دور سر حسین گرداندی اش... دلم گرفته ذکر امّن یجیب زیارت مدینه ام کن نصیب که گریم از برای تو در بقیع به یاد گریه های تو در بقیع بقیع از اشک تو آمد به جوش صدای گریۀ تو آید بگوش کرده به داغ چار فرزند صبر کشیده ای چهار تصویر قبر اشک مصیبت ز بصر ریختی به یادشان خون جگر ریختی چشم تو از بس که فراوان گریست به گریۀ تو چشم مروان گریست تو نالۀ وا ولدا می زدی اهل مدینه را صدا می زدی بدین سخن فکند آهت طنین که کس نگوید به من امّ البنین چار گلم به تیغ پرپر شدند چار مهم به خون شناور شدند امّ بنین باغ گل یاس داشت دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت ای ثمر دل گل احساس من ساقی اهل بیت عبّاس من شنیده ام دست تو از تن زدند به فرق تو عمود آهن زدند شنیده ام تا تنت از هم گسست پشت حسین ابن علی هم شکست شنیده ام که جای من فاطمه به دیدنت آمده در علقمه شنیده ام شعله به خشمت زدند شنیده ام تیر به چشمت زدند شنیده ام سکینه بی تاب بود به خیمه ها منتظر آب بود شنیده ام که دشمنان صف زدند کنار جسم بی سرت کف زدند شنیده ام که شد ز شمشیر تیز پیکر تو چو برگ گل ریز ریز گریه کنم روز و شب ای نور عین بر تو نه بلکه در عزای حسین تو در مدینه مادری داشتی مادر خونین جگری داشتی اگر که پاره پاره شد پیکرت بود به دامان برادر سرت حسین فاطمه برادر نداشت کشته شد و مثل تو مادر نداشت.... چـار پســر دادی و زیــن افتخــار شــد حــرم چــار امــامت مــزار پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو تو را فراق اشجع النّاس کشت داغ حسین و داغ عبّاس کشت گریهء تو به جز عبادت نبود وفات تو غیر شهادت نبود جز غم و اندوه و فغانت نبود حیف که آن چار جوانت نبود تا که بگریند برایت همه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک دگر تنت دفن نشد شبانه تنت نداشت جای تازیانه بـر در بیـت تـو شـرارت نشد بر گل روی تـو جسـارت نشد ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس.... گلچین و تلفیق دو مثنوی
خوب است بانوان جهان این چنین شوند چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند چون فاطمه ست حجت کبرای اهل بیت خوب است خاک مقدم امّ‌البنین شوند یعنی ادب کنند به زهرا و مرتضی یعنی که در مصیبت آنان حزین شوند آه از حرم نداشتنش از غریبی‌اش باید که خلق در غم او شرمگین شوند می‌خواستم دخیل ببندم برای او دیدم که او ضریح ندارد فدای او آئینه‌ی مزارش اگر چه مکدر است از آسمان پریدن بالش فراتر است دنیا کنیز آنکه به کرّات گفته بود عمرم تمام وقف کنیزی حیدر است خواندش به نام فاطمه او گفت یا علی امّ‌البنین بگو به من اینگونه بهتر است در وصف او بس است بگوییم با غرور او شیر بانویی است که عباس‌پرور است روزی که پا گذاشته در خانه‌ی علی جز غم ندیده در دل ویرانه‌ی علی   گاهی به دور حیدر کرّار گشته است گاهی به دور یک در و دیوار گشته است هی پشت در به سینه زده گریه کرده است با چشم خیس خیره به مسمار گشته است هر روز صبح گردش دستاس شاهد است دستش به یاد فاطمه هر بار گشته است زهرا نبود زینب او حال خوش نداشت امّ‌البنین همیشه پرستار گشته است این زن که بی‌قرار علی بود و دخترش با این سخن فدای غم یار گشته است: مولا؛ فدای دست به ناچار بسته‌ات زینب؛ فدای مادر پهلو شکسته‌ات
ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست هر بار بی قراری زینب تو را شکست بر سر گرفت چادر زهرا... سکوت کرد آهی کشید و بغض لبت بی هوا شکست هر بار یاد فاطمه کردی دلت شکست وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست ای هم نفس ترین علی بعد فاطمه قلبت میان غربت یک ماجرا شکست پیشانی ات که گنبد محراب را شکافت وقت هجوم تیغ به شیر خدا شکست ده سال پیر قصه ی اشک حسن شدی از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست وقتی حسین رانده شده از شهر مادریش باید نوشت حرمت آل عبا شکست عباس شد ستاره دنباله دار تو تا کربلا رسید، و در کربلا شکست یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست
یک قافله بود وناله ی جانکاهت سوزاند تورا همیشه یاد ماهت ای سوخته از روضه ی آب ام بنین آتش زده ایی مدینه را با آهت ..... جز شیون و چشم تر ندارد چه کند برروی زمین قمر ندارد چه کند کارش شده گریه کردن و گریاندن مادر وقتی پسر ندارد چه کند ...... خونین جگرش کباب شد ام بنین باروضه ی آب آب شد ام بنین بهر پسرانش آرزو داشت ولی همدرد دل رباب شد ام بنین
جان بر لبم رسیده و در بین بسترم از سینه آمده است نفس‌های آخرم خاک بقیع شاهد آه و فغان من دشمن گریست بر من و بر دیده‌ء ترم بالا بلند من که شدی نقش بر زمین نقش است یادِ داغ تو در قاب خاطرم گفتند دست‌های رشیدت بریده شد اما نبود داغ دو دست تو باورم وقتی عمود ابروی پیوسته‌ات گسست در سینه آب شد دلم از غصّه مضطرم گفتم سکینه را که عمو را حلال کن در خون فتاد و آب نیاورد در حرم ای ماه آسمان من از علقمه بیا تابوت من به شانه بگیر ای دلاورم با صد امید چار پسر پروریده‌ام تا وقت مرگ جمله نشینند بر سرم دیگر پسر نمانده مرا بی‌پسر شدم جز گریه نیست در غمشان کار دیگرم
