1. به مدینه یه بقیع.mp3
7.57M
🥀#تخریب_قبور_مطهر
🍁#ائمه_بقیع علیهم السلام
#حاج_محمود_کریمی
یه مدینه ، یه بقیعه ،
یه امامی ، که حرم نداره
سینه زن ها ، کسی نیست تا
روی قبرش یه دونه شمع بذاره
( امون ای دل ، امون ای دل
امون ای دل ، امون از غریبی ... ) تکرار
#بند_دوم
دل بی تاب ، دیگه شد آب
که تو آفتاب نه سایه بونی داره
نه یه خادم ، نه یه زائر
نه کنارش یه روضه خونی داره
( امون ای دل ، امون ای دل
امون ای دل ، امون از غریبی ... ) تکرار
#بند_سوم
فدا اشکت ، فدا آهت ،
فدا قبرت آقا ، فدای صبرت
غریب آقام ، غریب آقام ،
غریب آقام ، آقام امام صادق
یعنی میشه ، بیاد اون روز
که ببینم می ریزم آب رو قبرت
مرد خسته ، دل شکسته
دست بسته شبیه جدش حیدر
می برندش ، نیمه ی شب
به زیر لب می گه مادر
غریب آقام ، غریب آقام ،
غریب آقام ، آقام امام صادق
👆
🔸#سبک یه مدینه ،یه بقیعه
گل زهرا گل طاها ،بمیرم مولا حرم نداری
نه رواقی نه ضریحی حتی زائرم نداری
غریب اقام غریب اقام غریباقام اقام ای گل زهرا3
توی غربت بی نشونی مثل مادرت میمونی
بمیرم که مث زهرا کشتنت توی جوونی
دل عالم میگیره از غربت ومظلومی تو2
ریشه کن شه دشمن وهابی ملعونی تو
غریب اقام،،،،،3
یابن الزهرا ،بیا اقا ،بیا مهدی بیادورت بگردم
اباصالح ،حجه الله ،بیا روی زخمامون بذاریه مرحم
شب هجران چشما گریان میسوزه دلهای عاشق
برا مولا یابن الزهرا برای غریبیه امام صادق
شیعه خسته شده اقا ازهمه نامردمیها
بیا منجیه بشریت ، بیا ای عزیز طاها
غم سجاد،غم باقر ،مادر پهلو شکسته2
بیا مهدی بیا اقا زهرا منتظر نشسته
العجل یا مهدی مولا العجل بقيه الله5
✨🌾✨🌾✨
#بانو_صالحی
#تخریب_بقیع
دلم شورِ دمادم دارد اینجا
هوای گریه نَم نَم دارد اینجا
دلِ من روشن از نورِ حضور است
صفای سعی و زمزم دارد اینجا
به یادِ گل رخان با سینه ی درد
هزاران غصه و غم دارد اینجا
نمی پرسد کسی از حالِ زارش
نه همراهی نه محرم دارد اینجا
ندارد هم زبانی، هم نشینی
بسی اندوه و ماتم دارد اینجا
نشسته خسته و غمگین کناری
که یاری مهربان کم دارد اینجا
#هستی محرابی
#تخریب_بقیع
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریههای بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید
کربلا رفتهها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان…
…به خدا زود میروم نزنید
زائری داد زد که نا مردان
تازیانه به مادرم نزنید
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است
کاش درهای صحن وا بشود
شوق در سینهها به پا بشود
کاش با دست حضرت مهدی
این حرم نیز با صفا بشود
کاش با نغمه حسین حسین
این حرم مثل کربلا بشود
در کنار مزار ام بنین
طرحی ازعلقمه بنا بشود
پس بسازیم پنجره فولاد
هر قدر عقده هست وا بشود
چارتا گنبد طلایی رنگ
چارتا مشهد الرضا بشود
این بقیعی که این چنین خاکی است
رشک پروانههای افلاکی است
در هوایش ستاره میسوزد
سینه با هر نظاره میسوزد
هشت شوال آسمان لرزید
دید صحن و مناره میسوزد
بارگاه بقیع ویران شد
دل بی راه و چاره میسوزد
این حرم مثل چادر زهراست
که در اینجا دوباره میسوزد
این حرم مثل خیمهی زینب
که در اوج شراره میسوزد
سالها بعد قدری آن سوتر
چند قرآن پاره میسوزد
#مجید تال
#تخریب_بقیع
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر
مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر
گمان ذره ها خاموشی خورشید بود اما
نفهمیدند بیش از پیش می گردی فروزان تر
ولی می بینم این بدکارها از کار خود روزی
پشیمانند این دنیا و آن دنیا پشیمان تر
دلت آرامگاه پنج جنت آفرین باشد
بهشتی را ندیدم از بهشت تو گلستان تر
تو را قدری نهان است ای زمین خاکی یثرب
ولیکن در وجود خاکیت قدریست پنهان تر
رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت
چه می بیند که برمی گردد از پیش تو بی جان تر
تو می باری به حال زائر و زائر به حال تو
تو از دل می شوی ویران تر و دل از تو ویران تر
برایت خواب ها دیدیم روزی آستانت را
بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان تر
#محمدعلی بیابانی
#تخریب_بقیع
صحنهای بس جان فزا و دل نشین دارد بقیع
رنگ و بو از لالههای باغ دین دارد بقیع
گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب
سایه از بال و پر روح الامین دارد بقیع
ز آسمان وحی دارد در بغل خورشیدها
گر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع
تا چراغش قبر بی شمع و چراغ مجتی است
روشنی در دیده اهل یقین دارد بقیع
خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاک
از غبار قبر زین العابدین دارد بقیع
تا توسل بر مزار حضرت باقر برند
یک جهان دل در یسار و در یمیم دارد بقیع
صادق آل محمد خفته در آن خاک پاک
راستی فیض از امام راستین دارد بقیع
لالةِ عبّاسی از دامان پاکش سرزند
خُرّمی از تربت امّالبنین دارد بقیع
قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان
فیضها از پیکر آن نازنین دارد بقیع
خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد
گوهری چون مادر جبل المتین دارد بقیع
پیکری گم گشته در اشک امیرالمومنین
لالهای از رحمةٌ للعالمین دارد بقیع
بر مشام (میثم) آید بوی قبر فاطمه
سینهای خوشبو تر از هلد برین داردبقیع
#استاد حاج غلامرضا سازگار
🔳 هوای بقیع
دل شکسته ی من تا که آشنای بقیع است
همیشه و همه جا بر لبم نوای بقیع است
بگو چگونه ننالم که دل بسان کبوتر
پریده از قفس سینه در هوای بقیع است
صدای زمزمه ی زائران گنبد خضرا
دم غروب پر از شور لحظه های بقیع است
قسم به چار امامی که خفته در دل خاکند
که عرش جلوه ای از صحن با صفای بقیع است
هنوز اشک علی - این زلال حسرت و اندوه -
چراغ غربت شب های بی صدای بقیع است
فرشتگان خدا خاکبوس این حرم نور
بهشت با همه دارائی اش گدای بقیع است
#کمیل کاشانی
#تخریب_بقیع
مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع
کمی از حالِ خودم ، ساحتِ خونبارِ بقیع
زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع
میگذارد سَرِ خود را ، سَرِ دیوارِ بقیع
لَعنتُ اللّه به اولادِ ابوسفیان ها
شِمرها ، حرمله ها ، در همه ی دوران ها
خواست آرام بگیرد دلِ بارانیِ او
رنگِ اِحرام بگیرد دلِ بارانیِ او
زِ لبش کام بگیرد دلِ بارانیِ او
ختمِ انعام بگیرد دلِ بارانیِ او
چوبِ نامرد رسید و به سَرَش خورد ولی...
دست کوتاه نکرد از کَرَمِ خوانِ علی
باز هم رو به بقیع ، گریه کنان... بی تابی
دست بَر سینه ، دو تا چَشم ، پُر از بی خوابی
نه حَرَم ، گنبد و گلدسته ، نه حوضِ آبی
قبرِ اولادِ علی بود و شبی مهتابی
اشک میریخت ، به لب ذِکرِ ”حسن جانی” داشت
خاطراتی زِ سَفَرهای خراسانی داشت
ناگهان مرغِ دلش راهیِ مشهد شد و بعد...
از دَرِ "شیخِ طبرسی"ِ حَرَم رَد شد و بعد...
سخت ، مشغولِ «أَأَدْخُلْ به محمد؟» شد و بعد...
اشک ، بینِ حَرَم و چَشمِ تَرَش سَد شد و بعد...
السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرم
سال ها در پِیِ این بارگهت دَر به دَرَم
اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میکرد
وسطِ گریه ی خود ، طرحِ معمّا میکرد
زیرِ لب "آمدم ای شاه" که نجوا میکرد...
دلش آرام شد و خوب تماشا میکرد
چه حریمی و عجب صحن و سرایی آقا
تو مُلَقّب به غَریبُ الغُرَبایی آقا...؟
نوبتِ جامعه شد ، لحظه ی دیدار رسید
وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید
راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید
باز هم زائرِ آلوده ی هر بار رسید...
بینِ این جامعه ی گرم ، دلش پَرپَر شد
بُرد نامِ حسن و... باز دو چشمش تَر شد
داشت اطرافِ حَرَم ، مرثیه خوانی میکرد
اشک ها از دلِ او خانه تکانی میکرد
وسطِ گریه کمی یادِ جوانی میکرد
پیشِ اربابِ خودش چربْ زبانی میکرد
دست دَر پنجره انداخت ، که آرام شود
مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود...
آه... از خواب پرید و جگرش تیر کشید
چند تا صورتِ قبری که به تصویر کشید...
فکر او دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید
خواب هایش همه انگار به تعبیر کشید
زیرِ لب گفت: «حسن جان به خداوند قسم،
میشوی صاحبِ یک گنبدِ زیبا و حَرَم...»
#پوریا باقری