باید مدد ز حضرت روح‌الامین کنم تا مِدحتی ز حضرت امّ‌البنین کنم امداد غیب بایدم از آن چنان هُمای تا قصّه از فرشته‌زنی، این‌چنین کنم این رتبه از کجا و منِ کوته آستین موسی نی‌ام که معجزه از آستین کنم بر طبعم ای فرشتهء وحی خدا، بتاب شاید مدیح زبده و وصفی گزین کنم ماه بنی کلاب و عروس علی است او حیف آیدم که با رخ ماهش قرین کنم بشنو حکایتی که به کام عسل شناس احلی من العسل من ازین انگبین کنم وقتی به سمت خانهء بخت آمد آن عروس گفتا به خویش ناز من نازنین کنم در پیشگاه خانه به ناگاه ایستاد شرطی نهاد و گفت که حاشا جز این کنم تا چار طفل فاطمه بر پیشواز من نایند، من نه عزم قدم بر زمین کنم با زینبین و با حسنین‌ام حکایتی است باید که شرح آن به بنات و بنین کنم بیرون شدند جملهء طفلان فاطمه ای اشک مهلتی که نفس آتشین کنم انداخت خویش را به قدم‌های کودکان گفت آمدم زیارت عرش برین کنم من آمدم به بوسهء درگاه فاطمه عرض ادب به ساحت آن بهترین کنم بر جای پای فاطمه مالم دو دیده را بر چشم خویش سرمه ز خاک زمین کنم زینب اگر قبول کند دایه‌اش شوم خود را به این شرافت و عزّت قرین کنم من کیستم کنیز عزیزان فاطمه آنان اگر قبول کنندم چنین کنم
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست ام الادب ، ام الوفا ، ام الاباالفضل غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست شاگرد درس صبر مولا بوده ای که با این همه غم روی پیشانیت چین نیست در گریه ات جایی ندارد داغ فرزند قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست وقتی که اشک دشمنانت را درآورد پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست مدح تو چون با مدح عباست گره خورد دیگر گریز روضه ات هم غیر از این نیست شور رجزهایش نمی آمد به آن که در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست آه ! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست! این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟ یا دست های اوست که در آستین نیست؟ یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است...! یعنی سر عباس بر روی زمین نیست
من کیم ام الادب ام الکمال ام الوفایم مادر والا مقام چهار مصباح الهدایم مادر خود خوانده زینب دختر شیر خدایم فاطمه ام الابالفضل شهید کربلایم همسر و همسنگر مولا امیرالمومنینم من عروس فاطمه بنت اسد ام البنینم چهار اختر داشتم یک روزه وقف ماه کردم از ولادت با حسین ابن علی همراه کردم در دل گهواره از ایثارشان آگاه کردم دور سر گرداندم و تقدیم ثارالله کردم شیرشان دادم اگر چه از ولادت شیر بودند شیر نوشیدند اما عاشق شمشیر بودند من به دست یوسف زهرا گل احساس دادم در گلستان وفا سه نسترن یک یاس دادم نیمروزی هستی خود را به خیر الناس دادم جعفر و عثمان و عون و حضرت عباس دادم کاش بودی باز فرزندم که می گردید یارش کاش می شد جان خود را نیز می کردم نثارش من نمی دانم به من گفتند عباست فدا شد دست و چشم و فرق او یک لحظه تقدیم خدا شد کاش می دیدم چگونه حق عباسم ادا شد کاش می دیدم چگونه دستش از پیکر جدا شد کاش می دیدم که بر فرقش عمود آهنین زد کاش می دیدم کدامین ضربه او را بر زمین زد کاش می شستم به اشک چشم خود زخم تنش را کاش می آورد بر من یک نفر پیراهنش را من نمی دانم که بیرون کرد از تن جوشنش را کاش وقت دادن جان می گرفتم دامنش را تا شود فردا به نزد حضرت زهرا شفیعم گاه گاهی روی آرد در بیابان بقیعم من که اشک خجلت آن آب آور را ندیدم من که با چشم تلذی های اصغر را ندیدم من که دیگر سینه ی بی شیر مادر را ندیدم من که در میدان زبان خشک اکبر را ندیدم من ندیدم اینکه عباسم چگونه دست و پا زد تیر دشمن بود در چشمش برادر را صدا زد من که دیگر مثل زینب جسم بی سر را ندیدم زیر سم اسب ها نعش برادر را ندیدم در کنار قتلگه زهرای اطهر را ندیدم من که اندام کبود چند دختر را ندیدم کاش در گودال جای دختران نازدانه پیکر ام البنین می شد کبود از تازیانه کاش زینب بوی عطر یاس می آورد بر من زان چه از گودال کرد احساس می آورد بر من حرفی از حلقوم خیر الناس می آورد بر من قطعه ای از پرچم عباس می آورد بر من تاری از زلف علی اکبر نیاوردند بر من یک نخ از قندافه ی اصغر نیاوردند بر من نازنین عباسم ای تا پای جان یار حسینم با سر و با دست سرباز فداکار حسینم من به خون چهار فرزندم خریدار حسینم تو فدایی گشتی اما من عزادار حسینم گرچه ای دست حسین از تن جدا شد دستهایت مادری داری که بعد از تو بگریداز برایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا